ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان تقسیم بر سه 2

من باید خیلی حواسم می بود که اون به انحراف کشیده نشه . درهر حال به هر دردسری بود سال تحصیلی به پایان رسید و بهشون قول دادم که چند روز اونا رو ببرم مسافرت تا حال و هواشون عوض شه . محسن چند تا ماشین داشت که دلم نمیومد هیشکدومشونو بفروشم . بعد از مرگش مجبور شدم رانندگی یاد بگیرم تا  کمک حال خودم و بچه هام باشم . اون از این که من رانندگی کنم هراس داشت . گذشت زمان در بعضی زمینه ها آروم ترم کرد ولی در بعضی موارد غمم تازه تر می شد . به یاد خاطراتی که با اون داشتم میفتادم . یه شب خوابشو دیدم . خوابشو که دارم باهاش سکس می کنم . خوشحال شدم . تو خواب بهش گفتم محسن من فکر می کردم که تو مرده ای . لخت در اختیارش قرار گرفتم که هر کاری دوست داره باهام بکنه ولی دستم خورد به جایی و بیدار شدم . بیدار شدم و در حسرت بیداری , بیدار موندم . همون باعث شد که حشرم بزنه بالا . بی اراده خودمو لخت کردم . به یاد اون وقتایی که براش افسونگری می کردم و اونم نازمو می کشید . منم در فکر اون لحظات همون شورت و سوتینی رو هم که تو تنم مونده بوددر آورده و یه گوشه ای پرتش کردم . یه دستمو گذاشتم رو سینه ام و یه دستمو رو کوس خیسم . رفته بودم تو حس . به یه گوشه ای که هیشکی نبود به عشق خیالی خودم اشاره می زدم که بیاد جلو . بیاد و بپره تو بغلم دلم می خواست از اون دنیا برگرده . زنده شه کیرشو بکنه تو کوسم ولی افسوس که آرزویی محال بود . اون وقت شب چیزی هم دم دستم نبود تا با اون کوسمو بخارونم . زورمم میومد تا برم از یخچال موز بردارم . روتخت دمر کردم تا کوسم با تشک در تماس باشه . خودمو رو تخت می کشیدم و کوس خیس و نیاز مندمو بهش فشار می دادم تا این جوری یه خورده هوسمو بخوابونم .غافل از این که آتیش هوسم بیشتر می شد و هر لحظه منو بیشتر می سوزوند . حس کردم صدای در اتاق خواب اومده . شک داشتم .نکنه یکی منو زیر نظر داشته باشه . خجالت می کشیدم که یکی از پسرام منو با این وضعیت ببینه ولی چاره ای نبود . باید به همون حالت باقی می موندم تا از یه طریق دیگه بفهمم جریان چیه . سمت چپم در فاصله چند متری یه آینه متوسط قرار داشت که قسمتی از در اتاق خوابو نشون می داد . خودمو کمی بالاتر کشیدم تا بهتر دید داشته باشم . حدسم درست بود . معین در حالی که شورتشو پایین کشیده بود کیر شق کرده خودشو به طرف من نشونه رفته بود .اون متوجه نبود که من متوجهشم .  به کون لخت و گنده من نگاه می کرد و در حال جلق زدن بود . از من کاری ساخته نبود . خیلی خجالت کشیدم . باید در همون حالت می موندم تا کارش تموم شه و بره . از این می ترسیدم که نکنه شهوت بزنه به سرش و بیفته روم . وقتی متوجه خالی کردن آب کیر تو دستاش شدم یه خورده آروم گرفتم . اون رفت و منم سریع در اتاقو از داخل قفل کردم و رفتم تو فکر . فکر این که بالاخره اونم  نیاز های خودشو داره . باید نشست و باهاش صحبت کرد . در عصری که بیشتر روابط دخترا و پسرا پوشالی شده و معین هم آدمیه که شاید راحت گول بخوره یه نگرانی تازه ای در من ایجاد شده بود که سعی کردم مشکل و نیاز خودمو فراموش کنم و به اون فکر کنم . صبح شد و چیزی به روش نیاوردم . تا این که موقع صبحونه دیدم خودش به من میگه -مامان تو این روزا خیلی کم به خودت می رسی . با این که به خودت توجه نمی کنی خیلی ناز و خوشگلی . اون وقتا که بابا بود یه جوری دیگه ای بودی . ما بچه ها هم دوست داریم که خیلی خیلی ناز تر ببینیمت . -فقط تو دوست داری یا داداشات هم میخوان؟/؟  -مبین ! میلاد ! درست نمیگم ؟/؟ اونا هم که فکر کنم چیزی از موضوع نفهمیده باشن سری تکون دادن و گفتن آره داداش . -ببینم این جوری مامانتو دوست نداری و نمی خوای ؟/؟-چرا ولی اون جوری خوشگل تری . یه خورده لجم گرفته بود . از این که اون این قدر راحت به تن لخت من نگاه کرده و جلق زده خونم به جوش اومده بود ولی وقتی فکر کردم که ممکنه  کار من سبب شه یه خورده دلش خوش شه و چشم و دلش سیر باشه ازترس این که به دنبال چشم چرونی و دنبال دختر مردم رفتن باشه یه آرایش و میکاپ خفیفی رو صورتم انجام دادم .-واااااایییییی مامان یه تیکه ماه شدی .. یه خورده دلم گرفته بود . ولی سعی می کردم این گرفتگی خودمو کمتر نشون بدم . این پسرا همه چیز من بودند و تا اونجایی که جا داشت باید با هاشون مدارا می کردم . اومد نزدیک من و بغلم زد . نمیدونم چرا دوست داشتم از دستش فرار کنم . وقتی اون حرکت شب گذشته اش یادم میومدیه جوری می شدم ولی وقتی که بغلم زد و منو به خودش فشرد واسه یه لحظه حس کردم این پدرشه که بغلم زده . خیلی هم شبیه اون شده بود . هر چی بزرگتر می شد بیشتر به اون شباهت پیدا می کرد . رفته بودم تو یه عالم دیگه ای . وقتی که لبامو جلوی دو تا داداشاش بوسید و بهم چسبید منم بی اراده خودمو به دستش سپرده و حس می کردم که محسن داره بهم حال میده ... ادامه دارد .... نویسنده .. ایرانی 

14 نظرات:

احسان گفت...

عالی؛خداییش هری پاترو تو ننوشتی؟نه؛خداییش؛جون من؛ننوشتی؟ای بابا پس کی نوشته؟

دلفین گفت...

این داستان از اون داستان های باحاله دمت گرم دادشم

ایرانی گفت...

احسان گل من . واقعا خیلی خیلی خجالت زده ام می کنی .نمی دونم چطور پاسخ این همه محبتهاتو بدم . تنها کاری که تونستم بکنم چون هنوز قسمتهای جلوترشو زیاد ننوشته بودم تصمیم گرفتم حداقل یکی دو قسمت سکس فینالی رو عقب بندازم تا بیشتر به طرف اون جوری که تو دوست داری گرایش پیدا کنه . شاد و خندان و سرحال باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

درهر حال داستانها هر چقدر باحال باشه به با حالی وگرمی خوانندگان و دوستان خونگرمی مثل تو نمی رسه داداش دلفین !..ایرانی

ناشناس گفت...

داستان نیست که آتیشه لامسب!چیکار میکنی ایرانی؟!(نادر)

ارباب " کازه-کاگه" گفت...

فوقالعادست. بد جور منتظر ادامش هستم.
دادا یه عرض دیگه داشتم. داستانا یه کوچولو مثل هم و تکراری شدن.
مثلا: همیشه میخوان یه بچه درس بشه و نگهدارن.
خوب میشه اگه اینو یکم تعغیر بدی. یا حداقل بر خلاف میلشون بچه دار بشن.
یا مثلا: سکس ها همیشه با رضایت دو طرف انجام میشه. یعنی تا کیرش میره تو, دختره میگه تو کفت بودمو از این چیزا. دیگه یکم تکراری شده.
بد نیست تغیر کنه. مثلا بر خلاف میل باشه. حتی اگه شده بر خلاف میل دو طرف. مثلا یکی مجبرشون کرده باشه به این کار. یا حد اقل یکی با این کار حال نکنه. اگه پسر باشه که چه بهتر.
لطفا بهش فکر کن. از لطفو توجهت ممنون. ببخشید که طولانی شد.

احسان گفت...

نه بابا دمت گرم؛داداش؛تو داری منو خجالت زده میکنی و به خاطر من خودتو تو زحمت میندازی؛
ازت ممنون که این داستانو به خاطر من به تاخیر انداختی؛اما یادت باشه هر وقت سرت خلوت شد(محاله)خبرم کنی؛تا یه داستان عالی با هم بنویسیم

ایرانی گفت...

نادر خان نظر لطفته . آخر هفته خوبی داشته باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

چشم ارباب جان سعی می کنم کاری کنم که یک مدل نشه .ولی در این داستان و داستان بابا تقسیم بر 3 خبری از بچه دارشدن و اضافه شدن بچه نیست و چنین قصدی ندارم و با سوژه سازگاری نداره ولی حالت سکس هم طوریه که حداقل در مورد فرزند اولو چون این جوری پیش رفتم با رضایت طرفین میشه حالا شاید واسه تنوع یه انگولکی در ادامه راه کردم که متنوع تر شه .ممنونم از دقت و توجهت ...ایرانی

ایرانی گفت...

احسان نیکم من فقط سکس فینالی این داستانو یکی دو قسمت عقب انداختم که شاید اینجوری بهتر دوست داشته باشی و طوری هم می خوام بنویسم که اونایی هم که سکس سریع دوست دارن از حاشیه هاش خسته نشن .منم خوشحال میشم که سر فرصت یه داستان با هم بنویسیم .البته تو هم اگه احساس می کنی می تونی بنویسی می تونی این کارو انجام بدی به ایمیل امیر بفرستی و اونم برام می فرسته و یا همچنین اگه مطلب دیگه ای باشه .من خودم چون یه خورده فعلا زیادی احتیاط می کنم ایمیل کاری نمی کنم و فقط امیر ایمیل منو داره چیکار کنم فعلا این جوری بهتره ..احسان جان روز و روزگارت خوش ..ایرانی

ارباب " کازه-کاگه" گفت...

ممنونتم داداش ایرونی.
منم منظورم این نبود که اینارو حتما تو همین داستان به کار ببری. کلا گفتم که داستانا یکنواخت نشن. هرچی باشه دیگه داریم به بهران سوژه میرسیم.
راستی مگه آدرس ایمیلو هم میتونن پیگیری کنن؟ این همه تو فروم سایت های سکسی دارن ایمیل میزارن پس چی میشه؟
یعنی دهنشون سرویسه؟

ارباب " کازه-کاگه" گفت...

ایرونی جان چندتا مورد هست که گفتم بد نیست اگه بگم. میدونم که قبلا هم اشاره شده. اما به هر حال گفتش ضرری نداره.
1- ای کاش میشد لینک قسمت های بعدی و قبلی داستان ها رو به شکل ایندکس به داستان مرج میکردی.
2- حیف نیست که این همه داستانای قدیمیو جدید فقط یه بار خونده بشن؟
از بعضی از داستاناتون, یه خاطراتی دارم که با دنیا عوض نمیکنم.
ایکاش یه فهرست از داستانا درست میکردین. حالا ترتیب موضوع یا تعداد قسمت یا به ترتیب حروف الفبا. یا امتیازی که گرفتن...
3-بد نیست یه نغیری به ظاهر بلاگ بدینو از نظراتی که تاحلا دوستان دادنو برای بهترو بهتر کردنش استفاده کنن.
4- داداش رنگ پس زمینه و فنت اصلی چی شد؟
5-چرا نمیشه به داستانا امتیاز داد؟ خیلی باحال میشد ها!!!
میدونم یه کم از حدم فرا تر رفتم. شاید به من ربطی نداشته باشه. اما باور کنین خیلی به بلاگتون کمک میکنه.

ایرانی گفت...

سلام به ارباب کازه کاگه گل .بند 1و 3 و 4 را خود امیر دسترسی به این قسمتها داره و می تونه ردیف کنه و در مورد بند 4 دوباره بهش میگم . درمورد بند 2..چه عرض کنم خیلی ها هستند که همون یک بار هم داستانهای ما رو وقت نمی کنند بخونند و این داستانها هم حکایت ترانه ها و فیلمهای جدید رو پیدا کرده که بسیاری عادت دارند به ترانه های تازه از تنور اومده گوش بدن درحالی که این طور نباید باشه .خیلی از قبلی ها هم از دستشون در رفته که ممکنه از جدیدیها بهتر باشن .. در بسیاری از موارد یه خواننده ای به من میگه پس اون داستانی که ازت خواستم چی شد .؟ منم بهش میگم بابا من که همون دو ماه پیش نوشتم . درهر حال همه در آرشیو همین مجموعه هست و گذشت ایام دلیل بر کهنگی و بیات آنها نمیشه . درمورد بند 5 هم خیلی جالب میشه . این کارو شهوانی داره انجام میده حالا بقیه رو نمی دونم و این کار یه شور و حال دیگه ای به سایت میده و افراد بیشتری هم میان رو خط . درمورد ایمیل هم راستش دقیقا نمی دونم ولی اگه به نحوی واردش شن و از راه آی پی ..در هر حال برات آرزوی موفقیت می کنم و به خاطر نکته سنجیهات هم خیلی خیلی ممنونم ..ایرانی

ایرانی گفت...

راستی ارباب کازه نازنین در مورد تغییر زمینه با امیر صحبت کردم و اونم با احترام به خواسته شما و بسیاری از عزیزان به این علت که تنظیمات وب و پشتیبانی آن از مرور گر وی در بعضی از زمینه ها دچار اخلال شده به محض رفع اشکال داداش امیر این خواسته شما رو انجام میده . فعلا تا اطلاع ثانوی پوزش ما رو قبول کن که هم من و هم امیر خیلی دوستت داریم و این وظیفه ماست که در خدمت تو عزیز و سایر عزیزان باشیم و پیگیر رفع این مشکل خواهیم بود . سربلند باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر