ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 33

این جریان طبیعی صحبت کردن من و افسانه رو میلیارد ها نفر در سراسر جهان شنیدند و اشک ریختند . از این که ما این قدر احساساتی بوده و با صفا و صمیمیت و سادگی ایرانی به هم حال داده و راز و نیاز می کردیم . حمید شب خیز هم چه جوری خندان بود و هر چند دقیقه یه بار می چسبید به میکروفون و از حمایت کننده های مالی خودش می گفت -حمید جان نکنه این پولای امروزو زدی به جیب دیگه بری پی کارت ؟/؟ اصلا دیدن قیافه تو و حرفای تو خودش یه نعمتیه . حالا برنامه هات به یه طرف . من همین یکی دوروزی که دیدم کلی حال کردم . ببینم راستشو بگو چقدر داری به جیب می زنی ؟/؟ خندید و گفت کوروش جان پول یه نون و پنیری گیر میاد . صداش کرده و با هم رفتیم یه اتاق دیگه . حمید جان یه ده تا  از در آمد خودتم به من بده -جون تو کوروش جان وضع خرابه -ببین حمید من اگه خودمو تحویل میدادم همین بیست میلیون دلار گیرم میومد تو الان حداقل صد میلیون کاسبی .. خندید و گفت باشه .. مردونه باهام دست داد و این دست مردونه حمید واسه من از هر قرار دادی بالاتر بود . مصاحبه شروع شد . شروع کردم به حرف زدن و این که در این چند روزه کجا بودم . از جزئیات سکس خودم چیزی نگفتم ولی از اسارت خودم گفتم از کمک کبوتر صحرا و از حمایت سرخپوستان امریکا . تا می تونستم ازشون تعریف کردم . فریاد زدم ای امریکایی که دم از دموکراسی و حقوق بشر می زنی و تا به حال  در چند بر هه از زمان توی مملکت ما ریدی و رفتی  اگه این من هستم که تو مملکت تو می رینم . سرزمین سرخپوستا و قوم اینکا ها رو از دستشون در آوردین و این انگلو ساکسون های نامرد هر غلطی که دوست داشتن کردن که چی تمدن آوردیم ؟/؟ مرده شور شما رو با اون آزادیهاتونو ببرن . البته اگه مرده شور کم دارین تو کشور ما زیاده براتون بفرستیم . حمید صورتش عین لبو سرخ شده بود . -کوروش جان در تلویزیون ما رو تخته می کنند .-حمید جان قدرت اول دنیا تولاپای منه . امریکا هیچ غلطی نمی تونه بکنه . ومن اینو از پشت همین تریبون و این تلویزیون به تمام دنیا اعلام می کنم . اگر کوچکترین بلایی بر سرم بیاد زنهای دنیا همه شمارو خانه ویران می کنند . ظاهرا تو تمام خیابونای بزرگ دنیا تلویزیون و ال سی دی های بزرگ گذاشته بودند . سر و صدا و همهمه عجیبی به گوش می رسید . از طرف رئیس جمهوری امریکا مستقیما باهام تماس گرفته شد . چند تا فارسی به زور بهش یاد دادن که بلغور کنه -کوروش خان هرچی خواستی ما به تو داد سیاسی نگو .تمام کن -برو پی کارت . فکر کردی رئیس جمهور شدی کی شدی ؟/؟ یه سیاهپوستو آوردن رئیس جمهور کردن که مثلا به دنیا و خود امریکاییها بگن که ببینید در امریکا تبعیض نژادی نداریم تو که خودت دست نشونده صهیو نیستهایی .. می دونستم آقا باراک چیزی حالیش نمیشه ولی بعدا واسش ترجمه می کنن . کله ام دیگه بوی قر مه سبزی می داد . خسته شده بودم . چپ می رفتم آقا این جوری نگو سیاسیه .. نفس می خواستم بکشم آقا با دهن بکش اگه با دماغ بکشی سیاسی حساب میشه . می خواستم برم توالت خطا بدم و صدا در کنم می گفتند یواشتر اگه از ما بهتران بشنون فکر می کنن گلوله در کردی . حالا یه کیری داشتیم که با اون می تونستیم دق و دلی هامونو خالی کنیم . درهر حال مصاحبه مطبوعاتی و سخنرانی من تموم شد و نه سازمان سیا و نه کاخ سفید هیچ غلطی نتونستن بکنن و به من آزاری برسونن . ظاهرا دولت امریکا دید که من دارم قاطی می کنم و ممکنه یه انقلابی تو کشورشون راه بندازم دستور داد که یه چند روز زود تر از موعد مقرر به من مرخصی بدن برم ایران تا بعدا تکلیف من مشخص شه . ولی قبل از ایران بهم گفتند که اول باید چندروز برم اسرائیل و تا رضایت این اسرائیلی ها رو جلب نکنم حق ندارم برم ایران -پس من از اسرائیل چه جوری برم ایران . -اونو خود اسرائیل درست می کنه . اونا با سوریه یعنی همون عمو اسد خودمون رفیقن . میندازنت تو سوریه و تو هم از طریق بشار جون میری ایران -نه تو رو خدا من از این بشار نامرد خوشم نمیاد . منو میده دم زنای عرب کوس گشاد دیگه هیچی ازم نمی مونه . اگه بشار بگه که یک ماه باید اونجا بمونم ایران میگه چشم . مگه سر همین پراید خودمون نبود که یک ایرانی باید هشت نه میلیون تومن اونو می خرید و این عرب صفت ها و عرب پرستها همونو به سوریها دو سه میلیون تومن می فروختند .؟/؟ نه من اسرائیل برو نیستم . به شرطی میرم که از یه راه دیگه منو ببرن ایران . -چشم کورش جان اینم قبوله . نمی دونستم با این اسرائیلیها چیکار کنم . یکی از آرزوهام این بود که اسرائیل رو ببینم . کشوری با خاک مقدس . کشوری که بیشترین پیامبران جهان از دل اونجا بر خاستند . حالا کاری به اشغال شدنش و نشدنش نداشتم ولی حقیقتو که این خاک پاکه نمیشه عوض کرد . برام رفتن به اسرائیل خیلی هیجان انگیز بود . شنیده بودم و تقریبا یقین داشتم که بنیامین نتان یاهو یک ایرانی اصیله و از منابع موثق اینو شنیده بودم ولی می خواستم از نزدیک ببینم و این یک درصد شک من بر طرف شه . هرچند تو اینترنت واسه حفظ سیاست نوشته  شده متولد تل آویوه . بگذریم .. حس کردم که آب تو کمرم جمع شده و نیاز دارم دوباره با یکی طرف شم . قرار بود فرداش برم اسرائیل . یکی یکی زنای ایرانی و امریکایی و مکزیکی و سیاهپوست رو که از اتاقا میومدن بیرون می دیدم و وسوسه می شدم . یعنی امشبو میخوان بهم استراحت بدن ؟/؟ چندین محافظ دور منو گرفته بودند . با کالیبر پنجاه و کلت و ژ3 و کلاش و انواع و اقسام اسلحه ازم محافظت می کردند . منو فرستادند تو یه اتاق و دیگه دنبالم نیومدند . تعجب کردم .اینجا دیگه چه جور جاییه . یه اتاق کوچیکی بود و مثل یه اتاق خواب تزئینش کرده بودند . فهمیده بودم که باید یکی رو بگام .ولی کی می تونست باشه . هر کی بود برام فرقی نمی کرد . حتی اگه می خواست مادر بزرگ بن لادن باشه . کیرم هیشکی رو ندیده دراز کرده بود . یه در دیگه باز شد و یه زن جذاب ولی سبزه با شورت و سوتین روبروم ظاهر شد . دهنم وا مونده بود . چه هیکلی . توپ توپ . بیست .. خیلی معرکه بود . به خودش خیلی رسیده بود . ولی ظاهرا سنش از چهل بیشتر بود .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

ناشناس گفت...

salam bar shoma bozorgavar ke mayeye delkhoshi ma hasti
bar ha tashakkor kardam va baz ham tashakkor khaham kard be khatere zahamati ke mikeshid
lotfan dastan ba zan amoo va khale ve khahar bezarid
ghol dade boodid footjob ham bezarid
ba tashakkor

ایرانی گفت...

من هم از شما دوست خوب وگلم به خاطر این پیام گرم و محبت آمیزتان تشکر می کنم . داستانهایی را که فرمودید بار ها و بار ها نوشته و منتشر کرده و باز هم خواهیم نمود و باعث افتخار ماست که در خدمت شما باشیم . با توجه به این که داستانهای این مجموعه همه جدید بوده و نویسنده آن یک نفر می باشد و در امر انتشار به خود اجازه نمی دهم که از جایی کپی یا اقتباس کنم رسیدگی به درخواستها به نوبت و در ظاهر به کندی صورت می گیرد . اگر کل داستانهای این مجموعه را مطالعه کرده باشید با کثرت داستانهای مادر و خواهر مواجه خواهید شد و زن عمو و خاله هم کم نداریم که جدیدا درلابه لای داستان مادر فداکار هم بود . باز هم در آینده حتما خواهم نوشتم . درمورد فوت جاب هم دفعه قبل یکی از من خواسته بود که برای دومین بار درجا نوشتم شاید شما بوده باشید . اشکال کار در این است که گاهی دوستان درخواستی دارند و من انجام وظیفه می کنم ولی در اثر این که دوستان گل پس از درخواست مدتها به ما سر نمی زنند وبعد از چند مدت وقفه که بر می گردند فقط پیگیر داستانهای جدیدند متوجه انجام وظیفه من نمی شوند وخود من هم لابه لای داستانهای خودم گم می شوم که کی و با چه نامی نوشته ام . اتفاقا فوت جابی که نوشته بودم خواهر برادرهم داخلش بود و جوراب هم داشت و بد نبود . حالا نمی دونم به غیر از اون درخواست داشتی ؟/؟ بااین حال باز هم اطاعت . شاد و خندان باشی ...ایرانی

دلفین گفت...

دادش گلم منتظر ادامش هستم

ایرانی گفت...

خوشحال میشم که در خدمت دلفین مهربانم باشم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر