ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 29

یه کلاه لبه داری رو که از خونه ویلیام کش رفته بودم گذاشتم سرم و یه ماسک پارچه ای یا همون دماغ بند خودمون که تازگیها خیلی مد شده دور صورتشون می بندن اونو هم بر داشته بودم و حسابی خودمو استتار کردم . خودمو رسوندم به یه ایستگاهی که ظاهرا از اونجا به لس آنجلس می رفتن . یه بلیط واسه اونجا گرفتم و رفتم رو صندلی با اون شماره ای که مربوط به من بود نشستم . یه چند لحظه بعد هم دیدم یه زن خیلی خوشگل مثل پنجه آفتاب با موهایی مشکی و چشایی سیاه و درشت و ابروهایی کمونی کنارم نشست . اوخ که چقدر مستم کرده بود . غلط نکرده باشم باید ایتالیایی بوده باشه . یه خورده هم شبیه هموطنای خودمون بود . آخه تو اروپا یاغرب  کشوری که خیلی بیشتر از همه جا  زنای شبیه به زنهای ما داره ایتالیاست . دامن کوتاهی پاش کرده بود که خیلی هم چسبون بود . کونشم داشت این دامنو می ترکوند . کاشکی یه عینک دودی هم با خودم داشتم و راحت تر می تونستم این زنو دید بزنم . دامنش مشکی چرم بود و بلوزش هم صورتی سینه چاک و اوخ اوخ دیگه معلوم نبود باید چیکار می کردم . لوس آنجلس باید آخر خط باشه ولی اگه نبود چی . حالا بعد از ظهر بود یه چیزی حدود ساعت 2 . نمی دونستم چند کیلومتر تا اونجا راهه . من کنار پنجره نشسته بودم . یه چند دقیقه ای گذشت و دیدم خانوم خوشگله خوابش برده وسرو گردنش کج شده افتاده رو من .. هنوز همون احساس در وطن بودنو داشتم . هر لحظه منتظر بودم امر به معروفی و منکراتی بیاد یه تذکری بده ولی به خودم اومدم و متوجه شدم که همچین خبرایی نیست . منم بینی خودمو فرو بردم لای موهای سرشو  دیگه کلی کیف می کردم . یک آن ماشین سر پیچ یه تکونی خورد و این خانوم چش باز کرد و خودشو تو بغل من دید متوجه شد که تقصیر من نیست . -اکسیوز می مستر .. نمی دونستم چی جوابشو بدم . سکوت کردن هم زشت بود . -نو پرابلم ... دوباره دیدم یه چیزایی رو داره به انگلیسی میگه که هیچی حالیم نمیشه . درجواب گفتم .آی کن نات اسپیک انگلیش فاین . آی ام ایرانیان -اوه که این طور پس تو یک ایرونی هستی و انگلیسی هم نمی تونی خوب حرف بزنی . حتما باید تازه اومده باشی این طرفا . -نه چند وقتی میشه . الان هم دارم میرم لس آنجلس خونه یکی از فامیلام .. دوست نداشتم زیاد حرف بزنم .بااین که از دیدن یک هموطن در دیار غربت خیلی خوشحال و هیجان زده شده بودم  از سوتی دادن می ترسیدم . -ببینم این ماسک چیه به خودت آویزون کردی . اینجا که هواش سالمه . اونایی که بیماری حادی دارن و ریه شون درب و داغونه از این چیزا می بندن . -منم یه خورده شیمیایی هستم ... بیچاره حق داشت که از این قیافه درب و داغون من تعجب کنه . تو راه که وایستادیم منو دعوت کرد که یه چیزی با هم بخوریم واسه این که ماسکمو در نیارم و شناخته نشم گفتم ممنونم یه خورده پیتزا خوردم ترش کردم وفعلا سنگینم . ولی بد جوری اشتهای خوردن کوس رو داشتم . زود رفتم سر جای خودم نشستم و داشتم بااین خیال که دارم کوس مونا رو می کنم خودمو سر گرم می کردم . راستی من وقتی که به لس آنجلس می رسیدم باید چیکار می کردم .. حتما همه جا رو دارن دنبالم می گردن .. من خودمو بهش داریوش معرفی کرده بودم . شب شده بود و اون از هر دری باهام حرف می زد این که از پنج شش سالگی ایران رو ترک کرده و حالا بیست ساله که ایران عزیزشو ندیده . پدر و مادرش زنده اند . یه برادر کوچیکتر از خودش داره که اصلا بلد نیست فارسی حرف بزنه . تازه خودشم با لهجه حرف می زد . به تازگی با یه مرد ایرانی فرش فروش از دواج کرده که چهار سال ازش بزرگتره . خیلی علاقه داره که صاحب یه بچه بشه ولی با این مصیبت عمومی که در سراسر جهان حاکمه فعلا نمیشه . تازه اینو هم گفت که تنها مردی هم که می تونست دنیا رو بار دار کنه الان غیبش زده -تو چرا از خودت چیزی نمیگی .. طوری خودشو بهم نزدیک کرده بودکه از بوی عطرش داشتم مست می شدم . رفته بودم تو کما . اصلا بعضی حرفاشو دیگه نمی فهمیدم . -ببینم تو داریوش اولی ؟/؟ -هرچی می خوای حساب کن . معلوم نبود چی داره میگه -من تاریخ ایرانو خوب خوندم . می دونم ایران در زمان داریوش اول یا همون داریوش کبیر بیش از هر زمان دیگه ای در طول تاریخ چند هزار ساله ما وسعت داشته . از یه طرف تا یونان فعلی از یه طرف تا شمال افریقا از شرق تا انتهای چین و از شمال هم تا جنوب سیبری همه مال ایران بوده .یه مقدار وسعت ایران در زمان داریوش بزرگ از زمان کوروش کبیر بیشتر بوده ولی یه چیزی بگم که  بازم کوروش مشهور تره و ما بهش بیشتر افتخار می کنیم . دستشو گذاشت رو شلوار من و کیر باد کرده منو از پشت شلوار لمس کرد و گفت مخصوصا که یک کوروش آریایی هم به من افتخار داده و همسفر من شده .. دلم هری ریخت پایین .. -مونا تو از کجا فهمیدی ؟/؟ -کوروش جون من نباید اینو بگم زشته ولی مجبورم میکنی که بگم یا تو خودت کوس خلی یا مارو کوس خل گیر آوردی . الان چند ساعته که کیرت همین جور قلنبه شده میخواد بپره بیرون . آخه من به تو چی بگم . نمی دونی چقدر لذت می برم که تو هم هوس منو داری . ولی من چیکار کنم که مدتهاست که از سکس محرومم . آخه عزیز دلم تو چشمتو بپوشون سرتو بپوشون .. حرف نزن تا نفهمن که ایرونی هستی ولی کیرتو می خوای چیکار کنی ؟/؟ هر جوری که اونو بپوشونی بازم از لونه اش میاد بیرون . -مونا تو منو واسه جایزه لو میدی ؟/؟ -وقتی که تو زندگی آدم عشق و حال نباشه پول چه ارزشی داره . من حاضرم کل ثروتهای دنیا رو اگه در اختیار داشته باشم به پات بریزم تا یه قطره از آب حیاتتو بفرستی توی کوسم . وایییییی یه شور و حال دیگه این بار تو اتوبوس !  البته درسته که گفتن تو این کشور هر کی به هر کی هم داریم ولی اینجوری نبود که در میون این همه مسافر شلوارشو بکشه پایین و من بکنم تو کوسش . تازه بقیه زنا می فهمیدن و کارم زار می شد . اما می تونستیم حال کنیم . ماشین که نگه داشت رفتیم یه گوشه ای شاممونو خوردیم و این بار که کنار هم نشستیم طوری پاهامونو کنار هم قرار دادیم که من دستمو گذاشتم لاپاش و اونم دستشو یه جوری از داخل شلوارم رسوند به کیرم . ظاهر قضیه حفظ شده بود . مونا گفت اگه تا همین حد باشه زیاد موردی نداره . حجاب در این محیط حفظ شه و کیر و کوس معلوم نشه مهم نیست . من در حال چنگ گرفتن کوسش بودم و اونم داشت با کیرم ور می رفت -مونااااااااا -جاااااااان -خیلی مونده برسیم ؟/؟ -من بیشتر از تو عجله دارم . یه دوساعتی مونده ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

5 نظرات:

دلفین گفت...

داداش جونم سکس توی ماشین هم یه صفای دیگه داره مرسی منتظر ادامش هستم

ایرانی گفت...

سپاس داداش دلفین ! سکس در ماشین در همین حد و اتدازه ها بوده بقیه برای بعد از پیاده شدن ...خوش باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

سلام.
داستان قشنگی هست.
داداش میشه این سکس با خانوم مهندس روشنک را ادامه را بزاری.
به نظرم بهترین داستان سکسی هست که تا حالا خوندم.
من خیلی جاها رفتم گشتم ولی فقط تا قسمت پانزدهم را تونستم پیدا کنم.
شما گفته بودید که این داستان را شما نوشته اید.
اگر ادامش را بزاری ممنونت میشم.

ناشناس گفت...

سلام.
داستان قشنگی هست.
داداش میشه این سکس با خانوم مهندس روشنک را ادامه را بزاری.
به نظرم بهترین داستان سکسی هست که تا حالا خوندم.
من خیلی جاها رفتم گشتم ولی فقط تا قسمت پانزدهم را تونستم پیدا کنم.
شما گفته بودید که این داستان را شما نوشته اید.
اگر ادامش را بزاری ممنونت میشم.

ایرانی گفت...

سلام به دوست خوب آشنا و عزیزم ! البته تا به حال بیشتر از بیست بار این افتخار را داشته ام که در مورد این داستان زیبا که تاکنون فرصت نداشته ام بیشتر از یک قسمت آن را بخوانم و فکر نکنم در آینده هم این فرصت نصیبم بشه ,تو ضیح بدهم . این داستان را ظاهرا نویسنده ای که نمی دانم کیست نیمه کاره رها کرده و احتمالا مربوط به سایت قدیمی آویزونه . در هر حال از قسمت اولش هم زیاد چیزی یادم نمونده . امیدوارم نویسنده اصلی این داستان یه روزی با فکر و احساس خودش این داستانو ادامه بده و ما هم ازش اجازه بگیریم که اونو منتشرش کنیم و جواب خواننده های بسیار بسیار گلی مثل شما رو بدیم . در این مورد فقط همین اطلاعاتو دارم . حالا نمی دونم اگه امیر گل ما اطلاعات دیگه ای در این مورد داشته باشه امید وارم ما رو در جریان بذاره که یه وقتی اطلاعات غلط نداده باشم . بسیاری از دوستان ازم خواسته بودند که من این داستانو ادامه بدم . این کار چند تا اشکال داره که نمیشه این کارو کرد . اولا نویسنده اصلی کس دیگه ایه و حق مطلب ادا نمیشه .در ثانی شاید من خودم قسمتهای بعدی این داستانو بخونم زیاد خوشم نیاد قسمت اولش با این که لطیف و زیبا بود خیلی سرعتی بود و..ثالثا دقیقا باید بدونیم چند قسمت از این داستان وجود داره رابعا خوندن با تمام حس و وجود این داستان وقت زیادی می بره و من از داستانهای نیمه کاره خودم که برام اهمیت بیشتری داره می مونم. خامسا من خودم از تقلید صرف و ادامه دادن راه یکی دیگه خوشم نمیاد . ممکنه اون احساس من با احساس نویسنده فرق کنه و زیبایی داستانو از بین ببرم . هر چند این اعتماد به نفس رو دارم که اگه فعالیت خودمو به حداقل برسونم و مدتی از انتشارات خودم کم کنم بتونم ادامه اش بدم ولی می دونم بیشتر خوانندگان سایت چنین موردی رو قبول نمی کنند که من مدتی انتشارات خودمو به خاطر یک داستان نصف کنم . درهر صورت داستانهای زیادی وجود داره و امیدوارم تا حدودی بتونه روح لطیف و حساس و مشکل پسند شما رو راضی کنه و ما رو از شرمندگی در بیاره . موفق و موید باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر