ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا تقسیم بر سه 99

نونا عزیزم هراس نداری از این که تا لحظاتی دیگه بابا می خواد دختری تو رو بگیره و یک خانوم بشی -بابا من همین الان هم خانوم هستم ولی می خوام زن بشم به همون معنایی که در جامعه امروز ما وجود داره . ولی در هر حال زیر سایه شما و زیر کیر شما هستم و افتخار می کنم که به وسیله کیر بابای خودم عروس میشم و زن میشم -فدات بشم نونا جون با این احساسات قشنگت . حالا خودت رو به من بیشتر بچسبون . کست کاملا خیسه .. -بابا جون تا همین جاشو که بار ها و بار ها به من چسبوندی و من لذتشو احساس کردم پس دیگه زیاد مقدمه چینی نکن که من خیلی هوس دارم . می خوام این راهی رو که نورا رفته زود تر برم . نونا خیلی راحت با این مسئله بر خورد می کرد . خیلی پاهاشو باز کرده بود  سر کیرم انگاری به مغزی کسش چسبیده بود . -اوووووفففففف پدر جونی بابا نیمای قشنگم من به طرفت فشار بیارم  یا تو این کارو برای من انجام میدی . پدر دوستت دارم . دوستت دارم عاشقتم . -عزیزم عزیز دلم من خودم الان این کارو می کنم . منم راستی راستی حس می کردم که شوهر دخترام هستم . حالا که اونا دوست دارن با کیر باباشون حال کنند و عروس من بشن چرا باهاشون مخالفت کنم . منی که هر لحظه می تونم  یه بکارت مصنوعی سفارشی برای اونا ردیف کنم و به حال اولشون بر گردونم . حتی اگه بار دار هم شن می تونم واسشون سقط جنین انجام بدم . اگه کسشون گشاد شد اونو تنگش کنم .. آخ که هر کاری از من بر میومد . در نهایت آرامش می تونستم از دخترام کام دل بگیرم و ازشون لذت ببرم . حال کردن از این بهتر نمی شد . به خودم فشار آوردم  و جلو گیری کردم تا همون اول آب کیرمو دور و بر کس دخترم خالی نکنم . اینو به خوبی متوجه شده بود . -بابا جونم می خوام درست و حسابی به من حال بدی . این جوری که به خودت می پیچی من دلم برات می سوزه . می خوام که تو هم لذت ببری و این قدر عذاب نکشی لبامو گذاشتم رو لبای نونا و خوب که بوسیدمش بهش گفتم عزیزم نمی دونی چقدر دوستت دارم از این که به فکر بابات هستی ... ولی اگه خودمو خالی می کردم یه چند دقیقه ای وقت می برد تا کیرم مثل اول شق شه هر چند همون کیر برای پاره کرده بکارت دخترم کافی بود . نونا از جاش پاشد و کیر منو گذاشت توی دهنش . نمی دونم چرا این جا هم دلم می خواست که آبم به این زودی نیاد و از گاییدن دهن دخترم لذت ببرم . ولی شاید یه حکمتی بوده باشه که سبک لذت بردن مردا با زنا  تا حدودی فرق می کنه . مردا اگرم نخوان آبشون زود میاد و زنا گاهی وقتا می خوان که ارضا شن فوق العاده هم لذت ادامه دار میاد سراغشون ولی به ارگاسم وتمتع نهایی نمی رسن . در همین افکار بودم که حس کردم ساک زدن نورا منو به اوج رسونده خودمو ول کردم  آب کیرم توی دهن نونا جون دختر ناز و حشری من راه افتاده بود . -نونا فدات شم . نونا آبمو همین جور می کشید . -نونا  همه شونکش . واسه کستم بذار . ولی اون همچنان در حال میک زدن کیرم بود تا منو به اوج لذت و آرامش و سبکی برسونه . کیرمو که از دهنش بیرون کشیدم دیدم آبم همه رو خورده -بابا بذار حالمونو بکنیم . من که خودم می دونم تو بازم آب داری بازم هوست بر می گرده .. دخترام دیگه واسه خودشون حسابی خبره شده بودند . می دونستن که کی و چه جوری چه حالتهایی به من دست میده . حتی نونا می دونست که چند دقیقه ای می کشه تا کیرم بتونه تا حدودی به وضعیت قبل از خالی کردن برسه و میزان آب بعدی من چقدر می تونه باشه . کیرمو گذاشت توی دهنش و با میک زدنهای نرم و آروم سریعتر اونو به یه حدی  شبیه دقایقی قبل رسوند همونو به کسش نزدیک کردم . -آخخخخخ بابا هنوز نکردیش که این قدر حال میده اگه فروش کنی توی کسم چی میشه . با یک ضربه دیگه کیرمو فرستادم جلو تر . ..حس کردم که دیگه خیلی زیاده از حد تنگ نشون میده و به جایی رسیدم که باید فشارمو ناگهانی بیارم و زیاد ترش کنم -نونا آماده ای . نترس -بابا مگه خواهرم ترسید که من استرس داشته باشم ؟/؟ نمی دونم شایدم ترسیده باشه .  کف یه دستموگذاشتم رو سینه اش و لبامو هم گذاشتم رو لباش  با این که داشتم می بوسیدمش و لذت می بردم ولی دل توی دلم نبود . دلم می خواست این لحظات برای دختر نازم لحظاتی به یاد ماندنی باشه . لحظاتی که عمری به یاد داشته باشه و هر موقع که بهش فکر می کنه لبخند رو لباش بشینه . کیرم به راهش ادامه داد . حرکتش  روون تر شده بود . -نونا عزیزم . تبریک میگم . حس می کنم که تو یک زن شده باشی . درد و سوزشی که نداری . -نمی دونم بابایی نمی دونم . فقط می دونم یه حس خوب و قشنگیه . به لحظات شیرین اون طرفش فکر می کنم . .بابا دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم .. . پدر جونی کیرت رو بکش بیرون . می خوام از تماشای خون لذت ببرم . حال کنم ..کیرمو کشیدم بیرون .نونای شجاع من به کیر خونینم خیره شده لبخند می زد . گل از گلش شکفته بود . نشون می داد که چقدر خوشحاله . اشک خوشحالی از چشاش سرازیر شده بود . -بابا اگه بدونی چقدر برای رسیدن این لحظات ثانیه شماری کرده بودم ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر