ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خسرو و شیرین

خیلی دلم می خواست سکسی که می کنم همراه با عشق و لذت درونی باشه و طرف هم از من لذت ببره . دوستام بهم می گفتند که پول هفتگی ها رو جمع کنیم و بریم جنده بکنیم . ما سه نفر بودیم . من که خیلی بی سر و زبون بودم . راستش واسه اولین باری بود که می خواستم برم جنده بازی . هیجده سالم بود . خسته شده بودم از بس جلق زده بودم . برام مهم نبود چقدر پولش میشه . من حتی تا حالا کیرمم از سوراخ کون رد نکرده بودم . یک بار یکی از اون زنای دوره گرد اومده بود تا دم در خونه مون . خواست به من کون بده . دست و پامو گم کرده بوئدم باورم نمی شد . اون شب خونه دار بودم . کسی هم خونه مون نبود . ده تومن ازم گرفت . از ترس این که همسایه نبینه و زنه ازمون ندزده خوب حال نکردم .  نمی دونم چرا کس نمی داد و فقط می گفت که از کون بکنمش . هرچی هم فشار می آوردم که فرو کنم توی کونش سوراخ کون طلسم شده بود و کیر تا آخر نمی رفت . خلاصه همون وسط درزکونش آب ریختم و اونم رفت . همون که کون یک زنو دیده بودم و آبم خالی شد کلی برام غنیمت بود . من و سعید و مهرداد هر سه تا مون پشت کنکوری بودیم و بچه ها به من می گفتند خسرو با این بر نامه ای که تو داری یکی دیگه باید بیاد پرده زنتو پاره کنه .. می بستم اونا رو فحش . خلاصه  ما یک جنده ای می خواستیم که آش با جاش باشه . خودش خونه داشته باشه . اولش قرار بود نفری بیست تومن از ما بگیره . من تا سی تومن هم راضی بودم بدم . ولی بچه ها واسشون هزار تومن هم هزار تومن بود .سه نفری پنجاه تومن طی کردیم . با این که چندشم می شد که آخر از همه جنده رو بکنم ولی دیگه حرف بزن نبودم و رفتم . سه تایی مون رفتیم خونه جنده خانوم . خیلی هم شیک و بزک دوزک کرده بود . یه تاپ تنش بود و یه استرچ آبی روشن که کونشو در حال ترکوندن شلوار نشون می داد . بچه ها که همون اول دستشون رفته بود رو کیرشون .من خجالت می کشیدم . فتانه همونجا تاپ و شلوارو در آورد . -بچه ها سه تایی میان یا تکی تکی . من که داشتم آب می شدم . اون دوتا هم انفرادی رفتند . نوبت به نوبت . فتانه اون قدر سر و صدا می کرد که همه ما رو به وجد می آورد . از هیجان دل تو دلم نبود . اولش که صدای اوف اوف جاااااااان چه کیری داری . بکن بکن بکن .. تند تر بکن رو می شنیدیم . دو سه دقیقه نمی شد که می گفت زود باش چیکار داری می کنی خالی کن دیگه . خدا باز پدرشو بیامرزه که فقط  واسه  خالی کردن منی می گفت کاندوم بکشین . می گفت اگه می خواین لاپا خالی کنین یا لای سینه ها و رو کمرم اونم نیازی نیست کاندوم بکشین . ولی عجب کونی داشت سفت و سفید و گرد و بر جسته . جاااااااااان . نوبت من شده بود . وقتی اونو با اون هیکل لخت  دیدم تا حدودی ترس و لرزم ریخت ولی هنوز شرم خاصی داشتم . . رو زمین دراز کشیده بود و گفت بیا جلو فرو کن توی کسم .. اوووووففففف ووووووویییییی آخخخخخخخخ چه کیری داری . هر چی هست و نیست همینه . کیرم هم بد تر از من . شرمش میومد بلند شه و تعظیم کنه . هنوز دراز نشده بود که این فتانه جنده می گفت عجب کیری داری . یه حسی به من می گفت که همه اینا از فیلمشه که آب ما رو زود تر بیاره و ما رو شل و بی خیال کنه . خلاصه  دستشو دور کیر من گذاشت و باهاش بازی کرد -پسر مثل این که برای اولین بارته .. سرمو تکون دادم که آره . راستش من انتظارم طور دیگه ای بود دوست داشتم با یک جنبه احساسی قوی جنده رو به دام خودم بکشونم تا هر دو مون از سکس لذت ببریم . ولی اون وقتی که کیرمو شقش کردرفت و رو کیرم نشست . با همون دو سه ضربه اول آبم داشت میومد . -خسرو جون تو پسر خوب و نازی هستی . ببین می تونی توی کسم خالی کنی فقط به دوستات چیزی نگو بگو رو سینه هام خالی کردی یا کاندوم گذاشتی .. از این حرکتش خوشم اومد . خیلی زود داغ کرده بود . حتی فرصت نداده بود که به سینه های سفت و درشتش دست بزنم . من فکرم همش پیش این بود که بالاخره کیرم وارد یه کس تنگ و چسبون شده . داغ و انرژِی بخش . خیلی هم هیجانی بود . لوله کیرمو آتیش می داد و به طرف خودش می کشوند . فتانه طاقباز کرده بود و خیلی آروم به من گفت که حالا می تونی . -فتانه جون من می خوام تو هم ارضا شی . کیف کنی . حال کنی .. -من به اندازه کافی امروز حال کردم .. از این حرفش خوشم نیومد . دوست داشتم حال کردنش با من باشه . یعنی این فقط من باشم که راضیش می کنم . کسش رو نمی دونستم به حساب تنگ بذارم یا گشاد . ولی لذت خاصی می بردم . تمام بدنم یه حالت قلقکی و هیجان داشت . آبم که داشت خالی می شد هر پرش آب یه آرامش عجیبی رو برام به همراه داشت . .من که با خالی کردن آبم احساس سبکی می کردم و پا گشایی هم شده بود . شماره موبایل بهم داده بود که هر موقع می خوام برم زنگ بزنم . تازه ده تومن هم بهش اضافه تر دادم و این یکی رو من بهش گفتم که به دوستان چیزی نگه . آخه اگه به گوش اونا می رسید کلی باهام دعوا می افتادند و به من می گفتند کس ندیده چرا بازار ما رو خراب می کنی . عاشق این جنده نشده بودم ولی دوست داشتم در یک حالت جوانمردانه اونو عاشق خودم کنم فقط محتاج کیر من باشه . هرچند نمی تونستم کل مخارج زندگی اونو تامین کنم ولی ازش انتظار داشتم که منو به عنوان دوست پسر خودش قبول کنه و فقط با من باشه . خلاصه این بار با موبایل دور و بر خونه شون می پلکیدم . چون به من گفت اگه می خوای بیای اول تماس بگیر . دیگه از سعید و مهران خبری نبود . این بار خودم تنها بودم و تنها . می خواستم بیشتر بهش بدم تا بیشتر باهام باشه تا خودمو بهش ثابت کنم . زنگ زدم بهم گفت الان مامانش اونجاست  نیم ساعت دیگه زنگ بزنم . نیم ساعت هم گذشت .. مشکوک شده بودم . خونه اش در طبقه پنجم یا آخر یک مسکونی ده واحده بود . دلم شور می زد . نکنه یک مرد دیگه ای رو به خونه اش راه داده باشه . حسودیم می شد . جنده رو واسه خودم اختصاصی کرده یود م . هر چی تلفن می زدم رد می کرد . جالب اینجا بود که نیم ساعت قبلش بهم گفته بود که مامانش همین حالا رسیده ولی من کسی رو ندیده بودم که از در وارد شه .. یه پسر جوون وارد خونه شد و یکی دیگه اومد بیرون .. دل تو دلم نبود . مثل یک مردی که زنش بهش خیانت می کنه شده بودم . آخرش با یک پیرمردی که  معلوم بود کاره ای نیست از نظر گاییدن رفتم داخل .. اتفاقا آشنا هم در اومدیم . دوست بابا بود . خدا کنه نگه منو اینجا دیده .. میگم اومدم خونه دوستم . تازه فتانه که جار نزده من جنده هستم . درو یواشکی باز می کنه پسره میاد داخل  آپارتمان . کی به کیه .. خلاصه خودمو رسوندم به طبقه پنجم . -شما ؟/؟ صدای یک زنی بود . -من خسرو هستم . با فتانه خانوم کار داشتم . درو باز کرد وارد شدم . زنی لاغر تر از فتانه درو باز کرد . می گفت اسمش فریده بوده خواهر فتانه هست -فتان جون کجان . -زیر باره .. گفت صبر کن الان کارش تموم میشه و میاد پیش تو .. پس فتانه داشت  به جنده بازی خودش ادامه می داد .  . اگه دوست دارین من در خدمتم . خونم به جوش اومده بود . چه رویاهای مسخره ای داشتم . این که روسر فتانه جنده آب توبه بریزم و باهاش ازدواج کنم . -شما ؟/؟ ... می خواستم بگم شما هم جنده این ؟/؟ که روم نمی شد . خودش حرفمو ادامه داد -آره من همکار خواهرم هستم . رفتیم به یه اتاق دیگه . لاپاشو باز کرد . کس سفیدش به من چشمک می زد . لباس تنش بود و فقط پاهاش باز بود . مثل خواهرش اوف اوف نمی کرد . کاندوم همراش نبود و منم نداشتم . همین جوری گاییدمش . دستاموگذاشتم رو سینه هاش . فقط به فتانه فکر می کردم ..-حواست باشه توی کسم خیس نکنی . چند دقیقه ای که گاییدمش کیرمو کشیدم بیرون رو سینه هاش خیس کردم . .. ما خیلی سریع کارمونو تموم کردیم . باهاش حساب کردم . اتفاقا فتانه و اونی که اونو گاییده بود با هم اومده بودند بیرون . -خسرو جون منو ببخش این دفعه رو مهمون داشتم دفعه دیگه قول میدم حتما در خدمتت باشم . اون خیلی راحت با موضوع کنار میومد . خیالش هم نبود که من خواهرشو گاییدم دوست داشتم که حسادت کنه . تا چند شبانه روز خواب و خوراک نداشتم . حس می کردم دوست دخترم به من خیانت کرده . خیلی روبایی شده بودم . انتظار داشتم که به من وفا دار بمونه ........ حالا سالها از اون روزا می گذره . وقتی به اون روزا فکر می کنم خنده ام می گیره . روزایی که الان درش قرار دارم روزایی با یک زندگی شیرین و همسری به نام شیرین پیش میره . شیرین تراز هر شهدی که در این دنیا وجود داره . زیبا ترین زن دنیا نیست ولی برام زیبا ترینه برام بهترینه . هیچوقت  در سکس به من نمیگه عجله کن زود باش .. به من نمیگه به سینه هام دست نزن که خراب میشه . نمیگه کاندوم بکش . کیرمو میذاره دهنش برام ساک می زنه .. سرشو میذاره رو سینه هام  تا  با نوازش موهای سرش به چشای خمارش نگاه کنم و بهش بگم که چقدر دوستش دارم . بهش بگم که تمام وجود و زندگیمه . -شیرین توهر بار که واسه سکس میای خوشگل تر و هوس انگیز تر از دفعه قبل میشی -چشات خوشگل می بینن خسرو ..یعنی من فقط موقع سکس خوشگل میشم -عزیزم نازتوبخورم تو همیشه برام دوست داشتنی هستی . هر وقتی . هر زمانی .. تو عشقمی همه چیز منی .. -اوووووهههههه خسرو بازم که از این حرفا زدی . من بهت چی بگم . چرا داری کاری می کنی که تا صبح ولت نکنم . لباشو گذاشت رو لبام . دستو گذاشت رو کیرم . -عزیزم می دونم تو خسته ای سر کار بودی . من خودم سر حالت میارم هر وقت دوست داشتی یه تکونی بخور . شیرین باهام ور می رفت و من فکرم رفته بود پیش فتانه و فریده .. جنده هایی که سرویسشون پنج دقیقه هم نمی شد .  ولی همسر مهربون من .. همه چیز من هستی من .. هر آن چه رو که  از سکس از عشق و زندگی نیاز مندش بودم خالصانه تقدیمم می کرد .  با نشون دادن این که همیشه تشنه منه آرومم می کرد . بهم لذت می داد . حس می کردم که براش ارزش دارم همون جوری که اون برام می ارزید . لبامو می مکید . دستش همچنان رو کیرم بود . به اندازه ای دراز شده بود که از کف دستش زده بود بیرون . کف دستشو بر داشت . کیرم به کسش چسبید . پاهاشو باز کرد . یه حرکتی به کسش داد تا کیرمو در خودش جا بده . دستامو دور کمرش قرار داده اونو سخت به خودم فشردم . کیرم حالا توی کس همسر مهربونم قرار داشت . خیلی آروم خودشو حرکت می داد . -دوستت دارم شیرین . بدون تو یه لحظه هم نمی تونم بمونم . چشای پر هوسشو به چشام دوخت و گفت خسرو تو منو واسه خودم دوست داری یا واسه این که فقط شبا پیشت بخوابم ؟/؟ -به نظرت میاد که من مرد هوسبازی باشم ؟/؟ -اگه برای زنت باشی چه اشکالی داره ولی خب می خوام امتحانت کنم . می خوام سکس امشبو تعطیل کنیم فقط از عشق حرف بزنیم . چطوره ؟/؟ -شیرین من که می بینم هوس داره از سر و روت می باره . -تو هنوز زنتو نشناختی . نمی دونی وقتی که اراده کنه می تونه تا سالها هم سکس نکنه . وقتی که عاشق باشه و وجودشو در عشقش خلاصه شده ببینه -حالا نمیشه که خودشو بسپره دست کسی که عاشقشه . الان این که اولین بارمون نیست . یهو یاد هندوستان افنادی . -خسرو بگو بگو که هنوزم مثل چند ماه قبل دوستم داری . بگو هیچوقت دلت رو نمی زنم . ببینم اگه  یه وقتی سه نفره شیم بازم دوستم داری ؟/؟ بازم برات عزیزم ؟/؟ -عزیزتر از اونی هستی که برام به دنیا میاری . دوستت دارم . بیشتر از تمام لحظه هایی که پشت سر گذاشتم و لحظه هایی که پیش رومه . لحظه هایی که بدون تو نمی تونم ثانیه ای سر کنم . تو اگه تا آخر دنیا نخوای باهام سکس کنی و با عشق در آغوشم باشی برات حرفای عاشقونه می زنم نوازشت می کنم بغلت می گیرم برات از روزای خوب زندگی میگم میگم که تو رو واسه خودت دوست دارم . برای همه خوبی هات .. تو رو که زیبا ترین و بهترین زن دنیایی برای من . برای کسی که با تمام وجودش دوستت داره و حاضره جونشو هم واسه تو بده . شیرین اگه تو نباشی منم نیستم . -خسرو تو راستی راستی جونتو واسه من میدی ؟/؟ -می خوای آزمایش کن -دیوونه .. واسه چی این حرفو می زنی . یه چیزی بگو که بتونی انجامش بدی -شیرین اگه تو نباشی منم نیستم . پس حالا که قراره من نباشم پس چه بهتر که نباشم و به تو زندگی بدم . نباشم و تو باشی . اگه لازم باشه برای تو بمیرم .. چی میگی شیرین ؟/؟ -نمی دونم چی بگم فقط می دونم که دیگه بیش تر از این نمی تونم امتحانت کنم . اصلا تو باید منو جریمه و امتحانم کنی .  بازم تو چشای هم نگاه کردیم . هر دومون یه پهلو کرده بودیم و این بار از بغل کیرمو به کسش چسبوندم .. -نهههههه خسرو خسرو بیشتر فشارم بگیر . طوری که کبودم کنی . تنم درد بگیره . استخونامو بشکنی .. ولی هیچوقت قلبمو نشکنی و به درد نیاری .. -دوستت دارم شیرین . لبخند تو رو که برام از  بخشش خورشید هم شیرین تره . با چشایی بسته  کیرم شکاف کس شیرینو می شکافت و به انتهای کس می رسید . حالا به خوبی می دونستم که این عشقه که بین ما حکومت می کنه . همون چیزی که یه روزی از فتانه هرزه انتظارشو داشتم شیرین پاک و نجیبم داره به من میده . هر چند فتانه هم دلایل خاص خودشو واسه اون کاراش داشت ولی من نباید به اون دلبستگی الکی پیدا می کردم . چند لحظه بعد شیرین خودشو به حالت دمر رو تخت خوابوندتا من پشتش قرار بگیرم و در یک حالت خوابیده کیرمو فرو کنم توی کس . می دونست من از این حرکت خوشم میاد . -شیرین تو چقدر هوامو داری ؟/؟ چقدر دوستم داری ؟/؟ من بهت چی بگم دختر . چقدر خوشم میومد وسط بدنمو بذارم روی کون شیرین بهش بچسبم و کیرمو از همون طرف بفرستم به انتهای کسش . وقتی بالای کون بر جسته اش می خورد به قسمت بالای کیرم طوری داغ می شدم و منی من استارت می زد که حس می کردم در این حالت هرچی که در وجودم دارم خالی میشه توی کس داغ و شیرین شیرین جونم . -معطل چی هستی خسرو . من آماده ام -ولی من آماده نیستم . خسروی تو که نباید این قدر خود خواه باشه . دستمو گذاشتم رو شونه اش و اونو یه  نیم دور بر گردونده طاقبازش کردم . دهنمو گذاشتم روی کس خیس و داغ و ملتهبش .. -نهههههههه .. چراااااااا .. سوختم خسرو .. می دونستم که خیلی لذت می بره . منم ولش نمی کردم . سرمو لاپای شیرین جونم قرار داده و دور کسشو لیس زده و میک می زدم . -بخورش بخور خسرو .. بگو بهم واست همون طعمو داره .. همون لذتو بهت میده .. باشه نگو می دونم نمی تونی حرف بزنی ولی من حسش می کنم . اینو لبای داغ و خاموشت بهم میگه . اینه اون گرمای وجودت گرمی خونی که در رگهای تو جریان داره و داغم می کنه بهم میگه .. دوستت دارم .. دوستت دارم خسرو . خیلی زو د داره میاد .. چقدر زود .. نمی خوام نمی خوام الان بیاد .. وووووییییی خوشم میاد دوستت دارم دوسسسسستتتتتت داررررررم ولم نکن .. بذار بیاد .. داره  میاد عزیزم .. ببین . پنج دقیقه هم نشد .. عاشقم باش همیشه عاشقم باش .. دوباره به همون حالتی که من دوست داشتم دراز کشید .. -حالا رو دست من بلند میشی ؟/؟ خودمو رو زنم سوار کرده دو تا قاچ کونشو به دو طرف باز کرده کیرمو فرستادم که مثل یه ماشین وارد تونل کس شه .. -کیرتو می خوام خسرو اگه بگم دلم می خواد تا صبح منو بکنی می کنی ؟/؟ -تا کدوم صبح ؟/؟ -نههههه نههههههه .. بازم می خوام بازم بگو .. -بگم دوستت دارم ؟/؟ بگم اولین و آخرین عشق منی ؟/؟د-اینا رو که میگی انگار همه حرفای شیرین دنیا رو به من می زنی -کدوم شیرینی از تو شیرین تر .. اصلا در حال حرف زدن بودیم که آب کیرم راه افتاد و وارد کس ناز و تنگ و نقلی و تپل همسر تپلم شد . کیرمو گذاشتم به همون صورت بمونه . -شیرین ! حس می کنم باید یه قسمت از بدنت سنگین باشه -ببینم خسرو تو هنوزم هوس داری ؟/؟ -تا عشق باشه هوس هم هست . هر یک از سینه های درشتشو دو دستی به طرف بالا جمعش کرده و گداشتمش توی دهنم . تا هر وقت که دلم می خواست می تونستم داشته باشمش و میکش بزنم . وقتی که یک زن همه اینا رو به آدم میده وقتی که که در کنار یک همسر مهربون آدم می تونه به همه خواسته هاش برسه چرا باید به دنبال آدمایی باشه که حتی از لذت بخشی لحظه ای هم دریغ دارند . هر چند خلاف من با فریده و فتانه مربوط به قبل از ازدواج بود ولی بازم حس می کردم به این صورت اونا نمی تونستند همه چیز من باشن . اگه من یک کس و کون مصنوعی واسه خودم ردیف می کردم ارزشش خیلی بیشتر از این بود که با منت کلی پول هم بدم و بخوام جنده ای رو بکنم که در روز با پنج شش تا مرد دیگه هم هست و معلوم نیست چه بیماری داشته باشه و ناقل چه بیماریهایی باشه . -خسرو به نظرت ما خسرو شیرین افسانه ها میشیم ؟/؟ -ما بالاتر از افسانه ایم . ما یک واقعیتیم . ما یک حقیقتیم . -آقای واقعیت و حقیقت . اجازه هست که یک واقعیت و حقیقتی رو بهت بگم ؟/؟ -بفرما -تو داری بابا میشی . یعنی در حقیقت شدی . در واقعیت هم داری میشی آقای فیلسوف . -فعلا که تو داری فلسفه و منطق درس میدی . از خوشحالی اشک تو چشام جمع شده بود . -اینو حالا بهم میگی ؟/؟ -من خودم الان پنج ساعته خبر دار شدم -من که الان دو سه ساعته خونه ام . -چرا داد می زنی . خواستم بعد از سکسمون بگم و یه شیرینی هم بگیرم . پیشونی شیرینمو بوسیدم و گفتم عشق من ..من کی سرت داد زدم . فدات شم . نفسم جونم ..هستی من .. سریع رفتم و یه سکه تمام طلا براش آوردم بیا اینو بگیر .. -همین ؟/؟ -فردا میریم بازار هرچی دوست داری برای خودت بگیر .. -من که اینا رو نمی خوام اگه تمام طلاهای دنیا رو به من بدن ارزش یه لبخند و نگاه تو رونداره و اگه این سکه ای که به من دادی برام از یه دنیا بیشتر می ارزه علتش اینه که از دست تو گرفتم و  نمادیه که نشون میده تو به فکر من بودی و هستی .. ولی من یه شیرینی دیگه می خوام .. -چی می خوای شیرین . -من هنوز هوس دارم . گفتم شاید خسته ای دیگه کارت نداشتم . راستش با این خبری که شیرین بهم داده بود منم سرشار از هوس شده بودم . هوس این که بغلش کنم و بهش بگم که دوستش دارم . هوس این که نوازشش کنم . ببوسمش . همه جای بدنشو. و بعد یک بار دیگه طوری بدن های لختمونو به هم بچسبونیم که همان طور که حس می کنیم بین روح و وجود ما فاصله ای نیست هیچ فاصله ای هم بین جسممون وجود نداره . یک بار دیگه رفتیم تا در یکی از بهترین لحظه های زندگیمون شیرینی این لحظه ها رو جشن بگیریم . شیرینی تولدو به بار نشستن میوه عشقمونو . شیرین سرشو گذاشته بود رو سینه ام . می دونستم که بیش از هر وقت دیگه ای به نوازشم نیاز داره . و من در اون لحظات بیش از هر وقت دیگه ای نوازشش کردم و بیش از هر وقت دیگه ای بهش گفتم که دوستش دارم ... پایان ... نویسنده ... ایرانی 

3 نظرات:

ناشناس گفت...


امیرخان
من وقتی دبیرستان بودم یک بار همچین داستانی خوندم گرفتار شدم تا به امروز و الان هم شاید یک سال گرفتار این وبلاگ شما شدم

ما که از دست رفتیم
دلت به حال بچه های نسل بعد بسوزه
توکه گویا اعتقادات هم داری
این کار هم که واقعا سودی برات نداره از من می شنوی این وقت رو بگذار برنامه نویسی یاد بگیر یا کار دیگری

هر روز فحش هست که نثار اون نویسنده ای میکنم که با اون داستان مسخره اش منو انداخت تو این خط

ای کاش راهی بود که نمیذاشتم هیچ بچه دیگه ای بیاد تو خط این داستان های کثیف

خودمون که از دست رفتیم مگه خدا رحم کنه
ولی دلت برای بعدی ها بسوزه ، ننویس
اگه ذره ای به چیزی اعتقاد داری ننویس


ناشناس گفت...


امیرخان
من وقتی دبیرستان بودم یک بار همچین داستانی (با نزدیکان) خوندم گرفتار شدم تا به امروز و الان هم شاید یک سال گرفتار این وبلاگ شما شدم

ما که از دست رفتیم
دلت به حال بچه های نسل بعد بسوزه
توکه گویا اعتقادات هم داری
این کار هم که واقعا سودی برات نداره از من می شنوی این وقت رو بگذار برنامه نویسی یاد بگیر یا کار دیگری

هر روز فحش هست که نثار اون نویسنده ای میکنم که با اون داستان مسخره اش منو انداخت تو این خط

ای کاش راهی بود که نمیذاشتم هیچ بچه دیگه ای بیاد تو خط این داستان های کثیف

خودمون که از دست رفتیم مگه خدا رحم کنه
ولی دلت برای بعدی ها بسوزه ، ننویس
اگه ذره ای به چیزی اعتقاد داری ننویس


ایرانی گفت...

دوست گل من اولا من ایرانی هستم و امیر شخص دیگریست که همان مدیریت محترم این مجموعه است که به علت مشغله زیاد مدتهاست در امر انتشار و نویسندگی فعالیت نداشته و لی مدیریت و نظارت خود را بر این مجموعه حفظ کرده .. راستش من خودم عاشق نوشتن داستانهای عاشقانه و اجتماعی هستم و قدرت اصلی خود را در این گونه داستانها می بینم و امید وارم آن داستانها و قطعات ادبی را هم خوانده باشی .نوشتن عشق است . می فر مایی ننویسم . خب پس تو هم نخوان . در هر حال این داستانها جنبه ای فانتزی داشته .. این قدر بد بین نباشید . مدتهاست که من می خواهم رمان بی پایانی بنویسم به نام من ما و خدا ..دو سال پیش یک قسمتشو نوشتم منتشر نکردم چون ادامه ندادم .. اعتقاد واقعی من به خدایی است که ما رو افریده ناظر بر کار های ماست .. ولی نمی دونم چرا هنوز ادامه اش ندادم . در هر حال هرآن چه را که دوست نداری نخوان . عشقی ها را خدایی ها را مذهبی و احساسی ها را بخوان . داستان خسرو و شیرین هم داستانی بوده که می خواد بگه هرزگی خوب نیست و یک مرد از همسرش می تونه چیزایی رو کسب کنه که از یک زن خیابونی نمی تونه . اینم یک پیام خاصه .. در هر حال سلیقه ها مختلفه و منم فعلا دارم این جوری پیش میرم و آدم منفی گرایی هم نیستم . تا ببینیم بعد چی میشه . شاد و پیروز باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر