ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پسران طلایی 7

سینا فقط محو زیبایی ملیسا شده بود . یه دستش به جیبش بود و یه نگاهش به چهره زیبا و هوس انگیز و فانتزی این دختر که دل و دینشو ربوده بود . داشت به این فکر می کرد که این یکی باید بهداشتی باشه .هم این که خودش بهداشتی بود و هم این که به این ملیسا جونش نمیومد که این کاره باشه . نه به هیچ وجه کاندوم نمیذارم ولی اگه خودش بخواد چی .  دلم می خواد کیرم بدون هیچ فاصله ای بره توی کسش . مجبورم هر جوری که اون می خواد عمل کنم . اون که دوست دختر من نیست . ملیسا خیلی خشک و ساکت نشون می داد . یه چیزی فکرشو مشغول کرده بود . ولی سینا اونو به حساب این گذاشته بود که داره فکر می کنه چه جوری حال شوهرشو بگیره تا دیگه هست به دنبال زنای دیگه نباشه . .. با خودش گفت تا باشه از این مردا که مشتریای ما زیاد شه . اونا یه یک ساعتی رو تو راه بودند . معلوم نبود دارن کجا میرن . به نظر میومد یه جایی باشه نزدیک تجریش . رفتن به یه کوچه ای که مگس هم پر نمی زد . .. سینا با خودش حساب کرد که دیگه این طرفا خیلی عالیه . با خونه شون در مرکز شهر هم فاصله داره و خونواده اش دیگه این چند روزه این طرفا نمیان که اونو ببینن . خودش لحظاتی بعد از این فکرش خنده اش گرفت . چون که قرار نبود که اون و ملیسا رو موقع عشقبازی گیرش بندازن . به خونه که رسیدن ملیسا درو با کنترل از راه دور باز کرد و وارد شدن .  پسر به این فکر می کرد که زن چه جوری در این خونه ویلایی بزرگ که شاید دو سه هزار متر هم می شد گاه تنهایی زندگی می کنه . در همین افکار بود که دید چند تا سگ از هر مدل هیکلی به طرفش حمله  ور شدند . سینا فوری چسبید به دامن ملیسا .. -نترس کاریت ندارند . پسرای خوبی هستند . تا من با تو هستم کاریت ندارند . جو به عمو سینا سلام کن .. سگ نره خر که قیافه زشتی هم داشت راس راسی دستشو داشت می آورد جلو  تا با سینا دست بده . پاپی هم که پا کوتاه بود و یک سگ دیگه که سینا بهش توجهی نکرد . این سگا زبون ملیسا رو باز کرده بودند .. سینا احساس گرسنگی می کرد . نمی دونست کارش از همین حالا شروع میشه یا یه چیزی می خورن . وارد تالاری شده بودند که پسرو به یاد قصر پادشاهان بزرگ مینداخت . نصف اونو در یه گوشه ای انواع و اقسام میز و صندلی ها و کاناپه پر کرده بود و در بقیه قسمتها هم تابلو های نفیسی به چشم می خورد مربوط به دوران قاجاریه و قبلش . مانتوشو که در آورد و روسری رو هم از سرش گرفت دیگه حس کرد اگه تا حالا حوری بهشتی بوده از این به بعد شده ملکه حوری بهشتی . یه پیراهن یه سره چرمی به صورت یا طرح بلوزدامن چسبیده  به رنگ جیگری براق اون زیر تنش کرده بود و نصف سینه هاشم که انداخته بود بیرون و دل سینا رو به شدت برده بود .. با خودش گفت حتی اگه ناهار هم نخورم در گشنگی هم میشه اینو گایید . می خواست بره طرف ملیسا و عشقبازی با اونو شروع کنه ولی بازم یه چیزی مانع از این کارش می شد . منتظر بود که خود ملیسا پیش قدم شه . بعد از ظهر شده بود . دست به آشپزیش خوب بود . هر چند غذار رو آماده کرده بود ولی یه چیزی آورد و خوردند . یعنی غذای آماده رو گرم کرد . سینا حس کرد که دیگه خیلی سنگین شده و نمی تونه جلو کیرشو بگیره . بعد از غذا ملیسا همچنان بی خیال بود و عکس العملی نشون نمی داد . سینا متوجه گذشت زمان نبود . یعنی زمان براش خیلی سریع می گذشت . در حالی که یکی که داره کاسبی می کنه زمان واسش سخت می گذره .. پس این داره چیکار می کنه . چرا خودشو تسلیم من نمی کنه ..در طبقه اول و طبقه دوم  بعد از خروج از تالار هم کلی اتاق در حاشیه ای دیگه وجود داشت که نشون می داد این خونه نباید ساختش  جدید باشه ولی  کاملا امروزی به نظر می رسید . هر چند طرحش زیبا و مال سالها پیش بود . ملیسا اومد طبقه اول . خیلی راحت لباساشو در آورد . حتی شورت و سوتین نازک و فانتزی اونم به رنگ قرمز براق بود .  سینا هم دیگه دست به کار شده بود . اونم لباساشو در آورد و تا مرز شورت پیش رفت . ملیسا رفت حموم تا یه تنی به آب بزنه . اون قبل و بعد خواب عادت داشت که دوش بگیره .. سینا داشت آتیش می گرفت . کون قلمبه ملیسا رو فقط یه شورت نازک پوشش داده بود .. چرا این قدر معطل می کنه . من که تا حالاش صبر کردم از این به بعدش هم صبر می کنم . اون رفته حموم . پس من میرم به همون اتاقی که واسه خواب آماده کرده منتظرش میشم . کاش بهم می گفت که باهاش می رفتم . کارای ملیسا واسش عجیب به نظر می رسید . عطر ملایمی به بدنش زد و قبلش هم کیرشو توی دستشویی شست که طعم و بوی بد نده . . سختش بود به این  زن صاحب کار بگه حموم کجاست یعنی حموم دیگه ای که یه آبی به خودش بزنه . آخه اون خیلی خشک بود و در چند مورد بر خوردی تند داشت که سینا بی خیال شد . ولی با این تیپی که ملیسا زده بود می دونست که تا لحظاتی دیگه سکسشون شروع میشه . با کیرش مشغول ور رفتن بود که حس کرد ملیسا داره بر می گرده . شورتشو بالا کشید .. -ببینم تو چرا این جا دراز کشیدی ؟/؟ این جا جای منه . می تونی بری در هر اتاق دیگه ای  که دلت می خواد استراحت کنی .... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر