ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولد عشق و هوس 7

من و مامان یه نگاهی به هم انداختیم و راستش هر دو مون احساس کردیم که دلمون میخواد که از این حرفا بین این زنا رد و بدل شه  . نمی دونم چرا از این افکار و احساس اونا لذت می بردیم . شاید دوست داشتیم که اونا خودشو نو با این واقعیت وفق بدن و بدونن که من و مامانم داریم با هم حال می کنیم و یا قصد حال کردن داریم . هر چند به اوج پرواز نرسیده بودیم . انوشا جون به دوستاش گفت بچه ها شما برین هوای دوست پسراتونو داشته باشین . این امید هنوز عقدم نکرده حسادتش گل کرده . توقع نداره یکی دیگه یه ناخنکی بهم بزنه . -ببینم تو توقع داری پسرت بهمون ناخنک بزنه ؟/؟ مامان خورد و دم نکشید .. -پس ما میگیم شما دارین عاشق و معشوق میشین و یا شدین یه چیزی می دونیم و میگیم -خوبه حالا غیرت داشتن فرق می کنه با این چیزایی که شما دارین میگین .. من و مامان دوباره تنها شدیم . همه وسایل پذیرایی ردیف بود و حسابی جور .. خودمو به انوشا نزدیک کردم . من دلم می خواست که اون یه قدم بر داره و اونم دلش می خواست که من یه قدم به طرفش بر دارم . -کجا بودیم مامان ؟/؟ -هیچی پسرم می خواستم بهت بگم امیدوارم که بیشتر از صد سال زنده باشی و عمری با سلامتی و در نهایت عزت داشته باشی و از طرفی قبولی تو در دانشگاه رو بهت تبریک میگم .. -خب علی الحساب جایزه و تشویقی چی میدی ... دیگه لبامون به هم نزدیک شده بود . این بار اونو با یه هوس و التهاب خاص و بیشتر از دفعه قبل بوسیدم .  دستمو رسوندم به پشت لختش و اونو مورد نوازشم قرار دادم از اونجا دستارو رسوندم به موهای سرش و دوباره اومدم طرف پایین . حالا رسیدم به دو تا قاچای کون درشتش و اونو از وسط بازشون می کردم و باهاش بازی می کردم . صدای نفسهای انوشا نشون می داد که اونم در اوج لذت و هوسه و داره کیف می کنه . دراین لحظات و حرکات لب از رو لبش بر نمی داشتم . سینه هاشو به سینه های خودم چسبونده بودم و با حرکات سینه هام یه نرمشی به اونا می دادم . فقط گاهی با همون بوسه و و باز کردن لبام به طرف بالا و پایین به ملایمت و هوس و با تمام وجودم بهش می گفتم انوشا دوستت دارم با تمام وجودم میخوامت .عاشقتم . دوباره دستمو از طرف کونش رسوندم به چاک کوسش . می خواستم ببینم در چه وضعیتیه . خیسی کوسش طوری به اطراف سرایت کرده بود که اگه می خواست با همین وضعیت بره وسط بچه ها همه متوجه می شدند که خیلی حشری و هوسی شده . من دوست نداشتم کیر هیچکدوم از بچه ها رو تو کوس مامانم ببینم . تحملشو نداشتم . من باید خودم اونو می گاییدم . کف دستمو رو کوس انوشا گذاشته و خیسی روی کوس با دستم یه لغزندگی خاصی ایجاد می کرد که کوس مامان از دستم سر می خورد . من واسه این که نشون بدم بچه مودبی هستم و خیلی پررو نیستم و یه خورده هم جانب احتیاط و احترام رو در نظر بگیرم و هم این که بفهمم مامان کجای کاره وقتی که کوس مامانی از دستم ول می شد می رفتم یه جای دیگه رو می چسبیدم . چند بار این کارو انجام دادم تا بالاخره این بار خودش لباشو از لبام جدا کرد و گفت چیکار می کنی امید تو که دیوونه ام کردی تا اونجا میری ولم می کنی ؟/؟ اون وقت بازم میگی که دوست نداری مردای دیگه راه بیفتن دنبال من یا بهم چش داشته باشن .. -من که آرزومه انوشا .. -انوشا فدات شه امید جون . مگه هنوز نمی دونی که یه مادر دوست داره که پسرش به همه آرزوهاش برسه ؟/؟ وقتی این حرفو از زبون انوشا جونم شنیدم گفتم مامانی زبونتو در آر .. اونم همین کارو کرد و من این بار زبو نشو میون لبای خودم قرار داده و با یه میک زدن هوس انگیز دوباره اونو به اوج حشریت رسوندم و این بار وقتی که دستامو رسوندم به کونش انگشتای درازمو به طرف سوراخ کوسش نشونه رفتم و کردمش تو و تا اونجایی که می شد انگشتمو می کردم تو کوسش و می کشیدمش بیرون . -آه امید امید امید جون اگه بدونی چی دلم میخواد -چی انوشا ؟/؟ -همون چیزی که تو چند دقیقه پیش بهم گفتی . دلم می خواد الان مهمونی تموم میشد و من و تو می رفتیم تو رختخواب پیش هم دراز می کشیدیم -خب این که کار همیشگی مونه . -ولی این دفعه با شبای دیگه و دفعات دیگه فرق می کنه . -چه فرقی ! -امید حالا داری منو اذیت می کنی ؟/؟  یه خورده خودمو خم کردم تا کیرم به فضای کوس و اطرافش بچسبه -خب انوشا نگفتی چه فرقی می کنه . -امید همین چند ثانیه پیش خودت جوابتو دادی . -مطمئن باشم همینه ؟/؟ -عزیزم پسرم .منم مطمئن باشم که تو بازم این حرکتو انجام میدی ؟/؟ درست به این می مونه که  ازت یه لیوان آب می خوام و چند مرحله کار می بره تا بتونم تشنگی خودمو رفع کنم -خب انوشا جون ما الان در کدوم مر حله اشیم ؟/؟ من ازت آب میخوام تو این آبو تازه ریختی تو لیوان .. ما الان در این قسمتیم . بعد از اون باید لیوانو بدی دستم یا این که خودت به دهنم نزدیک کنی و مر حله بعدی مر حله رفع تشنگی منه . هیچ اینو می دونی که اگه آدم از یه تشنه آب دریغ کنه چقدر گناه می کنه ؟/؟ -منم تشنه توام انوشا . پس چه جوری تشنگیمو رفعش کنم ؟/؟ با چشای خوشگل و خمارش یه نگاهی بهم انداخت و گفت وقتی که سیرابم کنی خودتم خنک میشی .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

دلفین گفت...

اوه اوه چیکار داری میکنی دادشی

ایرانی گفت...

اینم از اون تولدهای عشق و هوسه که فتیله اش دست دلفین نازنین بوده .درود برتو یاور همیشگی من ....ایرانی

دلفین گفت...

دادش گلم من چکاره هستم این تویی که داستانو به این زیبای در میاری من فقط یه نظر دادم

ایرانی گفت...

واسه این که دینامیت منفجر کنه باید فتیله رو روشن کنی . تا فندک نزنی گاز روشن نمیشه . تا جرقه نباشه شعله ای درکار نیست . خب داداش دلفین خوبم یه خورده دیگه فکر کنم می تونم چند تا تشبیه دیگه از لطف و محبتت بیان کنم ولی فعلا خداحافظی کرده و میگم درود بر دلفین خلاق و اندیشمند ...ایرانی

دلفین گفت...

دوست دارم

ایرانی گفت...

محبت داری دافین دوست داشتنی من ...ایرانی

 

ابزار وبمستر