ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرجایی 66

رفتم به میون اون دو نفر و مدام از چپ و راست سوال می کردم می خواستم ببینم میشه موضوع رو به ماشین کشوند یا نه . نمی خواستم کاری کنم که نیلوفر من خجالت بکشه . می خواستم با حفظ متانت اون ماشینو واسش بگیرم .. -ببینم فرشیده جون رانندگی توی تهرون با این ماشین برات سخت نیست ؟/؟ -نه اتفاقا خیلی ماشین برو و خوش دستیه . هر چی بهش گاز بدی بیشتر باهات راه میاد از این نظر که اگه ازش کار نکشی اگه یواش بری تنبل میشه . خیلی جمع و جوره زیر پای من بوده اصلا هیچ . ایرادخاصی هم نداره . یه نگاهی به صورت نیلوفر انداخته دیدم گل انداخته بود . می دونستم خیلی به دلش نشسته . بیچاره دخترم اون که بنز نمی خواست تازه اون از چند وقت دیگه می تونست واسه خودش کار بگیره . اون وقتا مثل حالا نبود که دانشجویان رشته پزشکی تعدادشون بیشتر از مریضا باشه و حالا که تا چند وقت دیگه تعداد مریضا بیشتر از پزشکا میشه . -حیف که من گواهینامه ندارم وگرنه ماشینو می گرفتم . نیلوفر یه نگاهی بهم انداختو تعجب کرد .. می خواست یه چیزی بگه می ترسید . انتظار نداشت که من این موضوع رو به این صورت پیش بکشم . اون با روحیه من آشنایی داشت . مامان فداش شه نتونستم بیشتر از این خود نگه دار باشم بالاخره که باید بهش می گفتم و ماشینو براش می گرفتم . -عزیزم اگه می خوای برات بگیرمش .. -نه مامان مامان .. نمی خوام خودتو به زحمت بندازی .. -چی شده عزیزم . واسه یه ماشین داری گریه می کنی ؟/؟ نخواستم پیش فرشیده طوری رفتار کنم که آدمای بد بخت بیچاره ای به نظر بیاییم . -مامان پولشو بهت میدم .. باور کن میدم .. -عزیزم من که هر چی دارم مال خودته . من که واسه خودم هیچی نمی خوام . همه چیز من تویی . تو عزیزم . تو ی گلم . ..نیلوفر فرشیده رو رسوند و با ماشین بر گشت ..  انگاری که همه چی از نو شروع شده بود . -مامان تو چقدر خوبی . اگه یه روزی به همه چی برسم و به اون بالا بالا ها تو از هر بالایی برام بالا تری . مامان تو همیشه رو سر من جا داری . نمی ذارم دیگه اذیت شی . نمی ذارم بری خونه مردم کار کنی و دستات چروکیده شه . اینو که گفت دیگه بغضم تر کید . دلم می خواست تمام حقیقتو می گفتم دلم می خواست بهش می گفتم که یک زن هرزه ام یک هر جایی یکی که نمی خواست این طور باشه ولی شد می خواستم بهش بگم که تو یک گل پاکی که در کنار مرداب و با مرداب زندگی می کنی . مثل گل نیلوفر .. مثل یک نیلوفر .. تو گل مقدس منی .. -مامان اشکاتو پاک کن .. چته .. اگه بخوای من ماشینو پسش میدم . من خوشحالی تو مامان گلمو می خوام . مامان گلم که از بچگی برام زحمت کشیده . منو تا اینجا رسونده .مامان حالا که یادم میاد نمی تونم تحمل کنم  یاد اون شبایی رو که گشنگی کشیدی تا من سیر بخوابم . من که حالیم نبود . من که نمی فهمیدم . ولی حالا نمیذارم  دیگه گشنگی بکشی . حتی اگه خودم گشنه بخوابم .مامان گلم می تونی پولاتو واسه خودتم خرج کنی . خدا بزرگه . قول میدم همون جوری که بهترین دانش آموز بودم بهترین دانشجو و بهترین دکتر هم بشم ........ گاهی وقتا آدم به زمین و زمان بد میگه . شکایت می کنه . واسه چیزایی که از دست داده . واسه چیزایی که می تونست داشته باشه و نداره ولی حالا حس می کردم که دیگه چیزی برای شکایت نمونده . راستی از این دختر خوشگل و مهربون , بهتر و بالاتر و عزیز تر در این دنیای خاکی چه چیزی برام وجود داره . چه چیزی می تونه وجود داشته باشه . ... مدتی  گذشت . یکی از همکلاسای نیلوفر که دو سه سالی رو ازش بزرگ تر هم بود و ظاهرا بعد از خدمت هوس درس خوندن به سرش می زنه و باباش هم پزشک بود از نیلوفر خوشش میاد و قصد از دواج با اونو می کنه . -عزیزم دوستش داری ؟/؟ -نمی دونم مامان . اصلا به این چیزا فکر نمی کردم . -حالا فکر می کنی ؟/؟ -پسر بدی نیست . میگه عقد کنیم و یکی دو سالی رو دست نگه داشته باشیم و بعد بریم خونه بخت . -تو چی میگی -برام فرقی نمی کنه .. این جوری بهتر هم می شد من می تونستم سر فرصت وسیله هاشو بخرم . ولی نمی دونم چی شد که همه چی بهم خورد . اونا منصرف شدن . نمی دونم شاید وضع زندگی ما رو دیدن . یعنی ممکنه فهمیده باشن که من یک زن بد کاره ام ؟/؟ نیلوفر تا چند روزی رو کمی گرفته بود ولی یواش یواش خودشو گرفت .. -چیه عزیزم چیزی که فراوونه خواستگار خوب برای یک دختر خوبه .. -نه مامان اصلا واسه این ناراحت نیستم . اگه اون جوری که مدعی بود و دوستم داشت به این سادگیها شونه خالی نمی کرد . تازه من که عاشقش نبودم . شاید بعد از از دواج عاشقش می شدم پسر خوبی بود . فقط دوست داشتم دیگه اونو نمی دیدم . ولی ما مان من تو رو دارم . سرشو گذاشت رو سینه ام . اون حتی برای یه خواستگار از دست داده که همه جا هم هو افتاده افتاده بود که می خواد باهاش از دواج کنه اشک نریخت . .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر