ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا تقسیم بر سه 3

بابایی این دیگه چی بود ؟/؟ -هیچی عزیزم چیزی نبود . به شما زنا مربوط نمیشه . -یعنی نمی خوای واسم تو ضیح بدی ؟/؟  حالا من واست غریبه شدم ؟/؟ -عزیزم تو هنوز به اون سنی نرسیدی که با همه مسائل آشنا شی . -بابا من خیلی چیزا حالیمه . مامان بهم می گفت که تو یه خانوم شدی . تو دیگه پریود میشی . اون حال و هوای بلوغ تو سرت افتاده . فکر کردی من هنوز بچه ام ؟/؟  نونا و نینا شاید بچه باشن و این چیزا حالیشون نباشه ولی من خیلی می فهمم . من باید هم از حقوق خودم دفاع کنم هم از اونا . -عزیزم یه سری چیزاییه مربوط به مردا .. آدم نمی تونه در هر شرایطی بیانش کنه .. -بابا من و تو که با هم غریبه نیستیم ما که هردو تا مون لخت کنار همیم . دیگه هیچی بین ما نیست . راست می گغت . اصلا این موضوع سبب شده بود که توجه آنچنانی به کوس لخت شده او نداشته باشم . یه کوس کوچولو و تازه دخترونه ولی تپل . با موهایی ریز که زیر نور لامپ حموم یه درخشش خاصی پیدا کرده بود .. حریف زبون این دختره نمی شدم . اگه یه روزی می خواستم یه نامادری واسش بیارم مثل یه هوو پدرشو در می آورد و از خونه مینداختش بیرون . واسه این که دیگه آخرین تلاشمو کرده باشم که از زیر پاسخگویی به نورا در رم گفتم دخترم اگه اجازه میدی حالا من لاپاتو بشورم -بابا بدنیست ؟/؟ -چرا بد باشه . مگه تو مال منو شستی بد بود ؟/؟ به جای لیف کف دستمو صابون مالی کرده و اونو کشیدم روی کوس . نورا چشاشو می بست و خودشو جمع کرده به زمین فشار می داد -عزیزم دردت که نمیاد . -نهههههه باااااباااااا یه جوری می شوری که خوشم میاد . پس از این که اون قسمتو واسش آب زدم و اثر صابونو محو کردم گفتم عزیزم ناراحت نمیشی یه بررسی کنم ببینم اثر چربی و صابون نمونده باشه ؟/؟ -نه بابا اتفاقا فکر خوبیه . دستت درد نکنه . زحمتت زیاد میشه . این بار کف دستمو طوری روی کوسش کشیدم که اصطکاک بیشتری با قاچای کوس و لبه هاش ایجاد کنه . خیسی کوسش کف دستم نشسته بود . -عزیزم مثل این که یه خورده از صابون رو دستام نشسته ببین فکر کنم خوب نشستم . کارمو خوب انجام ندادم . -بابا این صابون نیست یه چیز دیگه ایه -خب چیه دخترم . منتظر بودم اینجا مچ گیری کنم و به روش بیارم که هر چیزی رو نمیشه گفت و یه تابوهایی هست که باید رعایت شه ... نمی دونم دست منو خوند یا واقعا خصلتش پاک و بی ریا و صادقانه بود که گفت بابا دخترا که بالغ میشن وقتی اونجاشون به یه چیزی مالیده میشه خوششون میاد و یه مایعی ازشون ترشح میشه . توکه خودت پزشک زنانی باید این چیزا رو خوب بدونی تازه زنم که داشتی .. هنوز از شوک حاضر جوابی نورا خارج نشده بودم که دیدم بهم گفت باباجونم حالا تو بگو اون چی بود . می خوام از زبون خودت بشنوم .. می خواستم چهار تا درشت بارش کنم این دختره پررو رو دیدم گناه داره یتیمه دلش شکسته . مادر نداره . حالا یه خورده شیطنتش گل کرده -چقدر باباتو اذیت می کنی . خب راستش اینم اون اسپرم و منی مرداست . همونی که در نهایت هوس از مردای بالغ خارج میشه و در اثر تر کیب با تخمک زن ایجاد بار وری کرده عمل لقاح صورت می گیره و باروری و به اصطلاح در انسان بار داری به وجود میاد . -بابا سرتو بیار پایین .. سرمو پایین آوردم و اون منو بوسید -خب اینو از اول می گفتی چرا این قدر خیس عرق شدی ؟/؟ تو که این قدر خجالتی بودی چرا رفتی دکتر زنان شدی ؟/؟  تو الان باید به ما یاد بدی که ما دخترا باید چیکار کنیم . حواسمون جمع چی باشه . جای مامان و بابا ی ما هر دو باشی . بغلش کرده و تن لخت نورا رو به بدنم چسبوندم . دخترم داغ داغ شده بود . نفسهاش کمی تند شده و قلبش به شدت می زد . کیر منم در وسط شکمش قرار گرفته بودو اونم گاه با انجام حرکاتی خودشو بیشتر به کیرم می مالید . سینه هاش به شونه هام می خورد  .اون با شیطنت سینه های خودشم رو تنم حرکت می داد . اگه بگم خوشم نمیومد دروغ گفتم ولی انتظار این حرکاتو از نورا نداشتم . انگار همه چیز واسه اون یه بازی یا شوخی بود . یه شوخی که نمی خواستم کار دستمون بده طوری دستاشو دور کمرم حلقه زده بهم چسبیده بود که انگاری می خوام فرار کنم . دستمو گذاشتم لای موهای خیس سرش و حس می کردم دارم گناه می کنم از این که از تماس با نورا یه لذت شهوانی دارم می برم . فکرمورسوندم به جای دیگه .. این دختره داره شیطنت می کنه و حالیش نیست من که حالیمه چرا اونو راهنمایی نکنم . تازه ازم انتظار داره که یه چیزایی رو که باید از زنا بشنوه از من بشنوه . به این بهونه که من یک پزشکم . کیرم به شکمش مالیده می شد واونم کوس خودشو می مالوند به بالای پام . خیلی خوشش میومد و به اینکارش ادامه می داد . نمی دونم که آیا از زشتی کار خودش خبر داشت یا نه . منم چیزی بهش نگفتم . ولی چند دقیقه بعد اونو از خودم جدا کردم تا شیطون گولم نزنه . چون اون که در حال گول خوردن بود و اگه یه خورده با شیطون همکاری می کردم کارتموم بود . وقتی اونو از خودم جداش کردم برق عصبانیت رو تو چشاش دیدم . از حموم اومدیم بیرون و سر گرم کار های عادی خودمون شدیم .. بازم هوس کرد شبو بیاد پیش من بخوابه که این بار بهش گفتم خواهراتو تنها نذار  .. بهش بر خورد و قهر کرد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

