ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 43

دیگه آروم و قرار نداشتم . کارمون تموم شده بود . با این حال یه خورده با هاش ور می رفتم و به نرمی می بوسیدمش تا فکر نکنه که کارم که تموم شد دیگه اونو از یاد بردم و بهش اهمیت نمیدم . ولی اون خیلی زرنگ تر از این حرفا بود . -می دونم دل تو دلت نیست و منتظری ببینی من چی میگم . -حنا جون اگه جای من بودی به من حق می دادی . این دختر دیگه ما رو دق آورده . به هیچ صراطی مستقیم نمیشه -تا حدودی بهت حق میدم . این دخترا رو زنا رو به این سادگیها نمیشه شناخت . یه وقتی به یکی طوری دل می بندن که حاضرن جونشونو واسش بدن و یه روز دیگه طوری از همون متنفرمیشن که حاضرن جونشونو هم بگیرن . -ببینم آرمیلا هم همین جوریه ؟/؟ خندید و گفت میشه گفت اینم یه مدل از اوناست . این قدر فکر نکن . معمای سختی نیست . گاهی اوقات یه قضیه رو اونقدر پیچیده اش می کنیم و از یه کاه کوه می سازیم که هضم اون واسه مون مشکل میشه . گاهی اوقات هم می بینی یه چیزایی رو که برای خودمون نمی پسندیم برای دیگران می پسندیم و  بالعکس .... دیگه این حنا داشت حوصله امو سر می برد . خیلی داشت یک کلاغ و چهل کلاغ می کرد . -می دونم حوصله اتو سر بردم و دوست داری که زود تر برم سر اصل مطلب . همه این مقدمه چینی ها واسه این بوده که این موضوع خیلی ساده ای رو که در مورد آرمیلا بهت میگم بتونی خیلی راحت درکش کنی . اون خیلی حساسه و شکننده . از طرفی وقتی که لجوج و لجباز میشه ممکنه دست به کارای خطرناک هم بزنه . عشق و نفرت دو عنصر متضاد در وجود یک زن هستند که وقتی شیب نمودار یکی میره بالا یکی دیگه میاد پایین . ببینم  تا حالا هیچ به این فکر کردی که آرمیلا ممکنه دوستت داشته باشه . عاشقت باشه .. حاضر باشه هر کاری واست انجام بده . یا این که حالا که نشون میده ازت متنفره ممکنه که یه روزی دیوونه وار دوستت داشته و تو اینو نمی دونستی .. هیچ به این فکر کردی که حالا که اون از دواج کرده و رفته چه ضرورتی داره که این قدر سر به سرت بذاره ؟/؟ بالاخره بعضی آدما خصلتهای مخصوصی دارند که نمیشه اونا رو به خاطر این ویژگیهاشون محکوم کرد . باید به جنبه روانی قضیه پرداخت . من خودم یه دوست داشتم که ازدواج کرده بود . اگه نگیم هفته ای , ماهانه یه دوست پسر عوض می کرد و باهاشون حال هم می کرد از اون حالایی که که کارو به رختخواب می کشونه ولی وقتی که در یه مورد با خیانت شوهره روبرو شد کاری به روزش آورد و خونه خرابش کرد که شوهره بد بخت مجبور شد طلاقش بده . این خواهرت یه سال ازت بزرگتره و از همون بچگی یه علاقه خاصی بهت داشت . خوش قیافه بودی و خیلی هم مهربون . اونم عادت نداشت که بره دنبال دوست پسر بازی و از این حرفا . شما هم اختلاف سنی زیادی نداشتین و اون خودشو خیلی به تو نزدیک احساس می کرد . یه روز که  که رفته بودی حموم در باز بود و سرتم پایین انداخته بودی و داشتی کیرتو می شستی . شایدم فکر می کردی کسی خونه نیست . اون راحت یه گوشه ای قایم میشه و تو رو دید می زنه . اون که اهل حال نبود بتونه کیر تو رو با بقیه کیر ها مقایسه کنه ولی  این صحنه خیلی حشریش کرد . یه روزی که من و اون رفته بودیم مهمونی خونه یکی دیگه از دوستامون و چند نفر دیگه هم بودند یکی ار بچه ها واسمون یه فیلم سکسی گذاشت . هر دومون داشتیم از خجالت آب می شدیم ولی چند دقیقه ای که گذشت عادت کردیم و تازه خیلی هم لذت می بردیم و حال می کردیم . دخترا از کیر دوست پسراشون می گفتند . بازم جای شکرش باقی بود که همه شون از کون کیر خورده بودند . همه شون از کیر هایی که تو این فیلم دیده بودند تعریف می کردند و آرزو می کردند که ای کاش اندازه کیر دوست پسرمون تو یه همچین مایه هایی بود . در همین موقع آرمیلا سوتی داد و گفت کیر داداش کوچیکه من از همه اینا کلفت تر و دراز تره و خوشگل تر . یه ظریفی از اون گوشه کنارا گفت ببینم آرمیلا مگه تستش کردی ؟/؟ کاشکی امروز همرات می آوردیش تا ببینیم اینی که تو میگی چه جوریه .. خواهرت فهمید چه گندی زده ولی از طرفی حرص می خورد از این که بقیه نسبت به تو این فکرو داشته باشن که تصاحبت کنند . واسه همین تا آخر مهمونی اون شور و حال اولیه رو نداشت . فقط همینو بهشون گفت که داداشم اهل این بر نامه ها نیست و سرش تو لاک خودشه . اینو که گفت یکی دیگه از دخترا گفت  ما که حرفی نداریم . یه دستی به سرش می کشیم خودش دراز میشه از لاکش میاد بیرون . دیدم که صورتش شد عینهو لبو .. در هرحال اون روز و روزای دیگه هم گذشت .  هر وقت فکر می کردی که کسی خونه نیست در حمومو باز می کردی و خودتو می شستی و چند بار دیگه هم خواهرت اومد و تو رو یه دیدی  زد . اون روزا مستقیم بهم نمی گفت که دوست داره باهات حال کنه ولی من از حرکات و رفتار و حرفاش می فهمیدم که همچین احساس و خواسته ای داره . حتی بعدا که این موضوع رو باهاش در میون گذاشتم سکوت کرد و جوابی بهم نداد . اگه یادت باشه یه زمانی خیلی بهت محبت می کرد بغلت می زد . می بوسیدت . واست هدیه می خرید . دوست پسر نداشت و یا این که روش نمی شد دنبال این کارا بره و همه چیزو در تو خلاصه شده می دید ولی تو احساسشو درک نمی کردی . تو شده بودی واسش یه رویای دست نیافتنی . یواش یواش هر چی که تو دلش بود رو واسم تعریف می کرد . اولش واسم سخت بود که باور کنم که یه دختر داره عاشق برادرش میشه و این که خیلی راحت هم حاضره خودشو در اختیارش بذاره . ولی یه خورده که فکر کردم تا حدودی بهش حق دادم . آدما یه جوری باید این نیاز های جنسی خودشو نو تامین کنن . می بینی گاهی وقتا پیوند فامیلی و خونوادگی طوریه که افکار مزاحمی رو تو مخیله آدم راه نمیده ولی بعضی وقتا این نیاز ها اون قدر شدید میشه که تمام این تابوها خیلی راحت شکسته میشه . آرمیلا می خواست باهات سکس داشته باشه ولی نمی تونست . اون روزا بهم می گفت من نمی تونم اون روزی رو ببینم که آریا با یکی دیگه دوست میشه و بهش دل می بنده -دختر تو دیوونه شدی ؟/؟ این غریزه هر جوونیه که با جنس مخالف خودش دوست شه . تو چیکاره ای . یه خواهری گفتن برادری گفتن . تازه تو باید بهش کمک کنی نه این که واسش مایه دردسر شی . اما اون تحمل این حرفا رو نداشت و این افکارو . می گفت حتی تصورش هم دیوونه اش می کنه . واست وسوسه گریها کرد خودشو خوشگل می کرد می خواست تحریکت کنه ولی تو بهش توجهی نداشتی . وقتی که باهات درددل می کرد و تو رو از خطرات دوست دختر بازی آگاه می کرد تو به عنوان یک برادر از اون به خاطر نقش خواهریش تشکر می کردی وهمین خشمشو زیاد تر می کرد . اون دوست داشت که دوست دخترت باشه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

11 نظرات:

jemco گفت...

عالی بود
خسته نباشی داداش گلم

ناشناس گفت...

mr30 zod tar baghiasho bezar kaf kardim

ارباب " کازه-کاگه" گفت...

مرسی عزیز عالیه.

سعید گفت...

سلام
ممنون دستت درد نکنه بابت داستان ها

علی تنها گفت...

حدس می زدم از شدت عاشقی زیاد خواهره حسودی کنه.
دمت گرم خیلی قشنگه.

ایرانی گفت...

باسپاس از جمکو, دوست آشنا ارباب کازه کاگه نازنین و سعید گرامی ..برای شما ایام خوشی را آرزومندم . درهر حال یه سری حاشیه ها لازمه تا این خواهره یه درسی بگیره واین برادره هم یه خورده سختی می کشه . فعلا که یکشنبه ها و پنجشنبه ها منتشرش می کنم تا ببینم بعدا چی میشه .شاد وسربلند باشید ..ایرانی

ناشناس گفت...

خیلییییییییییییییییییی عالی بود

ایرانی گفت...

آقرین به علی آقای گلم . خوب حدس زدی ولی این جور دوست داشتن خود خواهانه یه جور بیماری روانی داشتنه که دکتر آریا باید درمانش کنه ...ایرانی

ایرانی گفت...

متشکرم به خاطر پیام تو دوست آشنا و نازنینم . سرفراز باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

محشر... مرسی که وقت میزاری...

ایرانی گفت...

متشکرم دوست آشنای عزیزم . منم به خاطر وقتی که به خوندن داستانها و ارسال نظر اختصاص می دهی ممنونم . شادباشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر