ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 162

پس از این که عارف و مادرش خونه مادر بزرگو ترک کردن من و پری جون یه نیم ساعتی رو مشغول بودیم . ولی عجب توانی داشت این پری جون . دست کمی از مامان نداشت ولی بیچاره بابا بزرگ آرمان خیلی شل و وارفته شده بود . اون اوایل دلم واسش می سوخت این که پری جون رو زیر کیر بقیه می بینه ولی نمی تونه به بقیه کیر بزنه . البته این بقیه دوم منظور همون زنا هستند . خلاصه بر گشتم خونه خسته و وامونده . تا رفتم خونه تلپ خودمو انداختم روی تخت . حال و حوصله هیچی رو نداشتم . جمع همه جمع بود فقط جمع من کم بود .. جمع یکی دیگه هم کم بود و اون خواهر تازه زن شده من آنیتا بود . ولی اون بیچاره رو به بهونه درس بهایی بهش نمی دادند . هر چند من خودمم نمی تونستم به خودم اجازه بدم که آنیتا وارد این محافل شه . در هر حال اون از این جریانات با خبر بود و می دونستم  همون جوری که مردا تنوع طلبن و دوست دارن با چند تا زن به مرز آرامش و اصلا به سر زمین آرامش برسن زنا هم از این که با چند تا مرد حال کنن کلی لذت می برن  که اصلا واسه این جور کیف کردنها نمیشه حد و اندازه ای قائل شد . آرمیلا و پریسا و مامان الیا سه تایی اومدن بالا سرم . مامان به سر و صورتم دست می کشید و مدام ازم سوال می کرد چی شده . آرمیلا که حرصش در اومده بود و می دونست موضوع چیه گفت -آقا هنوز دیپلم نگرفته , شده امتحان بگیر و کار شناس اونایی که می خوان مجوز ورود به محفل سکس خانوادگی رو بگیرن . باید بیان از فیلتر آقا رد شن و مادر بزرگ . البته مادر بزرگ زیاد خودشو هلاک نمی کنه .. مامان : ولی اون خیلی هم حال می کنه . پری رو میگم . ولی آریا طفلک این همه تر و تازه رو در اختیار داره بعضی وقتا معلوم نیست باید با کی ها طرف شه . -مامان اگه بدونی این دفعه چه قشغرقی در مجلس به پا میشه . آرمیلا موضوع بسیجی بودن عفت رو می دونست و اصلا فکر کنم مامان اونا رو به خوبی می شناخت و احتمالا اونا در دوره ای بودند که عفت اینا به شلاق زن معروف بودند . زنایی که خیلی از اونا می گفتند آفتاب ما رو نبینه که حرامه . .معلوم نبود چه جوری در خیابون جلو شونو می دیدند . خیلی از خونواده ها لعنتشون می کردند ولی اونا می گفتند در راه رضای خدا باید قاطع بود . هر بلایی سر مردم می آوردند و می گفتند ما نمایندگان خدا و مجریان عدالت هستیم . یک سری که ادعا می کردند نائبین امام زمان هستند .. البته راستش اونا خودشون کمتر از این غلطا می کردند و این غلط ها رو بیشتر مردم احمق و دشمنان دانا می کردند و می خواستند به زور چیزی رو القا کنند . . در هر حال حنای این طایفه دیگه رنگی نداشته و همه اونا رو می شناسن . کسی سیر نیست تا با این سگای سیر گلاویز شه . سگایی که مدام به دنبال جمع کردن غذا هستند ولی مگه سیرابی این سگها چقدر جا می گیره . زنا دیگه داشتند حوصله منو سر می آوردند . -خانوما من خوابم میاد .. آرمیلا : مامان نکنه منتظری که ما بریم و تو واسه آریا جونت لالایی بخونی .-من هر چی بخونم مادرشم .تو هم تازگیها خیلی داری با مادرت می پیچی اصلا از این کارت خوشم نمیاد .-مامان من که خودم خوب می دونم بابا امشب کاری براش پیش اومده و خونه نمیاد و تو هم می خوای از فرصت استفاده کنی . -نه بچه ها ما که نباید خارج از محفل سکس خانوادگی کاری انجام بدیم ..مامان الیا : امشب آزاد و آرین و فر نوش رفتن به یک پیک نیک مردونه و تا صبح نمیان . چه  طوره ما هم یک پیک نیک زنونه بر پا کنیم . یه نگاهی به من انداخت . نظرت چیه آریا جون .. پریسا! آرمیلا! شما موافقید ؟/؟ البته باید مجلسی باشه که همه با  متحد باشیم و از این پیک نیک خودمون با کسی حرف نزنیم .. . باز این مامان چی تو کله اش بود .. -مامان من که زن نیستم بیام توی پیک نیک زنونه -پسرم اصلش تو هستی . تا تو نباشی که ما نمی تونیم بریم پیک نیک و حال کنیم . -مامان چی داری میگی ؟/؟ یعنی من و تو و پریسا و آرمیلا .. -بچه ها هر چی دارین بریزین پایین تا این آریا باورش شه -مامان من خسته ام . دیگه هیچی برام نمونده . -نگران نباش تو دراز می کشی ما باهات حال می کنیم -مامان اگه نم پس ندادم نگین چرا این جوری شدم . هر چی داشتم بعد از ظهری پای امتحان دادم . -بیا از ما هم امتحان بگیر و گواهی ومجوز ما رو تمدید کن .. سه تایی شون با هم خندیدند . -ناراحت نباش پسرم تو اگه آب نداری ما به جات خالی می کنیم . دیگه چی میگی .. دیگه حرفی برای گفتن نداشتم . اونا فقط کیری می خواستند که باهاش حال کنند . سه تا زن که لخت شده بودند . -مامان بد نبود اگه به دختر عمو آهو هم می گفتین که اونم بیاد . آرمیلا به شدت عصبی شد . داداششششش بس کن ..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر