ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک نمره1

حالم گرفته شد . تمام درسام رو نمره ای بالاتر از 17 آورده بودم و لی این تحقیق معمولی رو استاد بهم داده بود 9 -فقط یه نمره می خواستم قبول شم . حوصله منت کشیدن از این استاد بوگندوی شپشو رو نداشتم . از اون کلاغ سیاههای دانشگاه بود . هیشکی ازش خوشش نمیومد . اصلا معلوم نبود واسه چی منو انداخته . من تو دانشگاه آزاد و رشته کامپیوتر درس می خوندم . حالا هر وقت دیگه ای بود می گفتم به درک که بهم نمره نداد و این یه درسو افتادم . آخه  این ترم باید کاردانی من تموم می شد و در همین رشته و همین دانشگاه توکارشناسی ناپیوسته قبول شده بودم و خانوم مهربان که خیلی هم بد جنس بود اصلا همراهی نمی کرد و بیست نفر رفتن سراغش و اصلا رضایت نداد . خیلی ها به من گفتند در این مورد تبصره ماده هایی وجود داره و .. حوصله نداشتم دیگه دنبال این جور چیزا برم . گفتم بهتره برای آخرین بار برم خونه این عوضی که اهل دعای کمیل و توسل و نماز جمعه هم هست و یدی طولانی در اماکن داره . گریه ام گرفته بود . حالا جواب خونواده ام رو چی بدم . چقدر خوشحال شده بودند که من می تونم ادامه تحصیل بدم . درزدم . حداقل تو خونه خودش مبادی آداب بود . یه خونه ویلایی داشت که تنها توش زندگی می کرد . می گفتند چند ماه پس از ازدواج طلاق گرفته . چون شوهرش همگام با اون نبود و نون رو به نرخ روز نمی خورد . -بفرمایید داخل . رفتم تو . خونه بزرگی بود . اینو شوهرش واسش گذاشته بود . از دستش به ستوه اومده بود و از شر همچین زنی خلاص شده بود . خودمو عین ساندویچ پیچیده بودم تا یه خورده  مذهبی تر نشون بدم ولی اون خیلی فانتزی شده بود که تعجب منو بر انگیخت . روسری نداشت . دامن کوتاهی پاش بود . سینه هاش داشت بلوزشو می ترکوند . حتما این از رسوم یک مسلمونه که احترامشو داشته باشه . خداکنه نمره بده من برم . داشتم فکر می کردم نکنه منو اشتباهی گرفته . حرفی نزدم . آخه یه خورده مشکل عصبی هم داشت و یه سری از دخترا می گفتند که گاهی هم میره تو افسردگی . -هوا خیلی گرمه غزاله جون یه دوش بگیریم بد نیست . بیا بریم یه حموم تا خنک شی من و تو واسه هم لیف بزنیم . اسم منو درست گفته بود . این چرا این جوری شده . اصلا جرات نداشتم پیشش حرف بزنم . نمی دونستم چی بگم . این اگه قرص روان گردان هم می خورد نباید به همچین حالتی در میومد . حتما یه معجزه ای شده . -ببخشید من اگه شورتمو خیس کنم دیگه شورت ندارم -بهت نوشو میدم . خیلی سختم بود که پیشش لخت شم . دوتایی مون لباسامونو در آوردیم و با یه شورت و سوتین بودیم . هیکل تپلی داشت . این انتظارو داشتم که آدمای بد جنس , بد هیکل و بد هیبت هم باشن ولی اون حرف نداشت . -چرا مات موندی غزاله -آخه خانم مهربان -بهم بگو لیلا . اینجا که هستی استاد هم نمیخوای بگی .  بیا این لیف نرمو بردار و پشتمو بمال . غزاله باید سنگ تموم بذاری تا از این خسیس نمره بگیری . کف حموم دراز کشید و من صابون مالی پشتشو شروع کردم . -بی سلیقه این که کتاب نیست داری این جوری تحقیق می کنی .... این سگ پدر بد جوری حواسش جفت بود پس می دونست که من از درسش نمره نیاوردم .. زودباش بند سوتین منو بازکن . معطل نکردم جای فکر کردن و تعجب کردن نبود . سینه هاشو هم کف صابونی کردم . به باسنش که رسیدم می دونستم دیگه اینجا رو یه خورده رعایت می کنه . چون دیگه این قسمت مناطق ممنوعه داشت . وقتی به قسمت باسن یا همون کونش رسیدم خیلی ملایم اون قسمت از کون لختشو که بیرون از شورتش قرار داشت کف مالی کرده که بازم تشر رفت و گفت دختر شورت منو پایین بکش راحت بتونی همه جارو بمالی . مگه ما که داریم غسل می کنیم شورت پامونه ؟/؟ حالا مگه چه فرقی می کنه ؟/؟ خیلی سختم بود این کارو انجام بدم . حتی وقتی که با مامانم می رفتم حموم اون شورتشو پیش من در نمی آورد . در هر حال حرفشو گوش کردم و به هر سازی که می زد رقصیدم . دمرکرده کف حموم پاهاشو به دو طرف باز کرد چاک کوسشو تو دید من قرار داد طوری که دیگه یواش یواش داشتم به این که اون یه زن هم جنس بازه مشکوک می شدم . -غزاله جون اون وسطو هم خوب لیف بزن .. نه نمی شد گفت تا اینجاشو اومده بودم بقیه شو هم باید می رفتم . وقتی لیفو گذاشتم وسط کوسش و دستمو روش کشیدم طوری شده بود که واسه یه لحظه فکر کردم مرده . -خانوم مهربان .. استاد .. استاد -اووووووهههه چقدر حرف می زنی . حال منو خراب نکن دیگه . تازه من لیلا هستم . لیلا یا لیلا جون .. وقتی دیدم از تماس لیف با کوسش یا پوست بدنش خوشش میاد یه دست دیگه رو هم به کار انداختم و جاهای غیر کوس رو می مالوندم . یه رقص کون حسابی رو کفه حموم راه انداخته بود و حالا دیگه صدر در صد می دونستم که اون یه لز بینه و از این که من باهاش ور برم کلی حال می کنه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

ایرانی گفت...

باسلام به همه خوانندگان گل و نازنین ! این داستان به جای مامان آمپولی من منتشر شده , همان طور که گفته بودم این قسمت را برای طرفداران لزکه شاید بیشترش زن باشند نگه داشتم واین داستان دو قسمته که هفته بعد قسمت پایانی اون منتشر میشه . شب همگی مخصوصا دختر خانومای نظر ندهنده خوش !..ایرانی

سعید گفت...

سلام
داستان قشنگی فکر کنم بشه
بخصوص تو فصل امتحانات دانشگاه ها و مدارس هم و هست وبی ارتباط نیست:)
ممنون

دلفین گفت...

داداشی باز که یه داستان قشنگ دیگه واسه خانوما شروع کردی ولی ماهم میخونیمش

ایرانی گفت...

بادرود به تو سعید جان ! امیدوارم استادا گاهی ارفاق بکنن که کار به این چیزا نکشه .موفق باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

لطف می کنی داداش دلفین . هفته دیگه تموم میشه ...ایرانی

علی تنها گفت...

خیلی به واقعیت نزدیکه چون ما از این استادا کم نداریم که واسه نمره دادن هر کاری میکنن.

ABBAS گفت...

داستان جالبی بود ممنون و موفق باشی

ایرانی گفت...

علی جان و عباس آقای گلم ممنونم از پیامهای گرمتون . خوش باشید ..ایرانی

 

ابزار وبمستر