ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا تقسیم بر سه 2

قبلا هر وقت زنای بیمارو معاینه می کردم و کوسهای رنگارنگو می دیدم هیچ حس خاصی در من بر انگیخته نمی شد . گاهی وقتا ازشون بدم میومد و در کل به صورت یه حرفه بهشون نگاه می کردم ولی این روزا دوست داشتم بیشتر از این چیزا ببینم و بیشتر با این قسمت از بدن زنا ور برم . بیشتر دنبال کوچولوهاش و اون سفیدا و تنگ بودم . اون زنایی رو که آراسته بودند و بیشتر به خودشون رسیده بودند منم بیشتر با کوسشون ور می رفتم و طوری وانمود می کردم که این کارا برای معاینه ضرورت داره . سعی می کردم ساعات بیشتری رو در خونه با دخترام باشم . وقتی  بر می گشتم خونه بیشتر دلم می گرفت . یکی از روزا وقتی که رفتم خونه نورا اخماش تو هم بود . دختر خوشگل 11 ساله ام که می رفت تا هیکل یه خانومو پیدا کنه . با چشایی درشت و قدی بلند و موهایی سیاه و لخت اما کوتاه که چهره سفید و صورت درشتشو زیبا تر نشون می داد . بوسیدمش و گفتم دخترم چته اخمات تو همه -بابا اگه یه بار دیگه عمه بخواد از این حرفا بزنه من از خونه فرار می کنم .. فکر کرده من احمقم . امروز داشت می گفت که واقعا جای یک زن تو خونه خالیه .. هرچی باشه بابات یه مرده و نیاز به زن داره تو بزرگ شدی و باید این چیزا رو درک کنی .آره بابا ؟/؟  تو زن میخوای ؟/؟  هنوز چهلم مامان نشده . می خوای یکی رو جاش بیاری که ما رو اذیت کنه ؟/؟ -دخترم کی بهت همچین حرفی زده . مگه من بهت چیزی گفتم ؟/؟  بیا جلوتر بینم قربون شکل ماهت برم . این روزا با این که تازه مامانش مرده بود ولی خودشو خیلی خوشگل تر می کرد تا توجه منو به خودش جلب کنه .می خواست خودشو بزرگتر نشون بده تا احیانا به زن یا دختری توجه نداشته باشم . راستش وقتی مهناز زنده بود اینجور به دخترام احساس وابستگی نمی کردم . این جور اونا رو در آغوش نمی گرفتم . حالا من توجهم به اونا به خصوص دختر بزرگم بیشتر شده بود و یه خورده از بار مسئولیت منو نورا به دوش می کشید که هوای نونا و نینا رو داشت. وقتی اومدم و خبر بچه ها رو گرفتم گفت که غذاشونو داده و از بس خسته بودند خوابیدند . تازه سر شب بود . نورا هنوز تو بغل من بود و اگه من اونو از خودم دور نمی کردم تا ساعتها می خواست که در آغوشم بمونه . نونا و نینا کنار هم تو اتاق نورا خوابیده بودند -بابا غذاتو بیارم -نه دخترم . دستت درد نکنه . گرسنه ام نیست . می خوام یه دوش بگیرم سبک شم بعدا غذامو بخورم . -بابا می دونم دستت درد می کنه نمی تونی پشتتو خوب لیف و صابون کنی . من میام حموم کمکت .. -خودم این کارو انجام میدم . اصلا نمیخواد تو بگیر بخواب صبح باید بری مدرسه -مامان با این که مریض بود میومد این کارو واست انجام می داد حالا اگه یه زن دیگه جای اون بخواد این کارو انجام بده بهش اجازه میدی ؟/؟ من واست غریبم ؟/؟  فکر می کنی بچه ام و کاری ازم بر نمیاد . دوباره بغلش کردم و نذاشتم بیشتر از این عذاب بکشه . من هر کاری که می کنم واسه شما سه تا دخترا مخصوصا توست که مادرتو خیلی دوست داشتی . اون دو تا خواهرات یه جوری با یتیمی خودشون کنار میان . دوتایی مون زدیم زیر گریه وبعدشم رفتیم حموم . من و نورا همه لباسامونو غیر یه شورت در آوردیم و رفتیم زیر دوش . بعد از دوران کودکی نورا اولین بار بود که اونو تا این حد لخت می دیدم . رشد اندامش خیلی سریع بود و دو طرف رون پاش و باسنش هم یه بر جستگی خاصی پیدا کرده بود . سینه هاش هم از اون حالت کوچیک دخترونه داشت خارج می شد . یه شورت سفید نازک پاش بود که یه خط نازکی وسط درز کون سفیدشو پوشش می داد و از طرف جلو یه تیکه پارچه  هم روی کوسشو گرفته بود و مثلا شورت نورا بود .. خیلی چیزا رو باید به نورا یاد می دادم که اگه مادرش زنده بود باید این کا را رو واسش انجام می داد .. نورا با اون دستای سفید و دخترونه اش پشت منو لیف می زد . خودشو چسبونده بود به پشتم . حس می کردم کوسش با اون تیکه روش بهم چسبیدن . بدون این که نظر خاصی نسبت به نورا داشته باشم کیرم شق کرده بود . وقتی داشت پشتمو لیف می زد دستش از پهلو سر خورد و خورد به کیر پشت شورتم . خجالت کشیدم ولی فوری به این فکر افتادم که اون که تازه چند وقته عادت ماهیانه میشه و چه می دونه شق شدن و خوابیدن کیر یعنی چه . -بابا درش بیار شورتتو من همینجا واست بشورم دیگه با بقیه رختا تو ماشین نندازم این جوری بهداشتی تره -عزیزم قربون دستای ماهت من خودم ترتیبشو می دم .. دیدم ول کن نیست . -آخه بده نورا جون -هیچم بد نیست . مگه بابا باید از دخترش خجالت بکشه ؟/؟ -به شرطی که دختر هم از باباش خجالت نکشه . -من که بخوام بابای لختمو ببینم خجالت نمی کشم . -نه نورا جون من منظورم چیز دیگه ای بود . می خواستم بگم تو هم شورتتو در آر تا سختت نباشه یه آبی به پوست بدنت برسه و اون داخل قارچی نشه .. نمی دونم چرا دوست داشتم نورا رو لخت لخت در کنار خودم داشته باشم همان طور که اون منو با شگرد خاص خودش لخت کرد . اون شورت منو کشید پایین و منم شورتشو از پاش در آوردم . لیف رو صابون مالی کرد و اونو گذاشت رو کیرم . پشتمم لیف زد و کیرمم همچنین . لیفو انداخت یه گوشه ای و کیر صابون مالی شده منو گرفت تو دستش چند بار از ته تا سرشو مالوند .. -نورا نورا .. خواهش می کنم .. -چیه بابا دردت گرفت؟/؟ -نهههههه یه جوری میشم . لذت می برم . کاش اینو نمی گفتم اون که نمی دونست لذت چیه و شاید هنوز لذت  هوس با خون و گوشت و پوست او عجین نشده بود . کف دستشو میذاشت رو سر کیرم و با تنه و سر بازی می کرد . مثلا داشت استاندارد تمیزش می کرد تا این که یه آه و ناله ای کردم و با چند تا جهش و لذت آب کیرمو ریختم تو دستای نورا .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی .

8 نظرات:

احسان گفت...

اینم که عالی؛اینم که عالی؛
ای بابا داری چی کار میکنی؟
بابا چی بگم دیگه؛اصلا ولش کن توصیفت سخته؛بنویس داداش؛بنویس

دلفین گفت...

دادشم عالیه منتظر ادامش هستم

ایرانی گفت...

متشکرم احسان جان از این که این قدر شرمنده ام می کنی . منم دیگه باید حواسمو جمع تر کنم که با این همه لطف و محبت شما با دقت و کیفیت بهتری بنویسم تا یه پاسخ کوچیکی به این همه خوبی شما باشه .برقرار باشی ..ایرانی

ارباب " کازه-کاگه" گفت...

یعنی همینه! همین!
ادامه بده.
به قول احسان...
بنویس ایرونی جان.
بنویس.

ایرانی گفت...

درخدمتم ارباب کازه کاگه جان ! همیشه شاد و خندان باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

دلفین مهربون در خدمتم ..ایرانی

ناشناس گفت...

سلام ایرانی عزیزم.وای پسر داستانت معرکس همونیه که منتظرش بودم.سکسیه و حشری کننده!(نادر)

ایرانی گفت...

متشکرم از عنایتی که به من و داستانهام داری . همیشه متبسم و شادمان باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر