ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس قسمت نودو دوم (آخرین قسمت )

نمی دونم چرا دچار یه استرس خاصی شده بودم . شاید به این دلیل بود که من حالا دیگه یک زن شوهر دار بودم و  از این که بخوام در اختیار مرد دیگه ای باشم این فکر در من به وجود میومد که اون چه بر داشتی نسبت به من داره .در هر حال شایان هم متاهل بود .. -آقا شایان  بفر مایید تو .. در بازه . یعنی اصلا دری وجود نداره ..  این یه تیکه رو دوست داشتم که پررو باشه و با قاطعیت بیاد جلو .. کفرم داشت در میومد . -بفر مایید شایان خان . مرد که نمی ترسه . هر کی که خربزه می خوره پای لرزش هم می شینه .. اینو که گفتم سر و کله اش پیدا شد . در مدخل ورودی ایستاده بود و بهم نگاه می کرد .. با التماس هم نگام می کرد . -روشنک خانوم هنوز خربزه ای خورده نشده ولی حس می کنم دارم می لرزم . -یعنی تو همونی که با بهروز شریکی ؟/؟  به چشاش خیره شده بودم . هم چشاش و هم خودش خیلی خوشگل بودند . نمی دونم چرا هوس منو کرده بود .  گاییدن زنای شوهر دار واسه مردا یه هیجان خاصی رو داره . شایدم از این که داشت زن رفیقشو می گایید حال می کرد . خودشو بهم نزدیک کرد لباشو گذاشت رو گردنم و دستاشو گذاشت رو سینه هام . -چقدر حریص و عجولی شایان -یه چیزی ازت بپرسم ؟/؟ -بپرس .-تو که میگی با بهروز رفیقی چی شده که می خوای زنشو بکنی .. -روشنک جون وقتی هوس بیاد جلو دیگه  آدم این چیزا حالیش نمیشه . این درسی بود که من از بهروز یاد گرفتم . -یعنی چه .. -اون و زنم با هم چند بار سکس کردند . یه بار خودم سر زده وارد خونه شدم . در اتاق خواب باز بود . اونا رو دیدم متوجهم نشدند . خودمو کشیدم کنار . نخواستم آبروی خودمو ببرم زیر سوال ......من واسه این که نشون بدم به من بر خورده گفتم پس حالا به خاطر انتقام می خوای زنشو بکنی ؟/؟ -نه روشنک اصلات این طور نیست من از تو خوشم اومده . ازم خواستی برات تعریف کنم و منم صادقانه بهت گفتم . اصلا هم ناراحت نیستم . الان هم با همسرم زندگی خوبی دارم و به غیر از همون چند مورد دیگه هم با بهروز رابطه نداشت . چون این کاره نبود و ترسید که گندش در بیاد و منم چند بار با سوالاتم اونو تر سونده بودم تر جیح داد که بی خیال شه . آغوشمو واسش باز کردم -باورت دارم شایان . حالا یه دستشو گذاشته رو سینه ام و دست دیگه شو از داخل شورت به کسم رسوند .. -اووووففففف نههههه نههههه شایان این جوری چنگش نگیر آبش می کنی . دیگه هیچی بهت نمی رسه . -می دونم چیکار کنم که همیشه بهم بر سه .-کمرمو سستش کردی .. شلوارت داره پاره میشه شایان درش بیار .. از این که این جوری با عشوه داشتم حرف می زدم به وجد اومده لذت می برد . منو رو دستاش بلندم کرد و انداخت روی تخت . لحظاتی بعد که چشامو باز کردم اونو کاملا بر هنه دیدم که داره شورتمو از پام در میاره .. کیر کلفت و درازش بهم چشمک می زد . جووووووون از این با حال تر چی می خواستم . زیر این کیر بودن طوری بهم حال و صفا می داد که وقتی برم زیر کیر اون چهار تا مرد حس بکنواختی بهم دست نده . هیچی بهتر از تنوع طلبی نیست . یه کیر تازه یه هوس و هیجان تازه . زندگی یعنی این . لذت یعنی این این . . چه هیکل مردونه و خواستنی داشت شایان . کف دستامو به سینه هاش رسوندم . نمی دونست که کجامو بلیسه . از مکیدن سینه هام شروع کرد و از نافم رسید به بالای کسم . لبای دراز و زبون پهنش .. اووووففففف چه حالی می داد وقتی روی کسم قرار می گرفت .. -ووووویییی بهروز بهروز بهت حسودیم میشه .. . حرف نداری .. -حسادت نداره . تو که الان منو داری . اتقاقا هر چیزی رو که زیاد در اختیارت باشه دلتو می زنه .. دو طرف کسمو پی در پی  میک و لیسش می زد . گاهی فکر می کردم که انگاری آب کسم با فشار می خواد بپاشه توی دهنش . یاد  شب اول عروسیم افتاد بودم که بهروز با میک زدن کسم تونست آبمو بیاره . ولی یه چیزی رو خوب می دونستم که من با عشق خودمو تسلیم بهروز می کنم و جز اون نمی تونم عاشق کس دیگه ای باشم . دهنشو از روی کس بر داشت و با کف دست افتاد به جون کسم جیغمو در آورد  -اووووووخخخخخخ شایان شایان .. دوباره دهنشو گذاشت رو کسم و میک زدنو شروع کرد .. -شایان همین جوری ولم نکن ولم نکن ولم نکن آبم داره میاد الان دارم میام .. داره میاد .. من و آبم با هم داریم میاییم . من خودم آب شدم . عین فواره می خواد بیاد . خودمو به طرف بالا پرت می کردم ولی اون با کف دستش به روی کسم فشار می آورد .. ولی یه لحظه دیگه آبم با فشار اومد بیرون کمتر سابقه داشت که با فشار بیاد .. می دونم صورت و لبای شایانو کاملا خیس کرده بود ولی اون همه شو لیس می زد -من حالا کیر می خوام زود باش زود باش . خودشو بهم نزدیک کرد . پاهامو انداخت رو شونه هاش . چه کیفی داشت . بعد از ار گاسم و این جور کیر خوردن خیلی به آدم آرامش میده ..  نمی گفتم بسه . دلم می خواست تا صبح منو بکنه . در زدند . ظاهرا شامو آورده بودند . نمی دونم طرف چه جوری وارد شد و  میز شامو گذاشت و رفت . دیگه برام فرقی نمی کرد که منو معشوقه شایان بدونه من فقط داشتم باهاش حال می کردم . کیر داغشو وقتی فرو کرد توی کسم دو طرف کسمو همین جور می سوزوند و می رفت داخل . موهای سرشو می کشیدم و می گفتم تا یه دفعه دیگه آبمو نیاوردی ولت نمی کنم -روشنک عزیزم تا دو دفعه دیگه پیشم محل داری . دیگه واقعا خسته شده بودم همش زیر کیر چهار نفر قرار گرفتن دیگه همه چی رو واسه آدم یکنواخت می کنه . بهروز دمت گرم که منو فرستادی زیر کیر رفیقت . قدرت بدنی و نفس خوبی داشت و از گاییدنم خسته نمی شد .کمرمو گرفت و منو آورد بالا به طرف خودش . لبامو غنچه کردم . یعنی بیا منو ببوس . . بغلم کرد و ایستاده منو می کرد . -نههههههه شایان .. یواشتر . آتیش گرفتم .. -خودم خنکت می کنم . عجله نکن -فدای کمرت و این کیرت بشه روشنک . چقدر خوب واردی . . در حد و اندازه های بهروز به آدم حال می داد ولی من عاشقش نبودم . آدم فقط عاشق یه نفر میشه . بقیه رو می شه به حساب هوس گذاشت . حرکاتش طوری  قوی و کاری بود که همون رو هوا آبمو آورد . . انگشتاشو طوری توی سوراخ کونم می کرد که هوس کیر کرده بود ولی اونم مثل بهروز کیرش کلفت بود و فرو رفتنش توی کون می تونست درد زیادی داشته باشه . منو دمر خوابوند . دیگه هر کاری باهام می کرد کیف می کردم . حتی از وحشی گری هاش که بیشتر ادای وحشی ها رو در می آورد لذت می بردم . -روشنک می خوام جرت بدم -بده بده اون وقت بهروز طلاقم میده و میام زن تو میشم .. ولی اول باید دوباره کسمو بکنی و ارضام کنی بعد بری سراغ کونم . بیچاره نفسشو گرفته بودم این بار از پشت کرد توی کس خوابیده ام و عشق کون یه نیرویی بهش داده بود که نزدیک بود استخون بالای کسمو بشکنه .. -شایان بازم که داری آبمو میاری .. اومد اومد .. حسش می کنی .. ولی این بار دیگه خودشم تا می تونست توی کسم خالی کرد . می دونست هر چی که بشه زنای این دوره زمونه از اون شیطونان و این که یه مرد  غریبه آبشو خالی کنه توی کس یک زن شوهر دار دیگه عادی شده . راحت میشه ماسمالیش کرد . مگر این که زنه بار دار شه و شوهرش نازا بوده باشه .. شایان امون نداد . آب کیرشو که داشت پس می زد به طرف سوراخ کونم فرستاد و با یه فشار کیرشو کرد توی کونم . هنوز کله کیرشو نکرده بود توی کونم که جیغم در اومد . دستشو گذاشت جلوی دهنم و به کیرش فشار آورد . قلبم درد گرفته بودولی دیگه باید تحمل می کردم . یه قسمتی از کیرشو که کرد توی کونم دیگه دست نگه داشت . حالا آروم آروم و با لذت به کونم نگاه می کرد و با حرکات آرومش کیرشو توی کونم بازی می داد .. -بگیر که اومد .. -چه زود ! چقدر آب داری شایان .. -تا صبح دو بار دیگه هم می تونم بهت آب بدم -پسر تا صبح می خوای منو داشته باشی ..-تو نمی خوای بمونی ؟/؟. خلاصه اون شب تا صبح پیشش موندم . راستش واسه تاسیسات چند تا رو استخدام کردیم و خودم دیگه رفته بودم سراغ تاسیسات بدنی شایان ... چند روز بعد بهروز از سفر بر گشت . اون روز دیگه سر کار نرفتم -عزیزم  دلم برات خیلی تنگ شده بود . می دونی روشنک هر شب خواب تو رو می دیدم . می دیدم که چقدر باهات سکس دارم . -منم همین طور بهروز اگه بدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود . واسه اومدن تو ثانیه شماری می کردم . -می دونی روشنک چه چیزی باعث میشه که من و تو صبر داشته باشیم و این لحظه ها رو برای رسیدن به هم تحمل کنیم ؟/؟ -آره بهروز یک کلمه . فقط یک کلمه .. عشق .. با این حرفا خودمونو گول می زدیم . اون فکر می کرد که من بهش اطمینان دارم و منم دیگه حس می کردم که اون به من اطمینان داره ولی از سکس با هم لذت می بردیم . وقتی بهروز داشت منو می گایید فکر این که فردا میرم زیر کیر شایان منو به هیجان می آورد . و همین باعث می شد که از سکس با بهروز لذت ببرم . وقتی که پیش شایان بودم به بهروز و گروه خودمون فکر می کردم . دیگه حریص شده بودم . دنیای قرن  بیست و یکم دنیای فریب های محترمانه و با کلاس و با فر هنگه . بهروز رفت حموم .. و من هم قصد داشتم  چند دقیقه دیگه برم پیشش .. موبایلم زنگ خورد .. صدای یه مرد بود .. -ببخشید شما ؟/؟ -فکر کن ببین منو می شناسی ؟/؟ -به جا نیاوردم . -حالا از دواج کردی دیگه  ما مجردا رو نمی شناسی .. من عباس هستم . یه لحظه متوجه  نشدم به کی میگه ولی دریا به یادم اومد و آخرین نفر خارج از گروه رو که باهاش در دریا کنار سکس داشتم -اووووهههههه عباس جون بچه تهرون باحال خودمون .. .. خوش و بش کردیم و بهم گفت ببینم نمی تونم برای عرض تبریک خدمت برسم ؟/؟ -شما سر ور مایی . یه چند دقیقه ای صبر کن ؟/؟ .. مطمئن بودم که بهروز صبح اول وقت میره بابلسر . اومده بود تا منو بکنه و مثلا زنشو سیراب کنه بره . دیگه نمی دونست که آتیشم تنده و به این سادگیها سیر و سیراب نمیشم .. -الو شایان جون فر دا رو بهم مرخصی بده واسم کاری پیش اومده -فدات شم تو تا هر چند روز که دلت بخواد می تونی نیای . دوستت دارم عشق من -منم دوستت دارم .. ..الو عباس جون فردا می تونی بیای . ولی منتظر باش من صبح برات زنگ بزنم و آدرس دقیق اینجا رو بدم . واقعا که دنیای یک زن هوسباز حرفه ای چه دنیاییه !اما به نظر من باید خیلی مراقب بود و بی گدار به آب نزد . آدم گاهی وقتا از جایی که فکرشو نمی کنه ممکنه بیفته تو تله و همه چی لو بره . در هر حال باید کم خورد و همیشه خورد. کم داد و همیشه داد . هر چند من همچین کم هم نمی دادم . ولی خیلی دوست دارم به مصداق این  پند عمل کنم که اندازه نگه دار که اندازه نکوست .... پایان ... نویسنده ... ایرانی  

2 نظرات:

hoos maa گفت...

اینجا و آنجا، هر کجا باشی همین است !
هر جا که باشی آسمان فرقی ندارد !
وقتی که این کشتی ندارد نا خدایی !
بی باد بان با بادبان فرقی ندارد !
در ذهن مردم یاسمن بی شاخه زیباست !
هیزم شکن با باغبان فرقی ندارد !
وقتی برای مرده بودن زنده هستی !
گهواره با تابوتمان فرقی ندارد !
سخت است از چشمان من چیزی بفهمی!
چیزی از این باران پاییزی بفهمی !
"دکتر انوشه"

با سلام خدمت دوست خودم "ایرانی عزیز" و خانندگان عزیز در این سایت.

جهت اطلاع:
باز هم شاهد کپی برداری بدون ذکر منبع در https://www.facebook.com/DastanhaySexy
هستیم

ارادتمند شما hoos maa

ایرانی گفت...

حسما جان . ممنونم که پس از مدتها باز هم برام پیام دادی . پیامی گرم و دلنشین . با شعری زیبا و پر معنا . با احساسی قوی . انتخابت را تحسین می کنم .. و من هم متاسفم که در فیسبوک هم بدون اشاره به نام نویسنده و منبع اقدام به انتشار داستان می نمایند . ممنونم از راهنمایی تو . سری به فیسبوک زدم ولی چون دوست ندارم اد شوم یا اد کنم فعلا نتونستم پیام بدم ولی از طریق دیگه ای یا شخص دیگه ای سعی می کنم پیگیری کنم . ممنونم از همراهی و توجه و محبتت . دستت درد نکنه . با احترام : ایرانی

 

ابزار وبمستر