ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانواده خوش خیال 25

فیروزه به این فکر می کرد که باید در اولین آرایشی که روی سحر و سپیده انجام میده شایستگی های خودشو به رخ اونا بکشه . اونا از کشوری اومده بودن که با متد های روز آرایشی و پیرایشی سر و کار داشتند . هر چند فیروزه یک استاد به تمام معنا در این زمینه ها بود . اون از سحر و سپیده هم خیلی خوشش اومده بود .
 فیروزه : پسرم خیلی عجله نشون میدی که یک شبه ره صد ساله رو طی کنی . غوره که یک دفعه مویز نمیشه . نابرده رنج هم گنج میسر نمیشه . همون قدر که  برای این کار عشق و علاقه نشون میدی از همه چی بالاتره .
-مامان اگه موافق باشی امشبه رو یه سری به این همسایه ها بزنیم .
 -خیلی خسته ام پسرم .
-می ترسم مشتریا رو از دست بدیم . قرار نیست که به همه برسیم .
-نمی دونم تو اونجا چی دیدی و از اونا چی می خوای .
 -من که چیزی ندیدم . باید حس تجارت وپول در آوردن رو در خودم زنده کنم . این جوری راحت تر و بهتر می تونم پیشرفت کنم .
-چی شد عزیزم تو که دوست داشتی همش بری با دوستات بگردی . مدام دوست داشتی ازم پول بگیری و بری گردش ..
 -آخه حالا که فکرشو می کنم باید دور نگر بود ..
 فیروزه تعجب می کرد که چرا عرفان داره از این حرفا می زنه . سر در نمی آورد . اونم چه حرفای گنده ای می زد . از عرفان بعید بود . پسر فهمید که مادرش تعجب کرده با این حال دلش بود پیش صحنه هایی که دیده بود . وای چه هیجانی ! فکری مثل برق از سرش گذشت . ولی دیگه استرس داشت . ممکن بود این بار گیر بیفته . اگه دفعه قبل دستگیر نشده بود به این خاطر بود که جمعیت یک جا جمع شده بودن ومی تونست اونا رو زیر نظر داشته باشه . هیجان داشت دیوونه اش می کرد ..  اتاق عرفان هم طوری بود که  می تونست به یه نحوی یه دیدکی به انتهای خونه بزنه . البته در اون انتها کمتر کسی میومد ولی همون چند باری که اونجا رو زیر نظر داشت و چند تا از زنای خونه رو دیده بود متوجه شد که اونا خیلی راحت و سکمسی می پوشن . دلش برای دیدن اونا تنگ شده بود . تمام فکر و ذکرش شده بود این که کی می تونه اونا رو ببینه . اون شب وقتی شامو خوردن فیروزه به عرفان گفت ببینم  امروز خیلی خسته شدی ؟
-باید عادت کنم مامان . خودت گفتی که باید همت زیادی داشت .
-میگم دلت می خواد که  بعد از شام بریم خونه همسایه یه مظنه کارو بگیرم که شرایط چه طوره ..
 -اتفاقا مامان بد فکری هم نیست . اونا کلی دلار دارن و فکر کنم بشه  دلار زیادی رو هم به جیب زد .
 -ببین پسر تو اگه از همین حالا به فکر حرص زدن باشی به جایی نمی رسی . باید قدرت و لیاقت خودت رو نشون بدی . باید نشون بدی که چند مرده حلاجی ..
 بعد از شام شد و مادر و پسر به قصد رفتن به خونه همسایه خودشونو آماده کردن .
 -مامان می تونی یه خورده راحت تر بپوشی ؟ آخه اونا خونواده ای بی خیال هستن ؟ -خوش خیالن یا بی خیالن ؟ ..
 عرفان خندید و گفت مامان اسم فامیلشون خوش خیاله حالا هر جور فرض می کنی بکن.
 -پسر جلدی میری یه دسته گل می گیری وبا هم میریم اون جا . یه چیزی داشت یادم می رفت .. اولش یه اطلاع هم به سحر جان میدی . من  شماره موبایلشو گرفتم .. یه زنگ براش بزن ..
 عرفان شماره رو از مادرش گرفت .. سختش بود پیش مادرش زنگ بزنه . حس می کرد که موقع حرف زدن با سحر کیرش شق میشه .. فیروزه تا رفت دستشویی بر گرده عرفان واسه سحر زنگ زد .. وقتی صدای اون زنو شنید و یادش اومد که چه جوری زیر کیر مردای فامیل دست و پا می زده بی اختیار کیرش اون داخل شلوار راحتی شق شده و پارچه شلوارو داد بالا ..
 -الو سحر خانوم .
 -بفر مایید شما ؟
 -من عرفان پسر فیروزه خانوم هستم . همسایه بغلی .
 -سلام عرفان جون چه طوری . فدای تو آقا پسر خوشگلم بشم ..
 عرفان صورتش سرخ شده بود .. زیر لب زمزمه می کرد کستو بخورم .. کونتو بلیسم .. اوخ چی میشه منم یه روزی بیام به مجلس شما ..
 -عرفان جون ساکت شدی ؟
 -ببخشید ما تا دوساعت دیگه می خواستیم خدمت برسیم و شرایط کار رو ببینیم .
-اوه فدای تو عرفان جون که پارتی بازی کردی و داری کار ما رو راه میندازی . چقدر دلم می خواد یه روزی خودت رو من بشینی  و آرایشم کنی ..
 عرفان بازم صورتش سرخ تر شد .. به جمله رو من بشینی فکر می کرد .. در همین لحظه فیروزه سر رسید .. یه لحظه نگاش به کیر پسرش افتاد و تعجب کرد ..
-امان از دست تو پسر که آخرش ما رو دق میدی . من نمی دونم چرا با یه زن حرف می زنی این قدر حالی به حالی میشی ..   آخه فکرت هم اون قدر باز نیست که بخوام برات زن بگیرم . اون وقت هنوز یک هفته نشده مهرت میفته گردن من . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

داداشم دمت گرم عالیه منتظرم ببینم فیروزه عرفان وقتی میرن پیش این خانواده چه اتفاقی میوفته داداشم بقیه داستانها هم عالی بودن مرسی

ایرانی گفت...

درود بر دلفین نازنین .. خسته نباشی .. البته من قسمت بعد این داستانو برای هفته دیگه نوشتم و در قسمت بعدی هم هنوز سکسی شروع نشده ولی همین مسائل دید و بازدیدی و روبرو شدن عرفان و مادرش با شرایط خونه و راحت گشتن اهالی خونه و صحبت های دیگه هست و جا داره که بیشتر جا بیفته .. با احترام ...ایرانی

 

ابزار وبمستر