ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

شیطون بلا 2

سال دوم دانشجویی ام بود . عمه  ام اینا  کلید ویلای دوستشون تو شمالو گرفته بودند و منم دیگه ترم تا بستونه نداشتم و از دست این درسای مزخرف حسابداری پاک خسته شده بودم . پدرم از این که منو بسپره دست عمه ام هراسی نداشت و خاطرش جمع بود . تازه شوهر عمه ام و یه دختر عمه ام که اون دیپلمه بیکار بود باهام بود . راستش درس زیاد باعث شده بود که یه دوسالی رو زیاد با هم بر نخورده باشیم قبلا فقط وقتی که به خونه هم رفت و آمد می کردیم همدیگه رو می دیدیم . بهناز یک سالی رو ازم کوچیک تر بود . وقتی رسیدیم شمال با این که ویلایی که درش بودیم فاصله زیادی با دریا نداشت ولی عمه ام نمی ذاشت که ما بریم شنا . می گفت که اینحا محل عمومی نیست و خطر ناکه . شایدم حق با اون بود . من و بهناز تنها بودیم . البته دوست عمه ام اینا هم یه همسایه داشتند که خونه رو سپرده بودند به دست یه خواهر و برادر و پدر و مادره کاری براشون پیش اومده بود و اون شب خونه نبودند . دختر خونواده با بهناز دوست بود . این برادره هم از اون هفت خطهای روز گار بود . تا می بینه خواهرش مهتاب اومده پیش ما ازش می خواد که خواهره شبو پیش ما بمونه و دوستاشو دعوت کنه به خونه خودش . ولی مهتاب به برادره میگه که  قبلا از من و بهناز خواسته که شبو با هم و در خونه اون باشیم . بهناز می ترسید خونه رو بسپره دست داداشش . می گفت یه بار یه دختر آورده و نز دیک بود کار دست خودش بده . خلاصه برادره میره با دوستاش شبو جای دیگه سر کنه و من و بهناز و مهتاب سه تایی مون میریم خونه مهتاب.. و عمه و شوهر عمه رو تنها میذاریم . و داستان از اینجا شروع میشه .. ما که شامو با عمه اینام خورده بودیم و اونا هم از خدا شون بود که شبو تنها بمونن . مهتاب  که خیلی سکسی پوش شده بود و با شورتی که پاش کرده بود  و شلوار هم پاش نبود بیشتر کونشو انداخته بود بیرون . بهناز رو نمی دونستم ولی حس کردم که حالش خوب نیست . اونا طوری با هم حرف می زدند که من حس کردم باید یه کاسه ای زیر نیم کاسه باشه و احتمالا پسری و دوست پسری باید این طرفا باشه .  راستش کمی هم ترس برم داشته بود . نمی خواستم یه بلایی سرم بیاد هر چند کسی نمی تونست به زور بهم تجاوز کنه  خودم از این افکار خنده ام گرفته بود . دقایقی بعد دیدم که دو تایی شون فیلم سکسی گذاشتند و  چه جورم دارن حال می کنند . مهتاب وسایل پذیرایی خوبی هم فراهم کرده بود . خوردنی های رنگ وارنگ . حتی واسمون پرتقال سبز هم آورده بود . -مهتاب جان  مگه پرتقال سبز مربوط به مهر ماه شمال نمیشه -چرا شری جون این از یک مدل دیگه شه که بهش میگن پرتقال تابستونه و خیلی هم خوشمزه هست . البته درختاش خیلی کمند و کمتر یافت میشه ولی هست . هر چی بخوای در این شمال هست . دیگه یگ مازندرانه و یک بهشت .  تازگیها موز های بیمزه هم می کاریم . ببینم شری جون سختت نیست که داریم این فیلما رو می بینیم ؟/؟ -نه راحت باشین . من خودمم بدم نمیاد . با این که قبلا خیلی زبل بازی داشتم و این جور فیلما رو دور از چشم بابا مامان می دیدم ولی جز یکی دو مورد اونم اجباری پیش نیومده بود که با دوستام بشینم این فیلمها رو ببینم . سختم بود . اگه می خواستم با خودم ور برم آزادی عمل نداشتم . نمی دونستم چیکار کنم . سختم بود . بد تر این که دقایقی بعد بهناز و مهتاب رفتن رو تخت یه نفره دراز کشیدند و به هم چسبیدند . دستاشون هم رو تن هم بود . تازه از منم دعوت کردند که برم پیش اونا .. اصلا حالشون درست نبود . دست بهناز رفته بود پشت بدن مهتاب . و کف دستشو گذاشته بود رو اون قسمت از کون مهتاب که لخت و مشخص بود . .. صداشونو می شنیدم . مهتاب خیلی آروم می گفت بد نیست ؟/؟-بهناز می گفت . نه بی خیالش ..درمورد من می گفتند که پیشم دارن از این کارا می کنن .  مهتاب هم در حالی که آروم ناله می کرد می گفت خودت می دونی دختر دایی توست . صدای فیلم هم نمی ذاشت به خوبی حرفاشونو بشنوم . صدا رو کم کردند . بهناز لباسای روشو در آورد .. -بهناز تو هم آره ؟/؟ -شراره !شیطون تو که از زبل بازی در میون فامیلا تک تکی . من که فکر نکنم تو الان دختر باشی . -باور کن بهناز به جون بابام که خیلی دوستش دارم هنوز یه بار هم سکس نداشتم . .. مهتاب : اگه دوست داری امشب برات ردیفش کنم . -شوخیت گرفته مهتاب جون . من هنوز یه دخترم .. بهناز : مگه ما پسریم . شراره جون نمی دونی چه حالی داره .  همچین می کنه توی کون آدم که اصلا حالیت نشه کیر کی رفته تو کونت .. مهتاب : شوخی می کنه شری جون . تا این حد هم نیست . یه خورده درد رو باید تحمل کنی -اصلا شما در مورد چی و کی دارین حرف می زنین . -صبر کن الان زنگ بزنم ببینم اگه دو نفریشون بیان خوبه . فکر کنم فقط فرهاد این دور و برا باشه .. راستی راستی داشت برای پسره زنگ می زد . -بهناز اون رفته واسه دوست پسرش زنگ بزنه بیاد این جا . یعنی به همین راحتی یه پسر قبول می کنه پاشه بیاد با یه دختر باشه -چرا که نه شب جمعه هست و بیکاری . تازه پسرا از خدا شونه . کون مفت و منزل مفت و غذای مفت .. راستش با این فیلمی که من دیده بودم خیلی حشری و هیجان زده شده بودم ولی نمی خواستم وجهه خودمو پیش اون دو تا دختر بیارم پایین . از طرفی می ترسیدم استرس داشتم با همه زبل بازیهای خودم من فقط چند بار کوسموکون و سینه هامو دستمالی کرده بودن . هر بار کیر یکی اومده بود طرف کونم از ترس این که کسمو آتیش کنه فرار می کردم .از درد کون هم می ترسیدم . حتی به موقعش این چند تا فن رزمی رو که وارد بودم رو اونا پیاده می کردم . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر