ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولد عشق و هوس 6

هرجور می خوای فکر کنی بکن .من جنبه شو ندارم یکی دیگه بخواد با مامانم حال کنه . -اگه من شوهر می کردم یا بخوام بکنم چی میشه .. -اگه همچین قصدی داشته باشی واسه همیشه از پیشت میرم . خودشو انداخت تو بغل من و گفت عزیزم شوخی کردم حالا این قدر باهام قهر نکن .. خودمونو کشیدیم یه گوشه ای و شاهد تفریح بچه ها بودیم . این دوستام حسابی مجلسو شلوغ کرده بودند و یه گرمی خاصی به محیط بخشیده بودند . یه سری کاراشون بی شباهت به مسخره بازی نبود ولی زنا به این امید که بعدا یه کارایی صورت بگیره و با یه سری هیجانات مجلس به اوجش برسه تحمل می کردند . دوستام زیاد به هم گیر نمی دادند از این نظر که من به دوست دخترم یا همون مامانم تعصب داشتم ولی اونا زیاد در بند این مسائل نبودند یه خورده بهرام به بیتا پیله کرده بود و دلش نمی خواست کس دیگه ای اونو انگولک کنه ولی یک آن دسته جمعی کیرشونو تو دستشون گرفته و اونو می کوبیدند به شکم و کون هرزنی که دور و بر شون بود -انوشا خانوم امید جون شما هم تشریف بیارین خیلی با صفاست .حال میده .. -ممنون بچه ها من و امید یه خورده کار داریم شما خوش باشین از اون طرف لیدا که متوجه حالات ما شده بود گفت شما دو تا عاشق و معشوق هم که دل میدین و قلوه می گیرین خوش باشین . بابا گلی به جمالتون . این بر نامه واسه شما از همه واجب تر بود . -امید به حرفشون زیاد توجه نکن . اونا همین جوری هستند . گاهی شوخی بیش از اندازه اونا تبدیل به چرندیات میشه -حالا مامانی دوست داری تبدیل به چرندیات بشه ؟/؟  -تو چی دوست داری امید .. -انوشا جون تو که می دونی من از بچگی تا حالا کاری رو که تو دوست نداشتی انجام ندادم و نمیدم . میخوام همیشه تو خوشحال باشی وقتی که تو حال می کنی منم حال می کنم . لذت می برم -پس چرا یه کاری نمی کنی که همیشه حال کنم ؟/؟  این یه تیکه رو خوب نگرفتم . دوست داشتم اون چیزی رو که تو فکرمه همون باشه ... مامان انوشارو کشیدم یه گوشه ای و با دو تا دستام بازوهای لختشو گرفته تو چشاش نگاه کردم . -مامان -جون دل -من چیکار کنم که تو همیشه حال کنی ؟/؟ -خب همیشه حال بده . من و انوشا نگاهمونو به هم دوختیم . حس کردم که همون احساسی رو که من نسبت بهش دارم اونم داره . محیط بد جوری مارو وسوسه کرده بود و این سد کاغذی بین ما رو داشت از بین می برد . در یک آن سرمونو به هم نزدیک کردیم و لبامونو رو لبای هم چسبوندیم . همزمان با اون  قسمتهای دیگه بدنمون هم در تماس با هم قرار گرفت . دیگه هیچ فاصله ای بین ما نبود . یه بوسه داغ و پرتنش . من دستمو دور کمرش به حرکت در آورده و اوهمین کارو با حرکتای آروم تری انجام می داد . کیرم شق کرده بود . یه خورده خودمو شل و خم کردم تا کیرم به کوسش بچسبه . یه خیسی خاصی رو در فضای کوسش احساس می کردم . -دوستت دارم انوشا عاشقتم -مگه نبودی ؟/؟ -چرا ولی حس می کنم یه جور دیگه ای هم عاشقتم . تشنه بغل کردن و .. -بغل کردن و چی .. -بغل کردن و بوسیدنتم -کلک حالا داری بهم دروغ میگی ؟/؟  تو که الان داری منو می بوسی . بگو دیگه راستشو بگو بوسیدن و چی ؟/؟ -یه کارایی که درست نیست که مادرا و پسرا انجام بدن .. -اگه درست نیست پس فکرشو نکن و حرفشم نزن -تو ناراحت میشی انوشا ؟/؟ .-آدما آزادن که هر جور دوست دارن فکر کنن . -ولی من اگه اشتباهی کنم فکر اشتباهی داشته باشم تو راهنمایی ام می کنی -شاید گاهی وقتا منم اشتباه کنم . منم دوست داشته باشم غرق یه اشتباه شم . اشتباهی که به من لذت بده . حال بده . اعصابمو آروم کنه . نگرش منو به زندگی عوض کنه -پس انوشا جون اسم اونو نمیشه گذاشت اشتباه . به اون میگن یک ایده یا یه  ایده آل . وقتی که آدما با یه چیزی خوشن که بهشون ضرری نرسونه پس باید انجامش بدن -تو این طور فکر می کنی امید ؟/؟ -آره عشق من . -پس دوباره منو ببوس پسرم . دونستم که مامانمم به همون اندازه که من تشنه کوسشم تشنه و طالب کیرمه .. گفته بود که ببوسمش ولی من نوک سینه هاشو گذاشتم تو دهنم .. -انوشا کاش حالا مهمونی تموم شده بود و ما از افکارو اندیشه های جدیدمون تبعیت می کردیم . تو این طور نمی خواستی مامان ؟/؟ -من هر چی رو که تو می خواستی و می خوای میخوام . یه بار دیگه لباشو قفل کردم و در همین حال بودیم که لیدا و نینا پیداشون شد -بد که نمی گذره شما که زود تر از ما شروع کردین . یه همچین مهمونی واقعا برای شما لازم بود .  پس بیخود نیست که از بقیه فاصله می گیرین -نینا جون خواهش می کنم ادامه نده . فکر نمی کنم این جور بوسیدن های مادر و پسر در شرایطی که با لخت قرار گرفتن در کنار هم فاصله ها رو شکسته باشن ایرادی داشته باشه .. -خب اگه چیرای دیگه شکسته بشه چی ؟/؟ ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
 

ابزار وبمستر