ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مادر فداکار 18

غروب انسیه خودشو خیلی زود تر از اونچه که منتظرش بودند رسوند نزد امیر و مامانش . با این که خیلی بی حوصله بود و تقریبا بدون آرایش خودشو به اونجا رسونده بود ولی همون طراوت و زیبایی رو داشت . شروع کرد به نالیدن از دست عمو جان و از این که زن صیغه ای گرفته از اون جوونتره و شاید هم که عقدش کنه .. -المیرا به نظر تو من باید حالا چیکار کنم ؟/؟ -هیچی تو هم برو شوهر کن -برو بابا شوخیت گرفته . تو هم انگار مث برادر شوهرت قاطی کردی ها -نه جدی میگم برو شوهر کن . حالا امیرم نشسته بود و انسیه عین خیالش نبود دیگه واسش اهمیتی نداشت که عالم و آدم بدونن که اون چه وضعیتی داره . -شاید اگه می تونستم این کارو می کردم . من زنم . زن که نمی تونه دو تا شوهر داشته باشه -چقدر کوس خلی برو عشق و صفاتو بکن . حالتو بکن . دوست پسر بگیر . تازه این جوری کیف دنیا رو می کنی و شوهرتم که بدون رضایت تو نمی تونه همسر دوم بگیره . فکر چی هستی . یواش یواش مال و اموالشو از چنگش بکش بیرون که حق تو و بچه هاتو ضایع نکنه . برو حرفمو گوش کن و حالتو بکن . تا جوونی لذت ببر . این روزا دیگه بر نمی گرده . پشیمون میشی . حسرت این روزا رو می خوری . الان پسرا می دونن که کجا بزنن به خال . به جای دنبال دخترا رفتن میرن دوست زن می گیرن . بیوه و شوهر دار براشون فرقی نمی کنه . البته اگه شوهر داشته باشه بهتر هم هست . هم حالشونو می کنن . هم این که اگه شکم طرفو بالا بیارن زنه میندازه گردن شوهرش .. والسلام نامه تمام . والسلام ختم کلام ..-همین ؟/؟  به همین سادگی ؟/؟ .. انسیه پیش خودت بمونه همین امیر خودمونو می بینی پیش روش میگم البته با اجازه خودش .. تا حالا با سه تا زن شوهر دار بوده و کلی هم با هاشون حال کرده -واااااااا چی میگی المیرا پیش تو از این حرفا هم میزنه ؟/؟ آره امیر درسته ؟/؟  مادرت راست میگه ؟/؟  خیلی بی حیا شدی .  بچه های من غلط بکنن از این حرفا پیش من بزنن . -خب انسیه جون حالا میخوای چیکار کنی ؟/؟ -من چه میدونم تو کدوم عطاری دوست پسر می فروشن بگو برم بخرم -ای بابا از تو حرکت از خدا بر کت . مگه این امیر خان ما همین جا تو خونه نشسته که یه زن بیاد خونه اش . اینجا که خارج نیست زنا هم مثل مردا زنگ بزنن تا یه جنس مخالف بیاد و اونا رو حسابی سر حالشون کنه . مادر و پسر حسابی داشتند رو مخ زن عمو کار می کردند . این بار خود امیر هم اومد کمک خودش . -زن عمو مامان راست میگه . تو خیلی خوشگل و نازی . منو ببخش این حرفو می زنم . این چند تا دوست زنی که دارم یا داشتم نصف خوشگلی تو رو هم ندارن و خیلی هم فیس و افاده می کنن . با هزار منت به آدم حال میدن . حیفه از خانومی و قشنگی تو . انسیه بد جوری وسوسه شده بود . یه خورده از پرده شرم و حیا بین اون و امیر پاره شده بود . -المیرا تو که این قدر خوب لالایی می خونی پس چرا خودت خوابت نمی بره -نمی دونم اون دفعه واسه کی روضه خونی می کردم همین مطلب رو ازم پرسید . من اصلا در فکر این چیزا نیستم . بچه هام همه چیز منن . پسرم هم داداشمه هم سرپرست و رئیس منه و هم شوهرم .. -ببینم وظایف شوهری رو هم انجام میده ؟/؟  در همین حال امیر و مادرش یه نگاهی به هم انداخته و تا عمق وجود و تمنای هم پیش رفتند ولی مادر ادامه داد خب یه سری مسائلو باید کنترل کرد از من دیگه گذشته . مرگ شوهرم رو من اثر گذاشته . بچه داری نیاز های اونا درس و مدرسه شون .. دیگه حالی واسم نذاشته که به خیلی چیزا توجه داشته باشم . انسیه روکرد به امیر و گفت خب شیطون تو که این جوری نبودی حتما دوستای شیطونی هم داشتی که تو رو از راه به در کردن . -چی بگم زن عمو هر کسی مسئول کار خودشه . ما که بچه نیستیم . اتفاقا من از همه شون شیطون ترم . این من بودم که  واسه خیلی از اونا جور کردم . یه خورده زبون بازی منم بد نیست ..  -ببینم عکس دوستاتو داری می خوام ببینم اونا چه جور آدمایی هستند که در این سن که دهنشون بوی شیر میده به خودشون اجازه میدن که با یک خانوم که جای مامانشونه دوست شن و رابطه داشته باشن ؟/؟ -خب تا شما برین سرتونو گرم کنین منم میرم آشپزخونه -ببخشید المیرا جون -خواهش می کنم انسیه به کارت برس .. این یکی ظاهرا خیلی زود داشت رام می شد . دلش می خواست که امیر اونو با یکی از دوستاش آشنا کنه . در واقع امیر به دروغ دوستاشو مثال زد میخواست مخ زن عموشو کار بگیره که موفق هم شد . چند تا عکس به زن عموش نشون داد -امیر تو از همه شون خوش تیپ تری . حالا من چیکار کنم که این جوونا بپسندن و انگیزه دوست شدن با من درشون ایجاد شه -زن عمو اونا یه دوست شدن خشک و خالی نمیخوان . انتظارشون زیاده . خودتو ببین -بی ادب شدی ها . دو نفر که با هم دوست شن به موقعش این مسائلو هم بین خودشون حل می کنن . -اجازه هست ؟/؟  -بفرمایید .. پسر رفت از اتاق مامان چند تا وسیله آرایش آورد و خیلی ساده به سر و صورت انسیه جونش مالید . موهای سر زن عمورو که پشت سرش جمع کرده بود باز کرد و افشونش کرد و دو تا از دگمه های بالای بلوز انسیه رو بازش کرد و اونو سینه چاکش نمود و یه دور هم اونو گردوند و بی پروا یه دستی به کون بر جسته انسیه زد و گفت این خوبه ... -انسیه جان ببخشید فضولی می کنم شما و عمو جان بوسه استانداردو واردین ؟/؟  -بوسه استاندارد دیگه چیه . مگه بوسه هم مثل کالاست که اصل و غیر اصل داشته باشه ؟/؟ -مزاح می فر مایید زن عمو جان . این روزا هیجان کار در بوسه اولیه هست . انسیه امیر رو به شدت حشری کرده بود .  -من نمیدونم چی میگی ؟/؟ اگه میشه به منم یاد بده . -ما که اینجا فیلم آموزشی نداریم . اگه خودمم بخوام یاد بدم زشته . شاید سوءتعبیر شه -امیر چقدر طفره میری .. خودت یه کاریش بکن دیگه . حالا محتاج تو شدیم اینقدر دیگه خودتو نگیر . امیر به انسیه نزدیک شد . دستشو دور کمرزن  حلقه زد . -حالا تو هم دستتو بذار دور کمر من . خیلی عاشقانه تو چشام نگاه کن . انسیه حس کرد که امیر داره جادوش می کنه . شوق هوس رو تو چشای امیر می خوند . لبای امیر و زن عمو ثانیه به ثانیه به هم نزدیک تر می شدند تا این که  به هم چسبیدند . بوسه داغ و شیرین هوس شروع شده بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

5 نظرات:

ناشناس گفت...

امیر جان
خواهش می کنم داستانهای مادر فداکار و به دادم برس شیطان رو زودتر update کن . بعضی داستانها رو تقریبا هر شب ادامه می دی ، در حالیکه این دوداسنان رو حداقل هفته ای یک بار .
ارادتمند
مهرداد

دلفین گفت...

دمت گرم عالیه دادش گلم

ایرانی گفت...

متشکرم ازت دلفین گرامی و زحمتکشم ..ایرانی

امیرسکسی گفت...

بادرود به تو مهرداد نازنین و گرامی و همه خوانندگان خوب و حامی ما در این سایت ..داستانها رو ایرانی عزیز می نویسه و منتشر می کنه و تا اونجایی که من می دونم سوژه بعضی داستانها به صورتیه که تا چند قسمت جلوتر آن را می توان در ذهن خواند و مثل تصویر یک فیلم مرور کرد و سوژه های مشخص و آماده آن کار را برای نویسنده راحت تر می سازد . در هر حال این بسته به نظر ایرانی عزیز دارد و به تنهایی رسیدگی به همه این داستانها کاریست دشوار و تا آنجا که به خاطر دارم فقط داستان فقط یک مرد می باشد که هر شب منتشر می گردد که در مورد آن شاید ایرانی دلایل خاص خودش را داشته باشد . همه شما گل و دوست داشتنی هستید و توجه به خواسته های شما وظیفه ماست ولی خب با این بضاعت و فرصت واقعا اداره این مجموعه کاریست دشوار . بعضی از دوستان در مورد داستانهای دیگر علاقمندند که روزانه منتشر گردد . مثلا همین امروز یکی در مورد داستان یک عروس و داماد چنین در خواستی داشت و داستان هر کی به هر کی که ظاهرا پر طرفدار ترین داستان در حال حاضر این مجموعه هست که فعلا هفته ای دو بار منتشر میشه . با همه اینها امیدوارم شما و همه خوانندگان خوب ما بدانید که من و ایرانی شما را دوست داشته و هدف ما جلب رضایت همه شماست و کاستیها را به بزرگواری خود ببخشید . جا دارد که در همین جا از ایرانی عزیزم به خاطر اعتراضی که به سایت لوتی و کار بر اخراجی از خبر نامه این سایت جناب abr135داشته حمایت نموده ازشما خوانندگان عزیز هم این انتظار می رود که قانون شکنی های آنان را به مسئولین چنین سایتهای متخلفی که فکر می کنند به خاطر گستردگی فعالیتشان هر کاری می توانند انجام دهند به رخشان کشیده تذکرشان دهید . یک بار دیگر از همه شما و ایرانی عزیز به خاطر همه زحماتش تشکر کرده و دست گرم همگی را فشرده روی ماهتان را می بوسم و امیدوارم که روزی این طلسم شکسته شده تا بتوانم همچون گذشته در خد مت شما باشم هر چند جایی نرفته ام و در کنار برادر عزیز ایرانی با نظارت و کنترل سایت این افتخار را داشته و داریم که این مجموعه را با همه کمبوداتش سر پا نگه داشته باشیم . همه شما عزیزان را به خدای بزرگ سپرده ..مخلص و دوستدار همگی ....امیر

ایرانی گفت...

مهرداد جان سلام خسته نباشی . ممنونم که از این دو تا داستان خوشت اومده . باور کن خیلی دوست دارم داستانهای بیشتری منتشر کنم تا شرمنده تو خواننده گل و سایر عزیزان نشم . چون این داستانها رو خودم می نویسم و خودم منتشر می کنم ومثل کاربرای خلافکار نیستم که برم دنبال کپی برداری با توجه به فرصت در طول هفته خیلی هنر کنم همین هفده هیجده تا یا حداکثر بیست تا در هفته رو بنویسم و آپ کنم و اگه یه داستانی تعداد انتشارش بره بالا از یکی دیگه کم میشه . این داستان فقط یک مرد یک مورد استثنایی بوده که اگه متن داستان مو به مو بر رسی شه بعضی جاها یه نکاتی وجود داره که به نظر من که عادت ندارم از چیزی تعریف کنم خالی از لطف نیست ونوشتن اون هم به خاطر سوژه هایی که تو ذهنمه ساده تره .درمورد بعضی داستانها من تایپ رو شروع می کنم و همون لحظه فکر می کنم که به داستان چه جهتی بدم ولی بعضی داستانها هستند که قبل از تایپ جهتشون مشخص شده هست . البته بیشتر اینها به خاطر کمبود وقته . گاهی یه نیش زدنها و بیان یه حقیقتی مطلبو بهتر می کنه و یه جهانگردی از طرف قهرمان داستان و آشنایی مختصر با ملت یا ملیتهای مختلف و سکس با اونا ...پس هر شبه بودن اون یعنی داستان فقط یک مرد می تونه یه چیزایی رو به دنبال داشته باشه ومن رفته رفته داستان رو از این هیجانی تر خواهم کرد . خوش و خرم و سر بلند باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر