ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تخت جمشید ایران من

سلام بر ایران آریایی من ! سلام بر تخت جمشید من ! سلام بر سکوت شکسته تاریخ !سلام بر فریاد خاموش دلهایی که برای وطن می تپد . تخت جمشید من با سکوتش فریاد می زند . فریادی از شکوه به خواب رفته ملتی که بیداراست . ملتی که آرزوهای سبز خود را بر کاخهای ویران شده می بیند . سلام بر شهر پارسه ! سلام بر سرزمین پدران ! سلام بر دیار دلاوران !سلام بر ستونهای افراشته که از افراشتگی ملتی می گوید که طوفان های زمانه همچنان استوارش داشته است . تخت جمشید من سلام ! گرد باد ها رفته اند . آتش ها سوخته اند از خاکستر نشانی نیست بعد از تو اسکندران آمده اند و رفته اند اما تو همچنان مانده ای . مانده ای تا بر پیکره های فرزندان وطن که در خاک سرزمین تو خفته اند خون بباری . تو در راستای زمان همچنان زندگانی کرده ای تو برای آنانی که تو راساخته اند و تو را سوخته اند مرثیه خوانده ای . با من از روز گاران اشکها و لبخند ها بسرای . می گویند که باید از ویرانه های کاخهای تو پند آموخت که چنین است سرانجام شاهان و آن چه از آنان بر جای می ماند . آری اسکندران و چنگیزان و شاه شکنان  همه خاک شده اند و تو سنگ و سنگین بر جای ما نده ای تا قلب تپنده تاریخ سرزمینمان باشی . تا قلب تپنده ایران زمینمان باشی . بخوان برای من بخوان , برای ما بخوان وبرای شیطان کوری که به ما می گوید پند گیریم اما خوداز تو درس نمی گیرد . تخت جمشید من! امروز پادشاهان پوسیده سر زمین من بر سر تاجهای پارچه ای می گذارند . کاخها را آنجا بنا می کنند که کوخ نشینان را یارای دیدنش نباشد . بخروش ! ای ستونهایی که با آسمان سخن می گویی . بخروش ای که بر ویرانه های نوین مرثیه می خوانی . می خواهند که ایران ما را ویران سازند سرزمین ما را که طاغوتیش می دانند اما رهایش نمی سازند . بنگرید ای در یوزگان ! این شما هستید که باید از کاخهای تخت جمشید عریان من پند گیرید . کس نتوانست نام کوروش داریوش و خشایاران را از اریکه این سرزمین همیشه بر بلندای تاریخ محو نماید . تخت جمشید من ! ستونهایت را در آغوش می گیرم بر آن پلکانی که روز گاری پدران ما بر آن گام نهاده اند قدم می گذارم .. چقدر دلم هوای ایران آباد و آزادم را دارد . بر آن رهگذری گام می نهم که رهگذرانی رفته اند و بر نگشته اند و تو استوار مانده ای تا به من و ما بگویی ایران من در کنار تو و با تو تاریخ ساز است . ایران من با طوفان روز گاران به باد فنا نرفته است که بخواهد با قلقلک نسیم شیخ پوشالی خم به ابرو بیاورد . و من قله همیشه بر قرار دماوند را می بینم که سلام دریای شمال را به دریای همیشه پارس و سلام دریای همیشه پارس را به تو تخت جمشید همیشه نوبهاری و سلام تو ایران جاودان مرا به آسمان الهی به اهورامزدای آفریننده اش می رساند که خدا وندا یاریمان ده تا دیو و تنوره دیو را به کام دماوند همیشه بیدارمان اندازیم تا که دیگر بدنی را نلرزاند تا که دیگر قلبی را نشکند تا  دیگر فریاد بر نیاورد که من فرشته ام دیو را رانده ام تا که دوزخ را بهشت و بهشت را دوزخ نخواند . تخت جمشید ایران من ! بگو چرا امروز چون گذشته ها سخن نمی گویی . من فرزند ایران توام . فرزند دلیران توام . تو با سکوت خود برای من قصه ها داری . قصه هایی از غصه ها داری . تخت جمشید من ! سوگند به آن که ستونهای تو را بر افراشت وافراشته داشت چون ایران عزیزمان دوباره تو را خواهیم ساخت . تا به پدران و مادران بگوییم که پسران و دختران , فرزندان خلف این آب و خاکند . دوباره تو را خواهیم ساخت . بگذار دیو بغرد اما دماوند چون کوه ایستاده است . تخت جمشید  ایران من !تو راز های زمانه را بهتر از ما می دانی . هزاران نوروز آمده اند و رفته اند وقتی که بهار می آید وقتی که برگهای سبز درختان از سبزینه های زندگی می گوید می دانم که قلب تو برای آن روز گاران که نوروز را در تو و با تو پاس می داشته اندهمچنان عاشقانه می تپد . می دانم که نوروز را در سکوت پاس می داری . وقتی که بهار می رسد آپادانای تو هنوزچشم انتظار شاه شاهان روز گار است که آمدن نوروز جمشیدی را پاس بدارد . من بر دیدگان آن ستونهای خاموش اشکهای پنهان می بینم . تخت جمشید من ! بگذار تا ستونهایت را در آغوش گیرم با چشمان سیرت و سیمای خود برای ایران سربلندم اشک بریزم همچنان فریاد بزنم که این دیو هم رفتنیست چون دیگر دیوها که رفته اند . بر سنگهای تو بوسه خواهم داد بر خاک تو , بر خاک پاک خدا,  بر پاک ترین خاک خدا سجده خواهم کرد تا که شاید خاک آفرین بر ما دل بسوزاند . تخت جمشید من نقشهایت با من سخن ها دارند . چه غریبانه سکوت کرده ای ! به خدا که تو آشنا ترین آشنایانی . برای آن که ایرانش را می پرستد برای آن که می داند ایران زمینش مهد دلیران است .. تکه سنگی از  ویرانه های آبادان تو را به کاخهای سر به فلک کشیده وطن نشناسان  وطن فروش نخواهم داد . می دانی چرا ؟/؟وقتی که آن کاخها به آتش کشیده شوند ویرانه های آن به همراه صاحبانش به زباله دانی تاریخ خواهند پیوست اما تو تخت جمشید من تکه تکه های تو زمردی گشته که بر تارک ایران زمین ما می درخشد . تو تاج سر این سرزمینی که اهورای ایران از نسلی به نسلی دیگر پشتیبان تو و این تاج خواهد بود . فرزندان وطن همچنان نوروز جمشیدی را پاس می دارند . سیزده به در خود را گرامی می دارند و شیطان این را نمی خواهد . تخت جمشید من روز گاری خواهد آمد که دیگر اشک غمی بر دید گان جاری نسازیم . خواهد آمد آن روزی که اشکهای شوقمان را نثار پای سنگها و ستونهای تو سازیم و فریاد زنیم پارسه جاودان من ! اهورای ایران زمین نگهبان و نگه دار توست تا که او هست اهریمن کاره ای نباشد . من در کنار توام .مادر کنار توییم .  ایرانی در کنار توست . بگذار شیطان بنالد,  بگذار شیطان بگرید , بگذار شیطان بگریزد دیگر کسی او را فرشته نمی داند دیگر کسی او را فرشته نمی خواند . بگذار دیو بغرد اما دماوند چون کوه ایستاده است ... بگذار دیو بغرد اما دماوند چون کوه ایستاده است ..... پایان ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر