ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه عشق 2

یه روز ناصر نوشینو برد خونه شون . کسی هم نبود . -خب دختر حالا من و تو تنها شدیم . اصلا چطوره ازدواج کنیم -ناصر دیوونه شدی . هر چیزی جای خودش خوبه -ولی اونا یعنی خونواده ات که دارن ما رو اذیت می کنن راه خوبی برای مبارزه ماست . این جوری می تونیم به مقصودمون برسیم -ناصر بار آخرت باشه که این حرفو می زنی . اصلا ازت انتظار نداشته و ندارم . من  حساب دیگه ای رو ی تو باز کرده بودم .-نوشین طاقت شوخی رو نداری ؟/؟ نوشین در حالی که به ناصر اخم کرده بود گفت من خودم می دونم شوخی چه زمانیه و جدی چه وقتی . حرکات تو رو هم خوب می شناسم . ناسلامتی مدتیه که با همیم . اگه نخوام بشناسمت که از دواج من با تو فایده ای نداره . -خیلی دیوونه ای . باشه اصلا بی خیال از دواج میشیم . ولش از خیرت می گذرم . -همین ناصر ؟/؟ عشق و دوست داشتنی که ازش دم می زدی همینه ؟/؟ -من و تو  بهمون نیومده که عاشق شیم . اصلا شاید هم همدیگه رو دوست نداشته باشیم . -مگه من و تو چمونه ؟/؟ ولی تو خیلی حرفای بی وفایی می زنی ناصر توقع ندارم . من می خوام برم خونه مون .. ناصر دست عشقشو گرفته در آغوشش کشید . تا نوشین بفهمه چی شده باز هم خودشو اسیر بوسه دیگری دید . حس می کرد که با این بوسه ها دریچه دیگه ای به روی زندگی براش گشوده میشه .اونو وارد دنیایی می کنه که دلش می خواد برای همیشه در اون دنیا بمونه . تصور گریز از اون دنیا براش کشنده بود ..زندگی بدون ناصر رو تصور نمی کرد . اشک از چشاش جاری بود . اون با تمام وجودش عاشق عشقش بود . -می دونم دوستم نداری . که این جور بی خیال از رفتن و جدایی میگی --دیوونه نشو دختر . من  اصلا در فکرم این نبوده که یه روزی از تو جدا شم . از وقتی که تو رو دیدم و با تو هستم دیگه رغبتی به این ندارم که برم سمت دخترای دیگه . انگاری که تمام نیاز هامو پر می کنی . من با عشق تو به آرامش و خوشبختی می رسم . دستای ناصر رو موهای سر عشقش قرار گرفت . -نوشین دوستت دارم . به اندازه تمام تار های موی سرت . سر و بدنت . همه جات .. پسر بوی گرم تن نوشینو حسش می کرد . صدای نفسهای نرم و گرمشو .. خیلی آروم با زیر شونه هاش بازی می کرد . یک بار دیگه ناصر لباشورو لبای نوشین قرار داد و. دستشو گذاشت رو صورت دختر و اشکاشو پاک کرد . . -عشقم نفسم .. هوسم . قفسم ..تو که می دونی ناصر بدون تو نمی تونه . . دوستت دارم عزیزم . تا اون سر دنیا هم باهات میام . حتی وقتی افتادی جهنم از طرف بهشت واست آب می ریزم تا آتیش رو تنت خاموش شه .. -خیلی بی مزه ای .. حالا من شدم قفس تو .. شدم یه دختر جهنمی .. اون که راستی راستی عاشق باشه هیچ وقت به جهنم نمیره . -چقدر از بوسیدنت لذت می برم . سیر نمیشم نوشین . تا کی باید همین جوری فقط بین ما ماچ و بوسه باشه -پس میگی چیکار کنیم .. دختر همچین گوش پسر رو کشید که صدای ناصر تا چند تا خونه اون ور تر هم رفت . -خدا بگم چیکارت کنه دختر . معلومه داری چیکار می کنی ؟/؟ نوشین خودشو انداخت در آغوش ناصر و با چشای درشت و سیاهش به عشقش گفت یه نگاه به چشام بنداز تا ببینم حد و اندازه های دوست داشتنت چقدره -صبر کن یه خورده حس بگیرم برم توی فیلم . -دیوونه مثل این که دوست داری بازم گوشت رو بکشم ؟/؟.. ناصر چشاشو گرد کرد . بینی خودشو به طرفی منحرف کرده زبونشو در آورد و با یه شکلک خاصی صورتشو روبروی صورت نوشین قرار داد -به نظرت من خیلی دوستت دارم ؟/؟ -دیوونه پدرت رو در میارم .اگه بخوای منو اذیت کنی و یکی دیگه رو دوست داشته باشی -وقتی نشه باهات ازدواج کرد مجبورم برم یکی دیگه رو دوست داشته باشم . -خوشحالم که مقید به از دواجی ولی از این حرفت که به این راحتی منو کنار میذاری بدم میاد . -نوشین من جدی میگم . باید هر طوری شده خونواده رو راضی کنی که زود تر با هم عروسی کنیم .. -چیه خیلی آتیشت تنده ؟/؟ اونایی که آتیششون تنده خیلی هم زود آتیششون می خوابه . ببینم نکنه عشق تو یک نوع هوس باشه . این جوری که معلومه تو منو به خاطر جسمم می خوای . -حرفای بی خود نزن نوشین . اگه من هوس باز بودم می رفتم با یکی دیگه حال می کردم و از این طرف رابطه عشقی خودمو با تو نگه می داشتم . دیگه نمیومدم که تا این حد به خودم عذاب بدم . -از کجا معلوم که الان هم از این کارا نمی کنی -نوشین بیا بغلم تا با هم حرفای قشنگ و عاشقونه بزنیم . ناصر نوشینو دوست داشت ولی هر وقت که با هم کل کل می کردند از اونجایی که می دونست عاشق حرفای عاشقونه هست برای آروم کردنش می گفت بیا برات از عشق بگم ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر