ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

لوتی سایت و abr135-هیجده

چنددقیقه ای دلفین حسابی با کوس عمه مهرانه مشغول بود و اونو می گایید -دلفین دوستت دارم . فقط با کیر تو حال می کنم . من دارم دیوونه می شم . تیکه تیکه پوست تنمو باید بگایی . من حال اصلی خودمو می خوام با تو داشته باشم . سینه هامو آب لنبو کن و واسه بقیه چیزی نذار -اتفاقا خودمم می خواستم همین کارو بکنم . کیرشو از کوس عمه مهرانه بیرون کشید و جفت دستاشو گذاشت رو سینه هاش . -دلفین من تحملشو دارم کیف می کنم با آخرین زورت به سینه هام چنگ بنداز . -جااااااااان محکم تر . کبودم کن . کوسمو گازشون بگیر گاز گاززززز . تنمو کبود کن . نذار من تکون بخورم . دلفین که دید حشر عمه بد جوری بالا زده بهش امون نداد و مهرانه رو مثل یه کیسه بوکس در نظر گرفت و چپ و راست به تنش می کوفت . کیرشو دوباره فرو کرد تو کوس عمه مهرانه -جوووون منو بکن بکن . کوسمو جررررر بده سینه هامو پاره کن . کیرتو در آر فرو کن تو کونم . رگ کونمو پاره کن . کیر فقط کیر تو دلفین .. دلفین به هیجان اومده بود . از این که عمه تا این حد اکشن شده خیلی خوشحال بود ولی داشت به این فکر می کرد که آیا یه جون و توانی واسه اون باقی میذاره که به بقیه کوسها برسه یا نه . .دلفین حس کرد که زورش چند برابر شده کمر مهرانه رو گرفت و اونو آورد بالا و کف دستاشو گذاشت رو جفت قاچای کون مهرانه و چنگکی اونو از زمین بالا آورد ویه ضرب کرد تو کونش . با این که عمه دردش گرفته بود ولی کیف می کرد . -بکن بکن دلفین فدای کیرت . قربون کمرت . فقط کیر تو بهم حال میده . تا ته کونم بکن . رگ کونمو پاره کن . هر وقت خون اومد بهم بگو من بیشتر حال کنم . ابر 135 که به وجد اومده بود بیشتر فیلمبرداریهاشو گذاشته بود واسه این صحنه . خیلی حسرت می خورد و به خودش لعنت می فرستاد .. به خودش می گفت ابر راست میگن تو کوس خلی آخه من با یه دور بین چه جوری از چند تا صحنه گاییدن و گاییده شدن فیلم تهیه کنم . یه سکس رو با چند تا دوربین دیدم و شنیدم که فیلم می گیرند . ولی یه دوربین چه طور می تونه حق سکس رو اداکنه . .باشه در انتراکت میرم دنبال تهیه یه دوربین و فیلم بردار که یه حالت کمکی داشته باشه . ابر خان احمق تو این جوری میخوای جایزه اسکار بگیری ؟/؟ تو کله ات به اندازه مغز یه مورچه مغز نیست . هر چی این ایرانی بگه و بنویسه حق داره . .از اون طرف پرنس و پرنسس به تاخت در حال گذر از کوچه پس کوچه های فرعی بودند تا خودشونو به هتل برسونن . پرنس یه لباس پادشاهی تنش کرده بود با شنل قرمز و پرنسس زیبا و خوشگل هم با یه لباس شازده خانومی و شنلی به رنگ آبی آسمونی عین پریا از دل خیابونا رد می شدند . رسیدند به جایی که چند صد متری رو باید از خیابون اصلی عبور می کردند . چند تا پلیس اونا رو دیدند و یکیشون خواست اونا رو متوقف کنه و یکی دیگه گفت ول کن بابا مثل این که دارن فیلم می گیرن . چیکار داری وگرنه کدوم دیوونه ایه که این وقت روز اونم تو این خیابون با اسب بگرده . تازه دیوونه ها هم که به این آسونیها از تیمارستان فرار نمی کنند . الان هم که خبری بابت متواری شدن دیوونه ها بهمون گزارش نشده . بذار برن حوصله داری ها . شانس باهاشون یار بود و رسیدن به دم در هتل .. هرچی خواستند برن داخل راهشون ندادن . هیاهو و سر و صدا کردند تا این که مدیر هتل اومد دم در -به نام نامی پادشاه و به نام نامی پرنس , پادشاه سرزمین لوتیها در را باز کنید . پرنسس گفت عزیزم انگلیسی بگو .. این بار به زبون انگلیسی یه چیزایی گفت و اونا هم اول فکر کردن با دو تا دیوونه طرفن بعد که جریانو فهمیدن دوهزار دلار از اونا گرفتند و یه پانصد دلاری بابت حق پارکینگ اسب هم ازشون گرفتند و گذاشتن برن داخل . دوتایی خواستند که برن تو جمعیت .. عجب هیاهویی و عجب بر نامه ای بود . وااااایییییی چی بود اونجا همه لخت و سکس و ..پرنسس اول از همه چشمش افتاد به صحنه عشقبازی دلفین ومهرانه و کیر دلفین رو که دید دلش رفت . -پرنس جان من تا اون پسره منو نگاد اجازه نمیدم کس دیگه ای به من دست بزنه -پرنسس جان ما اینجا فرمانروا هستیم و همه باید تحت اختیار ما باشند . همین جوری که صاحب بزرگترین سایت سکسی هستیم و هر کاری که دوست داریم می کنیم و هر غلطی , ببخشید هر عملی که انجام میدیم کسی نباید بگه بالا چشمتون ابروست و حق مسلم ماست اینجا هم می تونیم هر کوسی رو دوست داشته باشیم بگاییم و هر کیری رو که می خواهیم دو قبضه مال خودمون بکنیم -فعلا پرنس جان با این هارت و پورت ها یه کاری کن که از این محوطه بریم جلوتر. دوهزار دلار دادیم یه صندلی واسه نشستن نداریم . پرنس و پرنسس رفتن اون وسط عملیات و شمشیر هاشونو از کمر باز کردند وبه طرف آسمون کشیدند بالا . همه جیغ می زدند و می ترسیدند . ابر 135د وربینشو گذاشت زمین و جلوی پای پرنس و پرنسس به خاک افتاد .... ادامه دارد ..... نویسنده ... ایرانی 

7 نظرات:

دلفین گفت...

دادش گلم عالی عالی عالیه دمت گرم داداشم فقط من چند روزی نیستم چون مهمونهای بسیار عزیزی دار برامون میاد که نمیشه اومد تو سایت فقط اون داستان که گفته بودم پسره از مامانش حساب میبره جوری مامانه رو بداخلاق در نظر بگیر که پسره نتونه ارز اندام کنه همونی که گفتم مامانه جلوی دوستای پسره لخت مادرزاد می گرده داداشی می تونی توش چندتا سکس غیرالنی بزاری یا مثلا زنه میبینه پسرا التشو شق شده به اونا دادا میزنه که مگه تا حالا مامانتونو لخت ندیدین ازاین جور کارا دیگه که بعد به سکس کشیده میشه ولی داداشی همه اون پسرا از زنه حساب ببرن دوست دارم اندازه تمام ستاره های کهکشان.دلفین

دلفین گفت...

راستی داداشی داستان رو تک قسمتی بنویس همونجوری که خودت گفتی

ایرانی گفت...

با سلام خدمت دلفین عزیز و گلم ! این چندروزآینده رو که نخواهی بود واقعا جات خالیه . این داستان زیبایی رو که گفتی چشم حتما ولی به این زودیها فکر نکنم بتونم بنویسم چون اگه بخواد خوب در آد حداقل به اندازه شش هفت تا نیمه کاره میشه . باید اونو روزی بنویسم که وضع داستانهای نیمه کاره ام مرتب باشه . این تعطیلات هفته آینده هم به ضررم شده چون روزای جمعه و تعطیلات دور و برم شلوغ میشه ولی چشم در آینده می نویسم . درهر حال واقعا جات خالی میشه وخالی خواهد بود ..امیدوارم که این تعطیلات بهت خوش بگذره و حسابی تفریح کنی .شاد باشی ..ایرانی

دلفین گفت...

دادشی من فقط اومدم به حالت پارتی زنی بگم شش هفته خیلی دیره دادشی یه کاریش کن یکمی زودتر بشه الان که اومدم همه خوابن خودمم خیلی دلم برا داستانهای زیبات تنگ میشه ولی دیگه چیکار کنم مهمونه دیگه مهمونم هم حبیب خداست داداشی دیگه تا دوشنبه خداحافظ دوست دارم

ایرانی گفت...

دلفین جون صحبت شش هفته نبود درپیام قبلی من از شش هفت برابر گفته بودم . یعنی بعضی داستانها با توجه به متن و سوژه اش اگه بخواد بهتر در آد حداقل باید چند برابر داستانهای تیکه ای فعلی نوشته شه واین مستلزم اینه که من یکی دوروز به داستانهای نیمه کاره توجهی نداشته باشم . بااین حال بازم اطاعت میشه در اولین فرصت حتما . از حبیبان خدا خوب پذیرایی کن و تحت هر شرایطی و هرروحیه ای که داری سعی کن کاری کنی که بهشون خوش بگذره و احساس راحتی کنن . شاد و خندان باشی و همیشه خوشحال ...ایرانی

دلفین گفت...

چشم دادش گلم درباره مهمونا که سفارش کردی در باره اون ابر عوضی هم اصابم خرابه ولی حالشو می گیرم اما در باره داستان اون زنه وپسرش ممنونم ازت که متوجه ام کردی دوست دارم من دیگه باید برم دارن نهار میخورن منم صدا می کنن راستی دادشی بفرما نهار ای کاش یه روز بیاد که با هم نهار بخوریم اصلا با هم باشیم همه باهم با بچه های سایت

ایرانی گفت...

منم امیدوارم دلفین عزیز که در جامعه ای پاک و سالم ودر هوای آزادی بتونیم دور هم باشیم . واون داستان شتر در خواب رو هم که نوشتم تو همین سایت , به واقعیت بپیونده .درود بیکران بر تو یاور همیشه مومن ! ..ایرانی

 

ابزار وبمستر