ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

اتوبوس هوس 19

تن و بدن این رویا حرف نداشت . دیگه پاک منو از خود بی خود کرده بود .  چه هیکلی .. چه پوست تازه ای ! رستم پاک ترسیده بود .  .نمی دونم واقعا با این روحیه ای که از این پسره سراغ داشتم چه جوری تونست خودشو قانع کنه که  موضوع خیار در کس مادرش رو برای من توضیح بده . البته این دلیل نمیشه که هر زنی  که توی کسش خیار فرو کنه به هر مردی که از راه رسید بله رو بگه ولی همین نشون از آمادگی بالای اون برای زیر کیر دیگران قرار گرفتن داره .خلاصه رستم منو به خونه شون شام دعوت کرد . با این که  رویا خانوم در اداره خیلی جدی بود و بر خورد سختی هم با هام و حتی با سایرین داشت ولی در خونه خیلی  مهربون بود و دوست داشت در پذیرایی سنگ تموم بذاره و در این کارش هم موفق بود .. -رویا خانوم چه خبره . شما رو به زحمت انداختیم . این رستم جون اگه بشینه یک هفته تمام این غذاها رو بخوره تمومی نداره . . اگه ایل و تبار منم دعوت بودند بازم کافی بود -نوش جونتون .. رویا خیلی به خودش رسیده بود . منم یه مدتی بود که خط موی ریش و صورتم رو یه خورده آورده بود پایین تر تا یه چهره جا افتاده ترو سن دار تر ولی با همون خوش تیپی رو پیدا کنم .  یه لباس مردونه تری هم تنم کردم که رویا خوشگله با هام احساس فاصله زیاد تری پیدا نکنه ولی خودش طوری پوشیده بود که حداقل ده سال جوون تر از سنش نشون می داد . تمام تنش همه آلبالویی شده بود .  پیراهن یکسره و کیپش . روژگونه هاش ..پشت چشاش .. باورم نمی شد این همون رویا باشه .واقعا که مهربون شده بود . یعنی به خاطر یک مهمون و این که دوست پسر ش یعنی دوست رستم دعوت بود خودشو تا این حد آراسته ؟/؟ نمی دونستم تا چه اندازه می تونم پیشروی داشته باشم و با هاش پسر خاله شم . ولی خیلی دلم می خواست باهاش حال می کردم . خیلی بی پر وا تر صحبت می کرد . بعد از شام خواست که واسمون ژله بیاره -ایمان خان اینجا چند مدلشو داریم . پس بذار از هر کدومش یکی رو بیارم .. -ممنونم  همون توت فرنگی رو بیارین کافیه . لرزش ژله منو به یاد لرزش کون به وقت گاییده شدن و ضربات وارده پی در پی به بدنه اون می انداخت . پیراهن پارچه ای رویا اون قدر تنگ بود که دو طرف کونشو به راحتی تفکیک می کرد . هر وقت به من و رستم پشت می کرد من خیلی راحت نگاهمو به پشتش و جفت قاچای کونش مینداختم که دلمو خیلی می برد . نمی دونستم با این همه زیبایی و طراوت چیکار کنم . . اصلا حواسم به این نبود که رستم چه جوری داره منو نگاه می کنه . فقط آخرین بار متوجه شدم که اون متوجه منه . نمی دونم چرا اصلا اونوبه حساب نمی آوردم . شایدم زیادی باهاش احساس صمیمیت می کردم و یا این طور فکر می کردم که اونی که روبروم نشسته پسر اون زنی نیست که من با تمام وجودم می خوام با هاش عشقبازی کنم . .-ایمان خان من تعجبم از اینه که شما چرا تا حالا از دواج نکردین . هر چند این روزا دخترا خیلی دست یافتنی تر از پسرا شدند و خیلی راحت با هر کی که دلشون بخواد دوست میشن . حتی خیلی از دخترا هم با چند تا پسر دوستند . الان در دانشگاه خودمون از این بر نامه ها زیاد داریم و من همش نگران رستم هستم که نکنه گول یکی از این دخترا رو بخوره -مامان اینم از اون  حرفاست مگه من بچه ام . -در هر حال ایمان جان می دونم خیلی شیطونی ولی منطقی و زرنگی . ازت می خوام که هوای  رستم منو داشته باشی . من  تمام امید و آرزوم همین یه پسره و نمی خوام که به بیراهه بره . وقتی این حرفا رو می زد یه جوری نگاهشو به نگاهم دو خته بود که دوست داشتم بی خیال خودش و رستم و عکس العملهاشون شم و همونجا لختش کنم ولی فقط رفته بودم به عالم رویایی که می دیدم دارم با رویای مهربون خودم که واقعا امروز مهربون شده بود سکس می کنم . . .. اون شبو هر جوری بود سر کردم . یعنی از خونه  شون که اومدم بیرون ولی دیگه حال درستی نداشتم . با  این که بیست و بیست و پنج سال جوون تر از رویا رو گاییده بودم ولی گاییدن این رویا برایم رویایی شده بود . راستش بیشتر خودمو دور و بر رویا آفتابی می کردم می خواستم ببینم حرکات و رفتارش نسبت به من چه طوریه . خیلی بهتر از گذشته شده بود . با من ملایم تر بر خورد می کرد . یه روز که  که من و اون در اتاق کارش تنها بودیم بهم گفت ایمان  جان از رستم چه خبر .. اون  کلمه جان رو با یه لحنی ادا کرده بود که  فقط یه  دختر به دوست پسرش میگه یا کسی از روی علاقه خالصانه اش به کس دیگه میگه .. در عوض منم مهربانانه تر باهاش بر خورد کردم . هر چی میشه بذار بشه . یه جور خاصی نگاش کردم . حس کردم که باید خیلی زرنگ باشه -رویا جون من هر کاری که از دستم بر بیاد انجام میدم . دیگه بیشتر روزها با سرویس من بر می گشت . راستش دیگه زیاد با بقیه گرم نمی گرفتم که یه وقتی خیال بد در مورد من نکنه ولی با اونم اگه می خواستم گرم بگیرم و توجه بیشتری بهش نشونم بدم از دست بقیه امون نداشتم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی . 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر