ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا بخش بر چهار 3

من نمی دونستم با این دختر خودم یعنی الهام چه جوری کنار بیام . الناز که سرش به درساش گرم بود و من زیاد کاری به کارش نداشتم تازه اون قدر پیش خود حساب بود و دلسوز که گاهی برام آشپزی می کرد به کارای خونه می رسید ولی الهام کمتر از این کارا انجام می داد همش در پی این بود که خودشو چه جوری در دل من جا کنه و خودی نشون بده . به خودش برسه . خودشو خوشگل تر کنه و مدل موهاشو عوض کنه .. هر وقت با اون توی خونه تنها می شدم می رفتم به اتاق خودم . نمی دونم چرا نسبت به اون حساس شده بودم . دوست داشتم اولین خواستگاری که میادبراش اونو بدم با خودش ببره و ما رو خلاصمون کنه . چون خیلی می ترسیدم که با این حال و احوالی که داره یک رسوایی دیگه به بار بیاره که این بار احتمالا این می تونست باشه که شکمش بیاد بالا که اگه این طور می شد که من باید کاسه کوزه هاموجمع می کردم و از این شهر و دیار می رفتم . یه روز که بیرون بودم و بر گشتم دیدم الهام از حموم کاملا لخت اومد بیرون .. برای یه لحظه چشام به اندامش خورد . -ووووووییییییی بابا ببخشید شما اینجایی ؟/؟ من فکر کردم بیرونی به این زودیها تشریف نمیاری . همون راه رو بر گشت و رفت طرف حموم و ازم خواست که از فلان جا یه حوله براش ببرم . هم از رویرو و هم از پشت لختشو دیدم . کوس کوچولو و کون گنده شو . .. پی در پی شیطونو لعنت می کردم و  بر خودم لعنت می فرستادم که چرا رفتم سراغ لپ تابش و اون داستانهای سکس با پدر رو خوندم که حالا کمی بی خیال تر به بدن لخت دخترم خیره شدم . خودمو انداختم رو تختم و بر افسانه ای که اینا رو به دنیا آورده بود لعنت فرستادم . انگاری الهام به تخم افسانه رفته بود که این قدر گستاخ و بی پروا کار می کرد . یه احساسی به من می گفت که الهام  منتظر بر گشتن من از بیرون بوده و تا صدای درو می شنوه آماده باش میشه و تا حس می کنه من دارم میام روبروی حموم فوری میاد بیرون و خودشو بهم نشون میده تا دل منو ببره و حشریم کنه . نمی دونستم خشم خودمو چه جوری فرو ببرم . ولی بدون این که به دخترم نظر خاصی داشته باشم حشری شده بودم . دلم می خواست یکی رو بیارم خونه باهام حال کنه . باهاش سکس کنم ولی از دست این دخترا مگه می شد کاری کرد ؟/؟ پدر منو در می آوردند اگه می فهمیدند که من  با زنی رابطه پیدا کردم . اون دو تا دختر اولمو می تونستم یه کاریش بکنم . هر چند اونا هم گاهی شبا میومدن پیش من . الناز هم که گاهی می رفت دانشگاه . فقط الهام  مزاحمم بود . من می خواستم فقط یکی رو بکنم . کیرم از یه سوراخی رد شه که تا این حد نسبت به الهام وسوسه نشم . با خودم می گفتم بی خیال ولی نمی دونم یه حالتی داشتم که حس می کردم هر لحظه ممکنه تحت تاثیر نوشته های سکسی قرار بگیرم . یه جایی نوشته شده بود که دختر خودشو در وجود پدر خلاصه شده می بینه .. میگه پدر!  من وجودم بسته به وجود توست  . من جزیی از توام . پس منو در آغوش بگیر . بر هنه ام کن و آن کاری که با بیگانه می کنی با من آشنا کن که دختر همیشه وفادارت تشنه هما غوشی با توست ..... منم در طول زندگیم کسی نبودم که به همسرم خیانت کنم و یا اهل زن بازی و دختر بازی و جنده بازی باشم که با چگونگی بر خورد با این دسته از زنان آشنایی داشته باشم . خیلی خجالتم میومد . . دیگه حال و حوصله کار کردن رو هم نداشتم تر جیح می دادم یه مدتی رو استراحت کنم . یه روز که رفته بودم از سوپری چیزی بخرم زیور خانوم همسایه روبرویی رو دیدم که چند سالی می شد شوهرش مرده بود و بچه هاش همه  از دواج کرده اونم تنها بود . حداقل ده سالی رو ازم بزرگتر بود . چند تا چین هم به صورتش افتاده داشتم فکر می کردم چی می شد اگه می تونستم با اون باشم . با این که از همه نظر بر اون سر بودم بازم استرس داشتم از این که بخوام پیش قدم شم و برای به دست آوردنش و سکس با هاش تلاش کنم . تا این که یه روز دیگه که بازم با هام تصادفی بر خورد کردیم این بار خودش موضوع رو پیش کشید البته پس از یه سری مقدمه چینی و این حرفا -آقا اردلان خیلی سخته بدون زن زندگی کردن . یه زن می تونه بدون مرد زندگی رو پیش ببره ولی یک مرد براش سخته که زن در زندگیش نباشه . -من چهار تا دختر دارم و هر کدوم به یک نوعی به من کمک می کنند . -درست . ولی دخترای این دوره زمونه  خیلی بیشتر از دخترای دوره ما واسه خودشون کار و سر گرمی و تفریح و هزار و یک جور مشکل دارن . تازه این روزا باید همش در این فکر باشن که یه خواستگار خوب بیاد و دستشونو بگیره با خودش ببره . کار خونه نظم می خواد . و مهم تر از همه ...در این جا حرفشو قطع کرد .و بعد این جوری ادامه داد : نمی دونم این مردا خصلتشون اینه که زود میرن با یه زن دیگه رابطه بر قرار می کنن. .. مونده بودم که زیور خانوم که زن زیبا و خوش پوستی هم بود چرا این قدر به راحتی داره از این مسائل حرف می زنه . شاید سنگ خودشو به سینه می زد ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر