ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زنی عاشق آنال سکس 9

احساس غرور می کردم نمی خواستم این احساس من خدشه دار شه و چیزی اونو تحت تاثیر قرار بده . عاشق این احساس بودم . پسرا با احترام خاصی با هام حرف می زدند . به من احترام میذاشتند . باهام کل کل نمی کردند ولی پدر سحر و مونا رو درآورده بودند هر چند اونا هم بخورشون نبودند . دخترا رو میگم و پا به پای  اونا پیش می رفتند . سحر رو به من کرد و گفت ببین آتنا اگه بخوای این جوری پیش بری یه مدت دبگه لت و پاری . تا دلت بخواد کیر ریخته . -ولی سحر ما مثل پسرا نیستیم که هر وقت دلمون خواست عشقمون کشید آزادی عمل داشته از خونه هامون بتونیم بیاییم بیرون  و بریم دنبال عشق و حالمون . -من یه چیزی میگم و تو یه چیز دیگه ای .من می خوام بگم سر این سوراخ کونت یه بوش بذار . هر کیری رو نذار بره اون داخل مانور بده .  بازم یه حرف تکراری بهش زدم و اون این که اگه این جور بود چرا ازشون دعوت کردین ..-بابا من یه غلطی کردم . فکر کردم شاید این بار بتونیم مسئله رو حلش کنیم . ببینم آتنا درد که نداری . -یه خورده -حالا گرمه حالیت نیست . صبر کن تا چند ساعت دیگه بهت می گم . دستشویی نمی تونی بری .. -چرا این قدر منو می ترسونی -این بلا سرم اومده . -چیه سحر چطور وقتی تو و مونا اون اول پسرا رو گرفته بودین واسه خودتون اصلا از این حرفا نبود یکی اون اول گفتین آتنایی هم هست که تا به حال دنبال این بر نامه ها نبوده ؟/؟ من نمیگم شما دلسوزی ندارین فقط می خوام بگم اون موقع که از این کل کل بازی خبری نبود چرا با من مدارا نکردین . -تو به ما چیزی نگفتی -ولی تو چرا چیزی نگفتی -چی رو می خوای ثابت کنی آتنا -می خوام ثابت کنم که این دلسوزی شما از روی دلسوزی نیست و شما همش سنگ خودتون رو به سینه می زنین . شما آدمای خود خواه و حسودی هستین . شما از این که اون پسرا تحویلم می گیرن ناراحتین . نمیگم در مورد کون درد من دروغ میگین یا اشتباه می کنین ولی خیلی خود خواهین -آتنا . دختردایی نازم .  آخه اونا خودشون این جوری خواستند . تازه تا صبح هم کلی راه بود . این جوری نبود که اونا نخوان سراغ تو بیان . حالا هم که می خواستیم حالشونو بگیرم تو به اونا حال دادی . این پسرا باید تو گوششون فرو بره که این جوری نیست که هر غلطی که دلشون خواست می تونن انجام بدن . اونا مغرور ترین موجودات روی زمین هستند . انگاری دنیا واسه اونا آفریده شده . بحث من و سحر در اتاق خواب انجام می شد .  در همین لحظه زنگ در خونه به صدا در اومد . دسته جمعی مون تر سیدیم . سحر : پسرا زود باشین کفشاتونو بگیرین زیر بغل -سحر این قدر نترس اگه طرف کلید داشت  درو باز می کرد میومد داخل واسه چی زنگ می زد . -با این حال کار از محکم کاری عیبی نمی کنه . -هی بچه ها این صدای یه مرد هست . به شدت می خندید . مونا : چیه سامان دیوونه شدی . زود باش درو باز کنین سیروس خانه .  پسر سومی که می خواست بیاد این جا و گفت که مهمون اومده و از این بند و بساط ها . دررو باز کردند و سیروس اومد . پسر خیلی جذاب و خوش هیکلی بود . اون قدر خودمونی بود  که وقتی به کنار دخترا رسید با همه مون دست داد و صورتمونو بوسید .چه حال و روزی هم داشتیم . بازم خوب شده بود که شورتمونو پامون کرده بودیم و یه بلوزی انداخته بودیم رو تنمون . ولی با این حال پاهای لختمون که بیشتر قاچای کونمون رو هم از بالا مشخص می کرد یه تیپی به ما داده بود که دست کمی از جنده ها نداشتیم و اصلشو بخوای جنده هم بودیم . جنده هایی که کس نمیدن .  -بچه ها خیلی عذر می خوام که امشب نتونستم بیام . دستتونو خراب کردم . ولی دفعه بعد یه بر نامه ای میذاریم که همین جمع با هم باشیم . یکی یکی مون به هم معرفی شدیم . -خب داداش حالا چی شد . -هیچی منو فرستادند دنبال نخود سیاه و این که واسه مهمونا چیزی تهیه کنم منم بر نامه رو ردیف کردم گذاشتم داخل ماشین . ولی بهشون گفتم تا یکی دو ساعت دیگه حاضره . این یکی دو ساعتی رو همین جا با شما و این خوشگلا عشق می کنم . ولی خب خیلی دلم می خواد یه ناخنکی به همه این خوشگلا بزنم . -ببینم سیروس شام حاضره اول یه چیزی می خوری دیگه -نمی دونم ولی خیلی خانومای خوشگلی اینجا تشریف دارند . یکی از یکی بهتر . به اینا میگن دسر قبل از غذا . آدم نمی دونه از کدوم شروع کنه . -ببین سامان جان کم بخور همیشه بخور من می تونم از هر کدوم از اینا به اندازه ای بخورم که  بتونم همه رو تست کنم  همه شون بهم کیف بدن .. این سیروس انگار پررو تر از اون دو نفر نشون می داد . -باشه عیبی نداره هر کدوم از دخترا رو که دوست داری می تونی انتخاب کنی . سامان طوری باهامون بر خورد کرده بود که انگاری ما از اون فاحشه های دست پرورده اش هستیم . از اونجایی که مونا و سحر هنوز مستفیض  نشده بودند و می دونستم که خیلی طالبند رفتم طرف آشپز خونه .. میدونو برای دختر عمه خالی کردم تا اون گله ای نداشته باشه . آخه قبلش دو تا پسرا ازم خیلی تعریف کرده بودن و با وجودی که دلم می خواست به سیروس هم حال بدم با این حال نامردی نکردم . جالب این جا بود که سیروس خان دست مونا و سحر رو دو تایی با هم گرفت و برد طرف اتاق خواب . انگاری که با سوراخ سنبه های خونه آشنایی داشت . نشون می داد که از اون کار کشته هاست . ولی خیلی دلم هوس کیر سوم رو کرده بود . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر