ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولدی دوباره 14

گند پشت سر گند .. اصلا نمی شد کاریش کرد . کوکب خانوم که رنگش پریده بود می گفت که این نرم کننده مو ست که رو قالی ریخته . -مامان این که یه بوی عجیبی میده . نرم کننده خیلی خوشبوست . البته این از اوناییه که تیوپش نرم می کنه . اصلا نفهمیدم چه جوری خداحافظی کردم و خودمو از اون مهلکه نجات دادم . هیشکدوم از اونا چیزی به من نگفتند فقط همینو حس می کردم که بعد از رفتن من خط و نشون کشیدنها واسه همدیگه شروع میشه . در حال حاضر با مادر چنگیز خان راحت تر می تونستم کنار بیام چون اون دیروز حالش گرفته بود و امروز یادش رفته بود ولی مرسده هنوز داغ بود و اثر شوک روش بود . وقتی رفتم خونه موبایلمو خاموش کردم و گرفتم خوابیدم . حوصله هیشکدومشونو نداشتم . اعصابم بهم ریخته بود . پس از این که ناهارمو خوردم گرفتم خوابیدم . وقتی بیدار شدم دیدم ساعت چهار بعد از ظهره و کسی خونه نیست . یعنی فقط نبودن مامان تعجب بر انگیز بود . باهام تماس گرفت و گفت که شامو هستیم خونه دایی اینا منم باید بیام -مامان من هنوز آمادگیشو ندارم حوصله شوخی و حرفای الکی رو هم ندارم که بخوان زندگی قبل از عمل و بعدشو واسم پیش بکشن -عزیزم هر طور میلته این دعوتی در اصل به خاطر توست عزیزم . اون موقع که کم سن تر بودم حال و حوصله مهمونی رو نداشتم چه برسه به این که حالا این وضعیتو داشتم و هنوز از نظر روحی اون آمادگی لازمو برای روبرو شدن با واقعیات پیدا نکرده بودم . الان ساعاتی بود که باید می رفتم سراغ مرسده .. ولی استراحت هم بد چیزی نبود . به این استراحت نیاز داشتم . با این حال به خوبی می دونستم که یکی دوروز دیگه فیلم یاد هندوستان می کنه و هوس گاییدن کون و کوس به سرم می زنه . آشپز که دوتا شد آش یا شور می شود یا بی نمک و من حالا اسیر بی نمکی شده بود م . اخلاق این دو نفر افتاده بود دستم . می دونستم کوکب ومرسده از ترس همدیگه و این که اون یکی بیاد سراغ من سنگر خونه رو ترک نمی کنند . حوصله ام سر رفته بود . درهمین لحظات بود که صدای زنگ درو شنیدم . یه زن تو تصویر آیفون مشخص بود . بدون این که جوابشو بدم رفتم دم در . هیکل مرسده رو داشت .یعنی منو بخشیده ؟/؟ کاش تا فردا صبر می کرد بعدا منو می بخشید . هم دوست داشتم استراحت کنم و هم دوست داشتم مورد عفو کوس و کونانه قرار بگیرم . درو که باز کردم مرسده رو ندیدم از بس تو فکرش بودم که چند ثانیه تو چهره طرف خیره شدم تااونو به جا آوردم . -ریحانه تو اینجا چیکار می کنی ؟/؟ -حالا کار به جایی رسیده که دختر خاله هدیه خودشو ازمون قایم می کنه . هرکی ندونه من که می دونم تو همون هدیه خودمونی -بیا داخل ببینم تا آبرومونو بیشتر از این نبردی . من که آدم نکشتم . فامیلا همه می دونن . اومدی فقط همینا رو به من بگی ؟/؟ -آخ دختر .. -من دختر نیستم من مرد هستم . اون موقع هم دختر نبودم ... ریحانه دختر خاله ام بود و با هم همکلا س بودیم . تو کلاس زیاد دور و برش نمی پلکیدم . چون گرایش جنسی خاصی به اون داشتم و می ترسیدم که آبرو ریزی کنم واسه همین بیشتر سعی داشتم ازش فاصله بگیرم ولی تو خونه و مهمونی ها خیلی باهاش صمیمی بودم و یکی دوبار هم متوجه شده بود که با یه نظر خریدارانه دنبالشم . -هدیه جون من که اصلا باورم نمیشه -دختره کله خر چند بار بهت بگم من هانی هستم . هدیه مرد . پدرم دیگه دختر نداره . اون , تو و همه فامیل باید اینو قبول کنین . اومد تو خونه و گفت هرچی بگی هر چی روضه بخونی من این حرفا رو قبول ندارم . موهای سرتو پسرونه زدی و یه قیافه قلابی درست کردی که یعنی چی من مردم ؟/؟ -واسه همین حرف مفت زدنهاست که هنوز شوهر گیر نیاوردی و هیشکی هم با اخلاق تو ساز گاری نداره . هرکی ده دقیقه باهات باشه تو رو می شناسه . خدا به داد شوهرت برسه لباسای رویی خودشو در آورد و با یه تاپ و یه دامن کوتاه که خیلی هم کیپ تنش بود رو مبل نشست . پاهاشو گذاشت رو هم . منم پیر هن رویی خودمو با شلوارو که واسه رفتن به دم در پام کرده بودم در آوردم و روبروش قرار گرفتم-سینه هاتو بر داشتی ؟/؟ موهای مصنوعی هم که رو سینه ات کاشتی .. دیگه جوابشو ندادم . رفتم نوار دی وی دی رو گذاشتم تو درایو و با فیلم سکسی مشغولش کردم .عاشق این چیزا بود . از دوست پسر گرفتن خجالت می کشید و خودشو با این چیزا سرگرم و ارضا می کرد .. -هدیه .. هدیه جون تو خودت خوب می دونی که من چقدر تحریک میشم -خفه شو ریحانه حیف که مهمونی وگرنه دستتو می گرفتم مینداختمت بیرون چند بار باید بهت بگم هدیه مرد . دستشو گذاشته بود داخل شورتش و با کوسش ور می رفت . طوری افسونگری می کرد و حشری شده بود که منو هم سر حال آورده بود . کیرم شق شده بود . -نمی دونی چقدر هوس کیر دارم . هر چند نمی تونه بره تو کوسم ولی عیبی نداره بره تو کونم . میخوام حال کنم .. کاش یه کیر اینجا بود من خودمو واسش می کشتم . منم دستمو گذاشته بودم لای شورتمو باکیرم ور می رفتم . طوری دستمو رو کیر گذاشته بودم که هنوز متوجه بر جستگی اون نشده بود . بیچاره این همه نشونه مردونگی ازم دیده بود هنوزم انتظار داشت که به جای کیر کوس داشته باشم . -ریحانه اگه من یه کیر واست آماده کنم چی به من میدی -ببینم صاحبش خوش تیپه ؟/؟ مرد اطمینانه ؟/؟ نکنه یه موقع بذاره تو کوسم و منو از دختری ساقط کنه ؟/؟ اگه این کارو واسم کنی قول میدم همیشه به حرفت گوش کنم و دیگه باهات جوری شوخی نکنم که ناراحت شی . -ریحانه چشاتو ببند یه ورد بخونم الان کیررو احضارش می کنم -ببینم داشتی باهاش حال می کردی و همین گوشه کنارا قایمش کرده بودی ؟/؟ ببینم کیر رو احضار می کنی یا صاحب کیر رو . اولا این دو تا بهم چسبیده ان .در ثانی صاحب کیر حاضره . کیر باید احضار شه . این یه تیکه رو نگرفت که چی گفتم  مثل یه بچه حرف گوش کن حرفمو گوش کرد و چشاشو بست . منم چند تا کوس شر از چند تا زبون من در آوردی سر هم کردم و آخرش گفتم اجی مجی لا ترجی ..کیر گشایش می کنه یک فرجی .. حالا چشاتو باز کن ریحانه .. وقتی چشاشو باز کرد و کیر در جستجوی سوراخ منو دید سیخ شده دهنش از تعجب وامونده بود .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر