ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 197

کبوتر صحرا , ظاهرا درخونواده  به دل پدر و مادرم نشسته بود . می دونست چیکار کنه . چطور خودشو تو دل اونا جا کنه .   کبوتر بابا مامانمو بوسید . یه نگاهی به پدرش انداخت . انگاری دلش واسه اون می سوخت . بابا مامانم  و حتی خود من از این حرکتش که احترام باباشو نگه داشته خوشمون اومده  قطره اشکی از چشای شاهین صحرا یا کوهستان جاری شد . طاقت جدایی از دخترشو نداشت ولی می دونست که کبوتر در ایران خوشبخت می شه و احساس راحتی بیشتری می کنه . به زبان سرخپوستی یه کلماتی رو با هم رد و بدل می کردند . شاهین  چند بار سرشو بالا و پایین کرد . منو یاد فیلمهای وسترن و سر خپوستی مینداخت . بالاخره پای یکی از اونا به خونه مون باز شده بود . رفتم طرف پدر زن جان عزیزم . آغوشمو واسش باز کردم . زار زار گریه می کرد .. البته ناگفته نماند که کتایون و افسانه هم رفته بودند   طرف اتاق کتی و موقع خروج اونا رو هم می دیدم که دارن زار زار گریه می کنند . البته اونا واسه خودشون و کم شدن سهمیه شون گریه می کردند . .. ولی یه جای کار باید قاطعیت خودمو نشون می دادم . آخه من که نمی تونم متعلق به یک نفر باشم . حالا وقت خوشیه . وقت شادی . وقت راز و نیاز عاشقونه با کبوتر ناز و خوشگلمه . چقدر منتظر این لحظه بودم . لحظه ای که بغلش بزنم تو چشاش نگاه کنم و بهش بگم که دوستش دارم .  یه جایی رو برای پدر کبوتر ردیف کردند که بخوابه . اون تا دو سه روز دیگه بدون کبو بر می گشت به امریکا . من و کبوتر جان رفتیم یه سری به کتی و افسانه بزنیم و از دلشون در بیاریم . هر چند  فرشته نجات من فقط به صورت کلی می دونست موضوع چیه .. وقتی رفتیم دیدیم اون دو تا زن در آغوش هم چه جور دارن گریه می کنن . -چه خبرتونه . هر کی ندونه فکر می کنه بی شوهر شدین دارین زار زار گریه می کنین . تازه من که فقط متعلق به یک نفر نیستم . کتی : این که بخوای هر روز دست یکی رو بگیری و بگی این عشقته .. به نظر من بری در یه هتل پونصد تختخوابه زندگی کنی بهتره -اتفاقا همین تصمیمو هم دارم کتی . از این خونه میرم و به همون هتلی که گفتی میرم . البته اگه دوست داشته باشی می تونم دو تا اتاق برای تو و کتی هم بگیرم . -داداش داری مسخره ام می کنی -مسخره کجا بود . بی جنبه ها . همین کارو انجامش میدم .  شما هم همین جا می مونین . حالا ببینم شمایی که طاقت و تحمل یک زن اضافه تر رو ندارین چه جوری می تونین در کنار صد ها زن  بمونین . یک حرمسرا درست می کنم .. کتی و افسانه  مثل موش مرده ها به من نگاه می کردند و منم خیلی جدی بر خودم مسلط بودم که یه وقتی خنده ام نگیره . پول خرید هتل رو داشتم ولی وقت و فرصت کجا بود که پونصد تا زن رو بهشون برسم . من که حالا به هر کشوری سفر می کنم بیشتر از چند تا زنو نمی تونم بکنم . در عرض چند ثانیه دو تایی شون طوری مهربون شدند که اصلا فکرشو نمی شد کرد که اینا همونایی باشن که دقایقی پیش شده بودن لجباز ترین آدمای دنیا . هر چند می دونستم همه اینا موقتیه و بعدا که خیالشون آسوده شد کبوتر منو اذیت می کنن . فدای کبوترم بشم . یه دنیا حرف واسه گفتن داشتم . مجبور بودم با همین زبون فارسی بهش بزنم .  دلم برای حس بوی تنش تنگ شده بود . اون پیر هنش که بوی دود می داد . بوی دود و عشق در کوهستان . اون شب عشقبازی در  روی کوه .. زیر آسمون خدا و ستاره ها چه حالی به هر دو مون داد . اون با تمام وجودش خودشو تسلیم من کرده بود . می دونم مثل من به اوج لذت رسیده بود . و من در نگاهش عشقو می خوندم . رفتیم به اتاقی که برای خودم و اون ردیف کرده بودم . با این که از شیک ترین کشور جهان اومده بود ولی می دونستم که هیچوقت  خوابیدن در یک همچین اتاقی رو به خواب هم ندیده .  بغلش زدم . سرمو گذاشتم رو سینه اش . هنوز پیراهن ساده ولی زیبای سرخپوستی رو به تن داشت . همه جاشو بو می کشیدم . خنده اش گرفته گاه قلقلکش میومد . غرق بوسه اش کرده بودم . بوی عطر هوس انگیز زنونه رو می داد . ولی من ازش بوی دود رو می خواستم . یک قسمت از لباسش تقریبا این بو رو می داد . از این دیوونه بازیهای من لذت می برد .  می دونم سر در نمی آورد واسه چی این جوری زده به سرم . شاید فکر می کرد که کس خل شدم . اتاق خواب بزرگ و پنجاه متری من با یک نور چراغ خواب بنفش روشن مزین شده بود . می دونستم  که بیشتر زنا با این رنگ بیشتر به هوس میان و رنگ صورتی بیشتر روی مردا اثر داره . هر چند اینا ملاک نمیشه ولی می خواستم از هر طرف هوای کبوترمو داشته باشم . من براش حرف می زدم و اونم یه چیزایی به من می گفت . هیشکدوم نمی دونستیم طرف چی میگه . زبان زبان عشق بود و احساس . خون گرمی بود که در رگهای ما جریان داشت . چقدر سخته که آدما ندونن چی دارن به هم میگن اما به هر حال میشه به راز دل هم پی برد ولی  چیزی به این درد ناکی نمیشه که دو نفر یکدیگه رو دوست داشته باشند و از هم جدا باشن ..... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی . 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر