ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گنجشکک من ! همیشه بخوان !

خواستم که به دور از هیاهو دقیقه هایی را در پارک بنشینم . هر چند صدای ماشینها چون رگبار گلوله ها آزارم می دهد . اما صدای گنجشکها مرا به خود آورده است . احساس می کنم نوای آنها , قلبم سینه ام , اندیشه های مرا به کودکی می برد . دست بر سینه ام می گذارم تا در زیر درخت پارکی  که گنجشکک اشی مشی بر فراز آن می خواند بنشینم . چه احساس لطیفی ! احساس پاک کودکانه ام بار دیگر باز گشته است . بار دیگر به یاد بچگی هایم افتاده ام . به یاد آن زمان که وقتی صدای گنجشکها را می شنیدم دیگر به هیچ نمی اندیشیدم . سرم را بالا گرفتم . گنجشک را نمی دیدم چقدر دلم می خواست وقتی که می خواند او را ببینم . بار ها و بار ها اورادیده ام . گاه صدای او بیشتر از صدای بلبلان به دل می نشیند . گنجشگک من ! چه کسی می گوید که تو بهایی نداری . با تو به سر زمینهایی می روم که اگر عقربه زمان را به عقب بگردانم نخواهم توانست که به آن دیار برسم . با تو به پاکی ها می رسم . به دلهای بی کینه . برای من آواز بخوان ! بخوان و بگو که زندگی همچنان ادامه دارد .گنجشگک من بخوان . وقتی که از دل می خوانی صدای تو بر دل می نشیند . تنها بین من و کودکی , صدای تو مانده است . تنها صداست که می ماند . صدای عشق .. صدای ترانه هایی که با سوز می خواندی . صدای آسمان , صدای خورشید , صدای آفتابی که گریزان از ابر ها ست و تو به دنبال سایه ای به درختان پناه برده ای . گنجشگک من ,  با من بیا , به خانه ام بیا . برایت دانه خواهم پاشید .. دانه خواهم پاشید بی آن که دامی بگسترانم . آخر این روز ها برای پرندگان بیگناه دام می گسترانند . آوازه خوانان بی آوازه را قربانی می کنند . شاید اگر بلبلی بودی روز گارت این چنین نمی بود . بخوان همچنان بخوان . من تنها صدای تو را می شنوم . تنها صدای تو تنها را می شنوم . بگو با من از چه می خوانی ؟/؟ برای چه برای که می خوانی ؟/؟ چقدر صدای تو آرامم می سازد .  من آن روز ها را می خواهم که دنیای من فقط من باشد و تو و درختی که بر روی آن می خوانی . تو هنوز آن گونه می خوانی و من دوست می دارم که نغمه زیبای تو را آن گونه بشنوم . با من از رویاهای به خاک رفته  به خواب رفته بگو . با من از آن روز گاران بگو . تو هنوز همانی . با من بگو چگونه می شود پرندگان یک صدا بخوانند . کاش سلیمانی بودم و می دانستم که چه می گویی . قلب من پر آتش است و اندیشه هایم مرا تا به کرانه های آسمان می برد . نمی دانم به چه بیندیشم . به صدای پاک تو یا به پاکی روز گاران پاک خویش . مرا به کودکی ام ببر .. بگذار بر بالهای کوچکت که به بزرگی آسمان زمان است بنشینم و در راستای نور خدا به سرزمین عشق و پاکیها به دنیای کودکی ها برسم . . بگذار بر بالهای تو بنشینم . از غمها گذر کنم جدایی ها را از یاد ببرم تا با قلب کودکانه خویش بزرگی کنم . گنجشگک من برای من بخوان . از عید هایی که دیگر نخواهد آمد از بهاری که شکوفه های آن تازه تر از شکوفه های بهار امسال و پارسالمان بود . برای من از دلهای پاک مردمان پاک بگو . برای من از تولد بگو . بخوان بخوان که تو مرا بر مرکب زمان به آنجایی می بری که جز خدا نتواند برد . بخوان که تو بزرگ ترین کوچک دنیایی آن چنان که احساس می کنم من بزرگ ترین کودک دنیایم . برای من بخوان از آنان که دیگر در میان ما نیستند . از آنانی که صدای تو را از آن سوی ابر های زندگی می شنوند . گنجشگک من ! دنیایی راز درآواز تو نهفته است . من با تو می خوانم . چه محزونانه می خوانی . زیبا تر از بلبلان مغرور,  چه بی تکبرانه می خوانی ! مرا بر بالهای کوچکت بنشان . در کنار تو و برای تو همسفر خوبی خواهم بود . مرا به سرزمین دلبستگی هایم ببر . به آغاز راهی که از پایان آن هراسان نباشم .گویی که صدای دلنشینت قلب سنگی مرا نرم می سازد . گوییا که با تو به سر زمین خدا می روم . آن گاه که کودکی بودم و نمی دانستم که پاک ترین بنده خدایم . و تو مرا برده ای  به آن روز گارانی که قلب من روشن تر از خورشید بخشنده , تابناک تر از عروس شبانگاهان بود . به آن زمان که هنوز آن قلب پاک و سپید به من می گفت که  با مشتی برنج پاک و سپید به استقبال تو بیایم . گنجشکک باوفای من در هر فصلی صدای تو را شنیده ام . تو همچنان می خوانی . فریادتو بر پهنه این آسمان پهناور مرا از خود بیگانه دور و به خود آشنا می رساند . به من بگو چه می خواهی . برای تو به اندازه چند مشت کودکانه ام دانه ها آورده ام . آخراینک مشتهای من کودکانه نیست . اما تو همانی . تو با دانه هایی  جان می گیری می روی تا گنجشکها ی دیگری هم بیایند و جانی دوباره گیرند . تو خوشحالی که مشت من باز تر گشته است .اما مشت کودکی من باز تر بوده است و من همچنان قلب پاک و کوچکت را دوست می دارم . می گویند دلهای کوچک پاک تر است . گناه را نمی بیند نمی خواند . مرا به بی گناهی ام ببر . چقدر زیبا می خوانی . با ترنمی مرا به گذشته ها می رسانی . آن زمان که می رفتم تا قلم در دست بگیرم و آن چه را که خداوند به آن سوگند خورده به قلب و اندیشه خود بسپارم . گنجشکک ! من بر بام زندگی من بنشین . همیشه برای من بخوان . هر گز برای تو دام نخواهم گسترد . تو را به سینه ام خواهم فشرد تا  تپش قلبت را بشنوم . تا عشق را محبت را در چشمان کوچک تو ببینم و احساس کنم . تا سرت را , سینه ات را ببوسم . تا بوی بال و پرت را احساس کنم .  تا پاهای کوچکت را بر صورتم بگذارم . تا به چشمان هراسانت بنگرم و بگویم نترس کوچولوی من !من دوست تو هستم من گالیور نیستم اینجا سر زمین لی لی پوت نیست تو هم آدم کوچولو نیستی کوچولوی من تو بزرگ تر از کرکس هایی هستی که لاشخورانه هر چه نشخوار می کنند باز هم حریصند و تو با دانه هایی سیر می گردی . کرکس ها به تو و سهم تو از این دنیا رحمی نمی کنند . بیادر آغوش من تا کرکسها تو را نبینند تا وقتی که لاشخور ها به غار های خود می خزند تو همچنان برای من بخوانی .بخوان  از زمانی که کرکسها  به لاشه ای قانع بودند . بخوان برای من . برای دلهای پاک برای دلهای خسته بخوان . برای آن که برایش بلبلی نمی خواند بخوان . بخوان که دلم گرفته . بخوان که با آواز تو ببارم . بخوان که سالهاست که می خوانی اما صدای تو را در میان ناقوس حریص زندگی گم کرده بوده ام . برای من بخوان . بخوان چه زیبا می خوانی . بخوان به صدای پاک و بهشتی تو سوگند هر گاه که بخوانی خواهم نشست به آوازت گوش خواهم داد با تو به آسمان دلهای پاک خواهم رفت تا بدانی که چقدر برای من عزیزی تا بدانی که باید همیشه بخوانی ... همیشه بخوانی ... همیشه ... همیشه .. همیشه .. پایان ... نویسنده ... ایرانی  

2 نظرات:

ناشناس گفت...

اینا چیه مینویسی اگه ما بخوایم رمان بخونیم سایتهای دیگه پره .. پس خواهشنا فکر تو جمع هدف اصلیت کن نه رمان نویسی....... در ضمن دمت گرم سایت باحالی داری موفق باشی

ایرانی گفت...

از نظر محترمانه ات ممنونم .. هدف اصلی من نوشتن همین داستانهای عاشقونه و احساسی و اجتماعی و پاکه و قصد دارم در مورد ارتباط با خدا و زندگی در کنار خدا هم یک رمان بی انتها تا زمان مرگم بنویسم ولی گناهکار بودن من و در لجن قرار داشتنم به خاطر نوشتن این داستانهای سکسی مزخرف این اجازه رو تا حالا به من نداده . دوست خوب من درک این مطالب قدرت فکری بالایی می خواد . در هر حال من هدفم به هیچ وجه نوشتن داستان سکسی نیست .نفع مالی ندارم .فرصت استراحت خودمو واسه این کار صرف می کنم . اگه به عروسی .. عزایی ..مهمونی دعوت شم یا برم سفر دیگه هیشکی نیست بنویسه و منتشر کنه . همه این کار ها به خاطر چند دوست مهربون و خوبی مثل شماست که ازم می خوان بنویسم و دوستتون دارم و می نویسم ولی بزرگترین آرزومه یه روزی هزاران نفر بیان و بگن سکسی دیگه ننویس . البته اون روز نیمه کاره ها رو تموم می کنم و به خاطر خودم و به خاطر این که می دونم با جادوی قلم می تونم دست خیلی از جا دو گرا رو از پشت ببندم و در خودم می بینم به همین سبک می نویسم . فریاد های ندا رو می نویسم . تخت جمشید رو می نویسم .. زاینده رود رو می نویسم . متاسفانه بیشتر نوشته های غیر سکسی امروز همونی شده که مهران مدیری در فیلم مرد هزار چهره مسخره شون می کرد .. لیست خرید رو می آورد به عنوان شعر نو .. و من با این قلم با این حس با این معنی و بیان با این موسیقی کلام میرم به جنگ اونایی که نه از موسیقی کلام چیزی می دونن و نه از نویسندگی و در این راه حمایت دوستان خوبی چون شما رو نیاز دارم یه مشت گفته های روز مره رو میارن به عنوان شعر نو .. و کلام نو .. در تلویزیون های دست نشانده مثل صدای امریکا تبلیغاتشو می کنند بیا در همین روز نامه های خودمون یه سری دیگه میگن به به 1 چه 1 چه ! هعجب چیزی .. یه سری هم واسه این که از قافله عقب نمون با بقیه هم گام میشن و تعریف می کنند . این جوری میشه که یک نوشته بی سر و ته و بی معنی ممکنه یه روزی یه اثری بشه در حد اسپار تا کوس .. این داستانهای مزخرف و چرند سکسی رو ولش .. اینا واسه اینه که چند تا دوست به هم نزدیک بشن و یه جوری رابطه ها حفظ شه .. لذت ببر از موج شناور و موسیقی کلامی که در نوشته های غیر سکسی وجود داره .. کاش می تونستم واو به واوشو ترجمه کنم .. ولی خب اگه زیادی بگم میگه از خودش داره تعریف می کنه ...در هر حال در آینده باز هم خواهم نوشت و بیشتر و بیشتر از اینها خواهم نوشت .. با تشکر از حمایت و انگیزه ای که در کل به من می دهید به خدا این نوشته های سکسی داره منو به هرز می بره . من می تونم من قدرت و اون توانایی رو در خودم حس می کنم که بتونم با کلمات بازی کنم از احساسات پاک آدما بنویسم و کاری کنم که دیگه نوشته های شیش و هشت قدرتی برای مانور نداشته باشند ولی حیف که حتی یک پنجم نوشته های منم غیر سکسی نیست .تا موندگاری داشته باشه و اون تحولی رو که دوست دارم بتونم ایجاد کنم . . دوستتان دارم . دست گرم شما را می فشارم . با احترام : ایرانی

 

ابزار وبمستر