12 نظرات:

ناشناس گفت...

بابا تو که مارو کشتی .خیلی قشنگ مینویسی. فقط حیف دیربه دیر داستاندمیذاری مخصوصا این رو. اگه میتونستی زمان گذاشتن هر داستان رو مشخص کنی عالی میشد . مثل فیلم های تلوزیون. منتظریم

ایرانی گفت...

دوست خوب و آشنام سپاسگزارم از پیام پرشور وگرمت . حدود هشت ماهی میشه شایدکمتر که زمان انتشار داستانها مشخصه .تقریبا هشتاد درصد هفتگی هستند . به غیر از این سه مورد که توضیح میدم بقیه موارد را با روز انتشار اعلام می کنم ..فقط یک مرد و لوتی سایت و abr135که فعلا به صورت روزانه منتشر میشه ..خانم مهندس رو قصد دارم به صورت نامنظم و حداقل هفته ای دوبار منتشر کنم ..به غیر از این سه مورد برنامه به صورت زیره که در اصل داستانهای روزانه رو هم باید به اونا اضافه کرد 1-شنبه : یک عروس و هزار داماد , تولد عشق و هوس 2-یکشنبه : به دادم برس شیطان , مادر فداکار , هرکی به هرکی 3-دوشنبه : آبی عشق , بابا تقسیم بر 3 4- سه شنبه : راز نگاه , تولدی دوباره , یک داستان تک قسمتی , 5- چهار شنبه : مامان تقسیم بر 3 ,مامان آمپولی من 6- پنجشنبه : سیزده عشق , هرکی به هرکی 7-جمعه : راز نگاه , پرواز هوس و یک داستان تک قسمتی . ...از داستانهای مامان آمپولی من , پرواز هوس و راز نگاه به ترتیب یک ,دو وپنج قسمت باقیمانده که جایگزین این داستانها به ترتیب داستانهایی در مورد لزبینی , ماجراهای مامان زبل و هرجایی خواهد بود . با این حساب سه ضرب در پنج به علاوه چهار ضرب در چهار به علاوه دو , 33 تیکه انتشار در هفته داریم که لوتی سایت و ابر 135 اشانتیونی اضافه شده. تموم شه دیگه جایگزین نداره وعدد 33 به 26 تغییر پیدا می کنه . این از دسته گل کاربر خلاف کار سایت لوتی بود که مجبورم کرد قلقلکش بدم .آبی عشق و سیزده عشق هم داستانهای غیر سکسی این مجموعه هستند که سیزده عشق هم پنج قسمت دیگه به پایان خواهد رسید . من خودمم دوست دارم بیشتر بنویسم و منتشر کنم ولی داستانها همه جدیدند و از تولید به مصرف . مثل نون تنوریه که درجا باید بدی دست مشتری . واسه همینه که تنور و نانوا باید برسن و جواب بدن وگرنه اگه هول هولکی باشه نون خوب نمی پزه . یه سوال کردی این همه روضه خونی کردم .این داستان خانم مهندس قسمت چهار دهم رو که نوشتم و منتشر کردم اولین نظر زیرشو که خودم دادم خودش یه داستان شد . خدا آخر و عاقبت ما رو به خیر کنه . داشتم می گفتم بعضی داستانها فکر بیشتری می خواد .بعضی ها سوژه شون یه حالت پر تری داره وسریعتر میشه نوشت .خیلی وقتا هم تایپو شروع می کنم و همراه با اون فکر کردن رو هم شروع می کنم البته گاهی وقتا که این میشه ملا نصرالدینی داستان نوشتن ولی چاره چیه .. منم این مقداری رو که منتشر می کنم در طول هفته باید جایگزینشو هم بنویسم . اینا همه ادیت میخواد . تازه نوشتن تک قسمتی ها حساس تره ...واسه همینه که این جوری شده . درهر حال بنده آدم با حوصله ای هستم اگه بازم سوال داری بکن . مارا هم فراموش نکن . یک بار به یک ناشناس یا همون آشنا گفتم واسه خودت اسم بذار ..گذاشت سیزده و ظاهرا خیلی مونده به سیزده به در غیبش زد و رفت . خب می خواستم بگم بقیه آشنا ها هم اسم بذارن که ترسیدم مثل سیزده جیم بشن گفتم ولش . برات آرزوی موفقیت و تندرستی نموده شاد و سربلند باشی ..ایرانی

ارباب "کازه-کاگه" گفت...

توپه توپه.
بد جور منتظرما...

دلفین گفت...

دمت گرم دادش گلم خیلی زیبا دار هپیش میره

ناشناس گفت...

مممممممم.ایرانی عجب داستان تحریک کندده ایه!از خوندنش غرق لذت میشم(نادر)

ناشناس گفت...

سلام دستت طلا ميشه رو اين داستان زياد كار كني جالبه و داستان هركي خوبه

ایرانی گفت...

با تشکر ار ارباب کازکه کاگه گل و دلفین عزیز و نادر دوست داشتنی ام . دست گلتون درد نکنه . درضمن اگه این نظر یک وجبی بالا سر این نظراتو بخونین برنامه هفتگی داستانها نوشته شده . هرچند خوانندگان همیشگی ما به روال کار آشنان . پیروز باشید ...ایرانی

ناشناس گفت...

خسته نباشی خوب بود ادامش رو زودتر بزار راستی خواستم بگم این داستان از اون داستان های طولانی یا سه چار قسمت دیگه تمومه ؟؟ (hero)

ایرانی گفت...

هروی گلم این داستان رو زود تمومش نمی کنم . شاید جزو داستانهای خیلی طولانی در نیاد ولی به این زودیها تموم نمیشه . چون پدری که سه تا دختر داشته باشه حاشیه ها و ماجرا هاش هم زیادن . برقرار باشی ...ایرانی

AREZO گفت...

فردا امتحان دارم.نمیتونم رو درسم تمرکز کن.خواهش میکن امشب این داستانو ادامه بده.

ایرانی گفت...

سلام آرزو جان ! خسته نباشی . شبت خوش . این داستان دو شنبه ها منتشر میشه . اون لحظه ای که پیام می دادی فردا ش که جمعه بود . جمعه امتحان داشتی ؟ دارم فکرمی کنم چیکار کنم . چرا یه داستان باید این قدر رو افکارت تاثیر داشته باشه . تو هم مثل همه خواننده های خوب برام عزیزی وبعد از مدتها یه تقاضایی کردی . امیدوارم در امتحاناتت موفق باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

آرزوی دوست داشتنی و نازنین ! من این داستانو دقایقی پیش منتشر کردم . امیدوارم دیر نشده باشه و فقط چند دقیقه بعد از مشاهده پیامت اونو گذاشتم . در زیر قسمت چهارم هم یه پیام هم برات گذاشته امیدوارم خوب بخونی و خوب بخوابی . منظور از خوندن درساته . پایان هفته خوبی داشته باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر