ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

طلاق موقت , عقد مجدد

نمیدونم چرا هرکاری می کردم نمی تونستم واسه پسریکی یدونه ام معافی بگیرم . زمین و زمانو بسته بودم به فحش  .همین یه بچه رو هم داشتیم . پدرش باز نشسته دولت بود و منم یه آرایشگاه زنونه داشتم . هرچند یه زن قرار نیست که یه آرایشگاه مردونه داشته باشه . من و شوهرم ده سال اختلاف سنی داشتیم . اون 57 بود و من 47 . چند تا یک میلیون و دو میلیون به این و اون داده بودم و پول منو خورده بودند . یه عده می گفتند که برای تداوم نسل به تک فرزندای پسر معاف میدن ولی وقتی که رفتم نظام وظیفه بهم گفتن اگه قراره این جور باشه ما باید به نصف مشمولین کشور معاف بدیم . یکی دیگه هم بهم گفت که بیخود دنبال این بر نامه ها نباش . یه چیزایی میگن ولی انجامش نمیدن . از جلو یکی از این سر باز خونه ها که رد می شدم چشام افتاد به یک سربازی که با دیدن اون آب پاکی ریخته شد رو دستام . طرف طوری راه می رفت که پاهاشو داشت رو زمین می کشید و هر لحظه امکان داشت که بخوره زمین و تیک عصبی داشت . از یکی از سر بازاکه اونجا بود پرسیدم اینو چرا آوردن سر بازی .. خندید و گفت ما اینجا ویلچری هم داریم ولی از قرار معلوم این یکی خودش داوطلب شده . با خودم گفتم یا این کوس خل بوده یا اونایی که اینو فرستادند یا هر دو تاشون . دیگه ناامید شده بودم . هر کاری حاضر بودم انجام بدم که نذارم سهیل من که دست چپ و راست خودشو هم به خوبی نمی شناخت بره سربازی .در همسایگی ما هم یه پاسدار زندگی می کرد که تو نظام وظیفه کار می کرد . با این که زن و بچه داشت خیلی هیز و چشم چرون بود و از اون  فیلمای روز گار بود . منم مخصوصا گاهی وقتا با پوشیدن لباسایی که اندام ممنوعه منو وسوسه انگیز تر نشون بده حالشو می گرفتم و مثلا می خواستم بهش نشون بدم که کوس ما هم نیستی . از این که بخوام به همچین آدمایی رو بزنم بگم لجم می گرفت . خودش و دو تا دختراش  و زنش هر دو مومن بودند و فکر کنم یه چند سالی ازم کوچیکتر بود . از بس به خودم می رسیدم یه چیزی حدود ده سال از اینی که هستم کمتر نشون می دادم و همه بهم می گفتن سارا جون حیف که جوونی خودتو تو خونه این مرد بی دسته که نمی تونه واسه پسرش معافی بگیره حروم کردی . منم می گفتم درسته که من یه زن لچک به سرم ولی به هر قیمتی که شده موفق میشم . حتی اگه شده  دست اندر کارا رو تا لب چشمه ببرم و کارمو انجام بدم . ولی گذشته بود آن زمانی که تا لب چشمه می بردی و تشنه بر می گردوندی حالا اگه آبم به تشنه لبان می رسوندی شاید کارت به زور پیش می رفت . یه نصاب ماهواره پیش سهیل پسرم صحبت می کرد که خونه این پاسداره ماهواره نصب کرده که از اون کانالای اونجوری رو هم باز می کنه و پاسداره گفته یه کاری کنه که زن و بچه اش نفهمن .. حساب کار دستم افتاده بود . واسه همین بود که اکثرا می دیدم روزای جمعه مادر و دو تا دختر پامیشن میرن نماز جمعه و این پاسداره حالا به چه بهونه ایه خونه نشینه .. یکی از این جمعه ها که سهیل خواب بود و شوهرم هم داشت فیلمای ماهواره رو می دید و تو عالم خودش نبود کشیک کشیدم ببینم چه خبره . مادر و دوتا دختره رفتند و منم خیلی زود دستی به سر و صورتم کشیدم و یه مانتویی تنم کردم که فقط یه شورت و سوتین زیرش پوشیدم . دیگه زده بودم به سیم آخر . گردن که نمی خواست بزنه . آدمی که از ماهواره فیلم سکسی می بینه و چشم چرونی هم می کنه  حتما از این چیزا هم خوشش میاد دیگه . درزدم و متوجه نشد من کیم . ولی وقتی خودمو معرفی کردم گفت بفرمایید داخل . خونه که نبود کاخ بود . شوهر من با 30 سال کارمندی نتونست همچین خونه ای داشته باشه . وقتی منو با اون وضع دید تعجب کرد . البته مانتوی بلندی داشتم ولی آرایش صورت و حالت روسریم طوری بود که انگاری یه عروس خانومی هستم که دارم میرم تو اتاق زفاف خودم . از مقدمات که بگذریم بهم گفت که این روزا معاف گرفتن کار حضرت فیله و از این جور مسائل . -سارا خانوم شما خودت خوب میدونی که حق همسایگی به جا آوردن چقدر در دین ما توصیه شده و ثوابش بیشتره . دروازه های بهشت رو به روی آدم باز می کنه -درست می فر مایی برادرجلال  احسان . حالا شما هم بیا یه احسان و برادری در حق ما کن و یه قدمی بردار از یه کانالایی که خودتون می دونین . -نمی دونم از دست من چه کاری بر میاد . من آدمایی رو می شناسم که بخوان در این راه قدم بردارن ولی .. -ولی چی ولی اونو هر چی باشه انجام میدم . پول به اندازه هم می تونم جور کنم . -صحبت پول نیست . این روزا با این اختلاساتی که شده کسی دیگه پولی کار نمی کنه . گاهی اوقات که من روم بهش بود سرشو اون ور می کرد که مثلا بگه چقدر مومنه ولی گاهی که یه خورده سرمو کج می کردم و یه حالت نیمرخی می گرفتم اونو زیر چشمی می دیدم که بهم زل زده . یه بار مخصوصا تو روش نگاه کردم مثل مکتبی ها سرشو انداخت بیرون . منم فوری دو تا از دگمه های بالای مانتومو باز کرده از دو طرف یه خورده باز ترش کرده تا یه خورده از زیر گلو و روی سوتینم معلوم شه . دوباره سرمو کردم اون ور و متوجه بودم خوب داره دیدم می زنه . -آقا جلال یه کاری واسم بکنین -ببینید سارا خانوم من یکی رو می شناسم که از دستش یه کارایی بر میاد در راه رضای خدا خیلی کارا صورت میده . پیشنماز این نظام وظیفه هست و از اون آخوندای مومن و با تقواست که میگن در حد آیت الله و مرجع تقلیده و به زودی کتاب هم میده بیرون ولی وقتی میرین پیشش اولش باید محجبه باشین . -تو رو خدا اونو بهم معرفی کنین . هرچقدر پول میخواین بهتون میدم -مسئله پول نیست .. دیگه متوجه شده بودم که ازم چی میخواد تا منو به اون آخونده معرفی کنه و بگه که من فامیلش هستم و یه عذر و بهونه هایی بتراشم که قبول کنه قدمی بر داره ... اون می خواست که بهش کوس بدم .. منم حاضر بودم . جوون بد قیافه ای نبود ولی با این ریش شپشویی که داشت آدمو از خوردن مینداخت . چه برسه به انجام دادن کارای دیگه باید از یه جایی شروع می کردم -آقا جلال می خواستم یه سوال بکنم . ببینم ما خونه ماهواره داریم یه وقتی اگه خواستن بیان گیرمون بدم آشنا دارین که دیش و رسیور مارو جمع نکنن یا واسه مون جریمه نبرن ؟/؟راستش خودم بیشتر نگاه می کنم .. آقا جلال عجب تهاجم فرهنگی دارن صورت میدن این غرب و بیگانه دارن با فرهنگ ما بازی میکنن یه فیلمای مستهجنی نشون میدن که روم به دیوار جسارت نشه منو که یه زن شوهر دارم تحریک می کنن چه برسه به جوونای مجرد رو . . جلال آب دهنشو به زور قورت داد و گفت حق داری اتفاقا منم تو خونه واسه بررسی توطئه ضد انقلاب ماهواره گذاشتم یه بار شانسی رفتم رو یکی از این کانالا بد جوری رو من اثر گذاشت یه دگمه دیگه مانتو رو هم بازش کردم منتها این بار روبرو چشاش .. -خیلی گرم شده -راحت باشین خواهرم . به خودتون سخت نگیرین حالا یه خورده بیشتر از سر و سینه ام مشخص بود ولی باید سرشونه هارو کج می کردم تا دو تا تیکه مانتوم به هم نرسه و بیشتر سکسی به نظر بیام . -منو به اون روحانی معرفی می کنی یا نه . باید بگی من یکی از بستگان درجه یک تو هستم . نمیشه نداریم . بهش نزدیک شدم . یه خورده دو طرف مانتومو باز ترش کرده سرشونه هاشم دست کاری کردم تا سینه و سوتین منو راحت تر ببینه .. -هرکاری از دستم بر بیاد می کنم ولی یه شرط داره . -جنس شما مردا رو خوب می شناسم . فقط دنبال کوس و کون زنایین . از حرامش بیشتر لذت می برین .. واسه پسرم هر کاری می کنم . -زودباش همین الان واسش زنگ بزن .-اون الان تو نماز عبادی سیاسی جمعه هست . واسه این که بهم نارو نزنه بهش گفتم اگه کارمو درست کنی بازم از این انعاما پیش من محل داری .-تا برگردن میشه دو ساعت دیگه . میای بریم حموم ؟/؟ چاره ای نبود هرچی که می گفت باید گوش می کردم .تازه باید طوری هم بهش حال می دادم که دوباره طالبم باشه . از اونجایی که با خودم لباس نیاورده بودم مانتو و شورت و سوتین خودمو در آورده و باهاش رفتم حموم . اونم خودشو لخت کرد .دیگه چهره واقعی خودشو رو کرده بود . -ببین جلال به ریش صورتت کار ندارم . ریش کیرتو بتراش دیگه . من برات این کارو انجام بدم ؟/؟ -تیغ زدن حرامه . واسه همین باید واجبی بزنم . یعنی همون داروی نظافت -از اونا که مثل سیمانه ؟/؟ -آره از همونا . -فقط یادت باشه دفعه دیکه اگه از این بر نامه ها داریم کیرتو برق انداخته باشی .. میخواستم بهش بفهمونم که بازم از این بر نامه ها هست فکر نکن کوستو زدی و حاجی حاجی مکه . گل از گلش شکفت ولی تا می تونست اون دور و برشو تنشو خوب با آب و صابون شست . منم کیرشو گذاشتم تو دهنم بیضه هاشو هم همین طور . یه لیسی به آلتش می زدم که دستاشو محکم به لوله  شیر دوش فشار می داد که آبش خالی نشه .- حتما حاج خانوم از این کارا برات نمی کنه از این به بعد تضمین تضمینی . فقط تو هوامو داشته باش منم هواتو دارم -جااااااااااان این که سهله اگه بخوای تو رو حاضرم به نمایندگی مجلس هم برسونم البته خودم تنهایی نمی تونم . می دونستم داره کوس شر میگه . از این می ترسیدم که نماز جمعه زود تر تموم شه و زن و بچه هاش بر گردند . کیرشو از دهنم در آورده و رفتم به دوش حموم تکیه دادم و کونمو طرفش قمبل کردم . راستش خودمم دیگه خیلی حشری شده بودم .  شاید بیست سال پیش شوهرم به سن اون بود و یعنی من در بیست و هفت سالگی  از یه سی و هفت ساله که شوهرم بود کیر خورده بودم نمی دونستم اونا از ارگاسم و ارضا شدن چیزی می دونن یا نه . فقط همینو می دونستم که فقط بلدن مرغ و خروس بازی در بیارن و به فکر سبک کردن کمر خودشون باشن . دو طرف کونمو حریصانه گرفت کشید آورد بالا اون کیر چماقی خودشو یه ضرب کرد تو کوسم . خیلی خوشم میومد و هوسم اوج گرفته بود . برای دقایقی دیگه یادم رفته بود که واسه معافی اومدم . لعنتی نتونست خودشو نگه داشته باشه و آبشو ریخت تو کوسم . مگه من ول کنش بودم کاری به روزش آوردم که فقط نیمساعت تمام داشت منو از روبرو می گایید و بالاخره ارضام کرد . خواست بذاره تو کونم که قبول نکردم .گفتم باشه برای وقتی که معافی گرفتم . یا حداقل تو تونستی کاری کنی که من یه دیدار خصوصی با آخوند پاک سیرت داشته باشم . روز بعدش یه وقت ملاقات خصوصی واسم گرفت که تو همون نظام وظیفه بود . من با تجهیزات کامل وارد شده بودم . ظاهرم با مقنعه و پوزه بند یعنی همون چونه بند بود و اون زیر یعنی زیر چادر مانتو هم تنم کرده بودم ولی زیر مانتو دیگه شورت و سوتینی بودم .  حس می کردم این آقای پاک سیرت باید از اون چغر ها و پای بند دین و اخلاق باشه -سلام علیکم حاج آقا -علیکم السلام خواهر بفر مایید .البته جلال خان لپ کلامو  فرمودند . پس شما برای آقازاده معافی می خواهید -بله حاج آقا خدا از بزرگی کمتون نکنه . -حتما مستحضر هستید که من باید در اون دنیا پاسخگوی اعمالم باشم .-حاج آقا شما ثواب می فرمایید .اصلا گناه چیه . یه قدم خیر درراه مادر ی که چشم امیدش به همین یک فرزنده و یک پدر ناتوان داره -خواهرم مثل شما زیادن . من نمی تونم عدالتو زیر پا بذارم . اون دنیا اگه ذره ای ظلم در حق کسی شده باشه حساب و کتاب داره .. بد جوری گیر افتاده بودم . این یکی تقریبا هم سن و سال شوهرم نشون می داد و تازه از اونایی بود که جلال می گفت نزدیکه به درجه مرجع کتابداری برسه . با این حرفایی که زد آب پاکی رو ریخت تو دستم . حالا من چه خاکی تو سرم بریزم . فکر نکنم کیرشم بلند بشو باشه تا یه جورایی وسوسه اش کنم . داشتم ناامید می شدم که یهو چادر مشکی از سرم سر خورد و افتاد پایین و اون مانتو چسبون من اون زیر معلوم شد -ایییییییی خدا مرگم بده ببخشید حاج آقا -ایرادی نداره خواهرم . راحت باشین .. اصلا فکر نمی کردم تا اینجاشو با من همراه باشه . درهمین لحظه تلفن زنگ زد و گوشی رو بر داشت  درو هم از داخل قفل کرده بود که مثلا هر کسی راحت بتونه حرفاشو بزنه . دو تا دگمه های بالای مانتو مو که از قبل لق کرده بودم یه لحظه که حاجی سرش اون ور بود کندم دیدم کمه یه دگمه دیگه رو هم کندم این از اون مانتوهایی بود که به کمک صاحبش یه سره سر خورد افتاد پایین .حاجی که از شنیدن این سر و صداها یکه خورده بود یه لحظه سرشو بر گردوند و منو با شورت و سوتین دید . یه دستمو موازی جلو سوتین و یه دست دیگه رو جلوی کوسم قرار دادم .حاج آقا پاک سیرت زیر لب ورد می خوند و ذکر می گفت منم قیافه ای مظلومانه به خود گرفتم و گفتم ببخشید تقصیر من نیست تصادفی بود . یه عشوه ای هم ریختم و گفتم حالا حاج آقا راهی نداره ؟/؟ نمیشه . یه خورده لباشو گاز گرفت و تو چشاش یه حالتی دیدم که انگار دوست داره من دستامو از جلو سینه و کوسم بر دارم . -حاج آقا اجازه هست لباسامو بپوشم ؟/؟ منتظر جوابش نشدم و بهش پشت کردم که کون منو هم خوب دید بزنه . رومو که برگردوندم  برق شهوتو تو چشاش دیدم . این دیگه چرچیل تر از جلال بود . فکر کنم با گاییدن من درجه اجتهادی رو به اون می دادن .. خودمو مرتب کرده و رفتم پیشش گفتم حاج آقا سایه برادری کم نشه . نمیشه نداریم یه کاری کن که بشه -بستگی به شما داره -من باید چیکار کنم صداشو آورد پایین و گفت یه مسائلیه که تو اداره نمیشه اونا رو باز کرد شاید دیوار موش داشته باشه موشم گوش داشته باشه که خوب داره . یه آدرس بهم داد و گفت بعد از ظهر بیام اونجا .-فقط خواهرم اینجا فر مانده و رئیس نظام وظیفه می تونه یه کاری بکنه که من و اون با هم جیکیم حرف تنها کسی رو که می شنوه و قبول می کنه منم . -حاج آقا تو رو به اون بهشتی که از همین حالا حوریاش واست صف کشیدن و با هم دعوا دارن که کی اول خدمت شما برسه قسم که یه کاری واسم انجام بدین . -بعد از ظهر حتما بیا . این تنها فر صت شماست .. دیگه از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم . رفتم خونه و خودمو جمع و جور کردم و این بار خیلی سانتی مانتال پاشدم رفتم اونجا . خودم قصد داشتم یه چادری هم بندازم رو سرم ولی حاجی گفت که هر جور که دوست داری بیا . حس کردم که باید حرفشو گوش کنم و فانتزی و شیطونی برم . خونه حاجی خیلی شیک و ویلایی بود . درو که باز کرد و رفتم داخل اولین چیزی که بهم گفت این بود که راحت باشم و کسی خونه نیست . دو تا شاخ تو خونه جلال در آورده بودم و چهار تا شاخ هم اینجا . این یکی خیلی آتیشش تند تر بود .  تا دم در اومد استقبالم . به محض دیدن من پیشونی منو به رسم اسلامی بوسید سینه اشو به سنت دینی ماچ کردم . -دیدی حاج آقا یکرنگ و خالص هر جوری که خواستی اومدم .ذوق زده شده بودم و می خواستم نشون بدم که چقدر یکرنگ و خالصم که با اون وضع اومدم اونجا .. حالیم کرد که خونه غیر من و او کسی نیست -حاج آقا درسته که من و تو تنهاییم ولی ناظر بر اعمال ما که هستند . یعنی از ماوراءالطبیعه که دارن ما رو می بینن . رفتیم داخل و جواب منو اونجا داد . -خواهرم کاملا حق با شماست . من سعی می کنم که از گناه دوری کنم هر چند که معصوم نیستم . حتما آقا جلال به شما گفته که تا چند وقت دیگه کتاب مر جعیت خودمو میدم بیرون . یک اصلی هست که انقلاب به پا می کنه و من امروز با شجاعت می خوام اونو در مورد خودم و شما انجام بدم . -هر  طور صلاح می دونین حاج آقا . اون چه اصلیه -پیش خودتون بمونه فعلا تا منتشر نکردم محرمانه هست . این اصل که با تر کیب چند تا منبع استخراجش کردم اصل طلاق موقت ورجوعه با نظر زنه .-نه حاج آقا این دیگه چه اصلیه .-این اصلیه که زن غیابا هر وقت که دلش خواست می تونه که از شوهرش جدا شه به عقد موقت یکی دیگه در بیاد و بعد از اون هر زمانی که دلش می خواد درجا رجوع کنه . البته رجوع اجباریه و طلاق اختیاری و نیازی به اجازه از مرد نیست . -چه جالب حاج آقا .خیلی عالی میشه . شنیده بودم که شما  مراجع بر علیه ظلم و بیعدالتی در جامعه و این که یه دانه از دهن مورچه در نیاد چه جانفشانیهایی که نمی کنین ولی در مورد دفاع از حقوق زن واقعا دارین سنگ تموم میذارین . اگه خیلی ها مخالف باشن چی . -اونایی که من مرجع تقلیدشونم گناهی ندارن . راحت می تونن کارشونو بکنن . این برای جلو گیری از مفسده های اجتماعی خیلی خوبه . -می تونم یه خواهشی ازتون بکنم -بفرمایید -می خوام که مطلقه موقت بشم .. حاجی هم که خودشو خیلی معطر کرده بود و فکر کرد که یه کوس خل رو به تو رزده که حقیقتا یه کوس خل رو هم به تور زده بود رفت و با چند تا خط عربی برگشت و به من گفت هر جا که مکث کرده من به زبان عربی بگم نعم .. یعنی بله .. منم این کارو انجام داده و پس از آن که چند تا نعم نعم کردم که این حرف عین باید حتما از حلق در میومد و رسا می بود به من گفت حالا تو بر شوهرت حرامی ازش جدا شدی . اگه می خوای حلال شی و این طلاق رو باطلش کنی باید نیت کنی و تو دلت بگی که من رجوع می کنم کافیه -چه جالب حاج آقا . حالا می تونم یه خواهش دیگه ای بکنم .. رفتم تو بغل حاجی پاک سیرت و گفتم می خوام که منو به عقد موقت خودت در بیاری چون از دیروز تا حالا شیفته پاک سیرتی شما شدم . صورت زیبای شما مثل اسم فامیلتون مثل درونتون زیباست و حقا که  عنوان پاک سیرت برازنده شماست . به لرزه افتاده بود و چند تا خط عربی دیگه آورد و من و اون موقتا زن و شوهر شدیم . دیگه صبر نکردم که پاک سیرت چیکار می کنه . اونو سه سوته لختش کردم و گفتم زیر کیر یک مجتهد هم نرفته بودیم که حالا داریم میریم . اگه شما ها نبودین معلوم نبود که جامعه ما دچار چه بیعدالتیها و ستمگریها و مال مردم خوریها می شد . به خاطر وجود شماست که ما از نعمت فراوانی و عدالت و دین داری بر خورداریم وهیچ ظلمی وجود نداره .  قربونت برم حاجی . خودمو با دوسوت لختش کردم و انداختم سر ش . -حاج آقا تو رساله داریم که مرد می تونه فرج زنو ببوسه . بیا ببوسش -اوخ جوووووووون سارا جون . منو رو همون زمین ولو کرد و دهنشو با کلی ریش و پشم دور و برش گذاشت رو سرش . -جااااااااان عزیز دلم . حالا از شیر مادر هم بر من حلال تری . دیگه گناهی در کار نیست و پیش وجدان خودم آسوده ام . -قربون تو حاجی با این اصول دموکراتیک خودت -آهای سارا جان . اصل اسلامی . بگو  اسلامی .نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر .  -حالا شمشیر تیز اسلامتو کی میخوای فرو کنی تو کوس تعظیم کرده من ؟/؟ اینو که شنید کیرشو گذاشت تو کوس خیس من و مثل یک جک اونو داد هوا . واییییی این جوری داشت دردم می گرفت ولی یه خورده تحمل کردم تا کیر کلفت خودشو داخل کوسم تنظیم کرد . همسن شوهرم بود ولی خیلی قوی تر و کارآزموده تر بود . -پاک جون تو رو به پاکی و اجتهادت قسم منو تند تر بکن . جیغمو ببر به آسمون . ببین چقدر دارم حال می کنم و لذت می برم . چقدر خوشحالم که شما ها در های رحمت و لذت را به روی آدم باز می کنین . دیگه با این فتوای شما چیزی به نام جندگی و خیانت وجود نداره . آخ که چقدر شما ماهین . چقدر دوست داشتنی هستین . بززززززن حاجی .. تو همین کوس و کون دادن ها یهو یادم اومد که پس برامرداچی ؟/؟ -سارا جان مثل این که زیر کیر من همه چی از یادت رفته . مردا نیازی به طلاق موقت ندارن . همون عقد موقت براشون کافیه و خانوما ی شوهر دار می تونن با رجوع مجدد عقدثانویه رو باطل کنند . هوس داشت منو می کشت ولی کوس خلیم گل کرده بود که سر به سر این مجتهد پاک قلابی  بذارم . یعنی اون اصلش که قلابیه وای به این که قلابی تمام بود .  ببین کیر حاجی چقدر دراز بود که با وجود شکم گنده و بشکه ایش بازم می تونست فرو کنه تو کوسم و نصف بیشتر کیر رو هم کرد اون داخل . فقط دوست داشتم مرد تمیز باشه . این موهای تن حاجی خیلی زیاد بود کونش و پاهاش خیلی موداشت و بلند بود . -حاج آقا اگه موهای زائد بدن آدم بلند باشه عبادت درسته؟/؟ -اگر از جو بلند تر نباشه ایرادی نداره -ببخشید دانه جو یا ساقه جو ؟/؟ پاک سیرت که مطلبو گرفته بود خندید و منم واسه این که حالیش کنم که دفعه دیگه ای هم هست و باید منو معرفی کنه به فر مانده نظام وظیفه . رفتم رو کیر حاجی نشستم و از بس کلفت بود و کونمو چند دور روش چرخوندم که آبم اومد و اونم دیگه نتونست جلوشو بگیره و ریخت تو کوسم . من که در حال ارگاسم داشتم از هیجان زیاد به خودم می لرزیدم اونم دچار یه حالتی شد که فکر کردم در آسمان عرفان و خلوص داره سیر می کنه . -آخخخخخخخخ -جاااااان شوهر گلم بریز تو کوس زنت .. ول کنم نبود کوس منو که با هوس من و آب کیرش خیس شده بود لیس می زد و پس از این که چند بار زبونشو گذاشت سر سوراخ کونم و اونو هم لیس زد کیر دوباره شق شده اشو فرو کرد تو کونم -وایییییییی دردم گرفت این چیه حاجی . اینجا بیشتر معلومه که تیر برقه . حاجی پسرم معاف میخواد من نمیخوام معاف شم . یواش یواش داشتم کیف می کردم . از این که کون من اون قابلیت رو داره که یک مرجع داره باهاش حال می کنه بی نهایت لذت می بردم و دروازه های بهشت رو به روی خود باز شده می دیدم . وقتی دیدم حاجی کمرمو محکم فشارش گرفت و شکم گنده اشو بیشتر به شکم من فشرد حس کردم که باید خبری باشه . و ثانیه هایی بعد با احساس یه چیز گرم و روون تو سوراخ کونم فهمیدم که حدسم درست بوده و آبشو اون داخل خالی کرده .. وقت خداحافظی به من گفت نیت عقد مجدد یادت نره که باید نیت کنی که میخوای رجوع کنی -چشم حاج آقا من مقلد شما هستم و میدونم که باید چیکار کنم . من دوست ندارم تو آتیش جهنم بسوزم .. روز بعد نوبت فرمانده نظام وظیفه بود . قبل از انقلاب اگه می خواستی ازسر جوخگی به گروهبانی برسی پدر آدم در میومد ولی حالا هر کون نشسته ای یک شبه واسه خودش میشه سردار معلوم نیست اینا چه جوری درجه می گیرن . همه چی تخمی و کیلویی شده .. یه شپشویی رو دیدم که قیافه و ریشش یه چیزایی تو مایه های فیدل کاسترو بود . خواسته مو مطرح کردم و گفتم که از طرف حاج آقام -چرا حاج آقا سفارش شما رو کرده ولی هیچ اینو می دونین در عصری که رزمندگان جان بر کف ما از خودشون مایه می ذارن و در جبهه های حق علیه  باطل دارن شهید میشن این خواسته شما یه ظلمیه در حق اونا -سردار خان ببخشید فضولی می کنم . جنگ الان بیشتر از بیست ساله که تموم شده و تازه منم همین یه دلخوشی رو دارم . -همشیره ! حاج آقا به من گفت که بر طبق مقررات اگه راهی داره -خب اون مجتهده داره کتابدار میشه روش نمی شد مستقیما نظرشو بگه .. درمورد سردار خان دیگه بی خیال تر شده بودم . در اتاق اونم قفل بود . روسری مو در آورده و گفتم من یه آدم بی خیالم شاید در ظاهر حجابمو حفظ نکنم ولی باطن بی ریا و خوش قلبی من راهگشای خیلی چیزاست . مانتومو هم در آوردم و گفتم سردار ببین حالا داری منو با یه شورت و سوتین جلو خودت می بینی ولی اینا دلیل نمیشه که من قدم خلافی بر دارم .. سردار خان مات مونده بود . عجب ریسکی کرده بودم من و داشت می گرفت . آب دهنشو نمی تونست قورت بده . مانتومو تنم کردم و روسریمو سرم گذاشتم و قصد رفتن داشتم که صدام کرد و گفت فرداشب بیا خونه مون یه مواردیه که باید با هم روشن کنیم -ببینم با آقامون بیام -نه مثل امروز باید تنها بیای . اون نباید در جریان بعضی کار های سیستماتیک قرار بگیره . من این کارو به خاطر ثواب می کنم . .. ای سارا خدا خفه ات کنه اگه امروز چند تا پسر دیگه داشتم شاید راحت تر سربازی رفتنشونو قبول می کردم . این یکی دیگه دست حاجی رو از پشت بسته بود . منو از روبرده بود . رفتم خونه شون . قبل از این که مانتو خودمو در بیارم اون بایه شورت و زیر پیرهن کنارم ظاهر شده بود . -ببخشید شما همیشه این جوری جلو مهموناتون حاضر میشین . -شما که مهمون نیستین شما صاحب دل و جون من هستین .-سردار تا وقتی که  در مورد معاف پسرم کاری انجام ندین از این چیزا خبری نیست -سارا خانوم من خودم مستقیما نمی تونم ولی می تونم شما رو معرفی کنم به کسی که کاری ازش بر میاد .. اووووخخخخخخ من چند تا کیر بایدبخورم تا کار این پسرم جورشه این چه جورشه دیگه .. ولی به خودم اومده و دیدم که تا حالا بهم بد نگذشته و کلی هم حال کردم . ظاهرا نفر بعدی که باید باهاش روبرو می شدم پزشک یا سر پزشک نظام وظیفه بود که داداش همین سردار خان بود . -برو اول ریشتو بتراش من این جوری نمی تونم تحمل کنم . سردار عین یه سر جوخه در مقابل کوس من سر تعظیم فرود آورد .. دیگه از اون هارت و پورتهای روز قبل خبری نبود که ما رفتیم جبهه و شیر کشتیم و پلنگ کشتیم و از این حرفها . فقط حمله کیر بود و کوس . طوری رو کیرش سوار شدم که دیگه یادش رفت کیه و چیکاره هست . ریششو هم سه تیغه کرده بود . خیلی ماهرانه و فنی سکس می کرد . هر چند کیرش به کلفتی کیر اون دو نفر نمی شد ولی منی که یواش یواش به این چیزا عادت کرده بودم ناشکری نمی کردم . واسم فیلم کسی گذاشته بود از اون هارد سکس ها . می خواست سکس خشن رو رو من پیاده کنه ولی من یه لحظه دستشو گرفتم و و با دست دیگه ام کیرشو از کمر گرفته و محکم نگهش داشتم . یه آخی گفت که دیگه فهمیدم تسلیم شده -سردار بگو اینجا رهبر کیه -تو تو -فرمانده کیه تو . منتظر بود که کیر شو ساک بزنم ولی کوسمو گذاشتم رو دهنش و گفتم حالا بیا بخورش . صورت تازه تیغ انداخته و نرمشو وقتی به کوسم می مالید کیف می کردم . -می بینی سردار یه خمیر ریش خوبی برات میشه . چون اثر خیسی کوس من صورتش خیلی لغزنده کرده بود . یکی دوساعتی رو هم با اون مشغول بودم و اون دوبارارضا شد و من یه بار . دیگه نذاشتم کونمو بگاد . -خب رزمنده حالا بهم بگو ایثار گر مبارز دلاور کیه ؟/؟ کوسمو بوسید و گفت سردار حاضره بره بالای دار تا یه بار دیگه این کوسو در اختیار بگیره .. حالا دیگه باید می رفتم سر وقت پزشک . یعنی سرپزشک .. رفتم تو اتاق دکتر . معلوم نبود کجاست . یه مرده اون گوشه نشسته بود و به نظر میومد منشی دکتر باشه .یه لباس سفید کثیف تنش بود و اونم یه ته ریشی داشت و خیلی قیافه نشسته ای داشت . داشتم فکر می کردم که این پزشکا عجب منشی های بو گندویی برای خودشون انتخاب می کنن که اصلا به کلاسشون نمیاد. -خانوم کاری داشتین -با آقای دکتر سلامت کار داشتم -در خدمتم . داشتم سکته می کردم . دکتر این قدر غیر بهداشتی . واقعا هپلی بود . یک هپلی چپلی به تمام معنا . فکر کنم از اون پزشکای استامینوفن بنویس بود که با استفاده از سهمیه تو رشته پزشکی قبول شده باشن . در هر حال ریش و قیچی ها دست اینا بود و کاریش نمی شد کرد . بدون این که چیزی بگه مانتومو در آورده و همونجا کنارش رو چوب لباسی آویزونش کردم . در اتاق دکتر دیگه از داخل قفل نشده بود و منم دیگه با یه دامن تنگ و چسبون و یه بلوز کنارش ظاهر شده بودم که از همون اول دگمه هاش تا پایین باز بود و مراقب بودم که اکه کسی میاد داخل دوطرف بلوزو به هم برسونم و جلو سینه رو بپوشونم . جریانو واسش تعریف کردم .. نگاهمو انداختم تو نگاش به اون عمق چشاش خیره شدم این یکی هم از اون کوس دزدها و کوس دوست ها بود -سارا خانوم من حرفی ندارم . یه سری کارای پزشکی باید انجام بدم که یه بهانه ای برای معافیت پزشکی داشته باشم . -ببینم بازم باید برم مقامات بالاترو ببینم ؟/؟ همکارایی که تو شورای پزشکی هستن چی .-نه خاطرت تخت من دیگه ته خطم . فقط  امشب باید تو خونه مون یه آزمایش خون بگیریم و یه جوری تنظمیش کنم که غده تیروئید خوب کار نمی کنه و یعنی این که تو مشکل داری .. -دکتر اشتباه نکن من که معاف نمیخوام پسرم میخواد . اون باید بیاد آزمایش بده ؟/؟ -نه شما تنها بیاین من آزمایش خون رو از شما می گیرم .. با خودم گفتم ای کرمکی تست خون می خوای بگیری یا تست کون ؟/؟ با یه جین خیلی چسبون کیپ کون نمای هوس انگیز رفتم خونه دکتر . -دکتر جون من آماده ام . دستاش می لرزید می دونستم که دیگه تحملشو نداره . دستمو گرفتم طرفش و گفتم دکتر بیا خون بگیر -ساراخانوم از باسن باید بگیرم -دکتر جون . کون و خون ؟/؟  تا حالا نشنیدم که از کون خون بگیرن . -ولی من می تونم . می دونستم کرمش چیه . رفتم رو تخت دراز کشیدم البته تخت آمپول نه تخت دو نفره اتاق خوابشون . شلوار منو یه سره داد پایین -دکتر چرا همه شلوارو پایین می کشی -واسه این که کل دایره کونو باید زیر نظر داشته باشم که ببینم اون خون مخصوص تیروئید رو از کجا می تونم بیرون بکشم . اون خون در همه آدما جاشون فرق می کنه . -شما چه جوری می فهمین . -با دست زدن و نگاه کردن و یه خورده تغییر رنگ دادن . اول باید یه آمپول بزنم .. ترسیدم نکنه منو بیهوش کنه ولی خوب به سرنگ و پوکه آمپول که نگاه کردم دیدم منو کوس خل گیر آورده و داره ب - کمپلکس بهم تزریق می کنه . گذاشتم کارشو انجام بده . انگشت دستشو یکی یکی میذاشت رو کونم و خوب با همه جاش حال می کرد . هم بهم حال می داد و هم حالمومی گرفت از این که می دیدم داره این قدر لفتش میده . با کف دستش طوری کونمو می مالید که از حال رفته بودم . -دکتر جون هنوز اون جایی رو که باید از ش خون بگیری پیدا نکردی ؟/؟ -نه عجله نکن .. وقتی انگشتشو فرو کرد تو سوراخ کونم تمام تنم لرزید نکنه یه وقتی اینجا رو معرفی کنه .. -دکتر جون خجالت نکش هر جا رو که فکر می کنی مناسبه باهاش تماس بگیر . دکتر محرم آدمه . تو الان برام مثل یه مادری از شیر مادرمم حلال تری . اینو که گفتم انگشتشو کرد تو کوسم . -آخخخخخخخ نهههههههه ووووویییییی -سارا خانوم الکی معطل شده بودیم . همین جاست همین جا -سلامت جان از این جا می خوای خون بگیری ؟/؟ اینجا که رگ نداره . -اگه نشد خون بگیرم یه سری از ترشحات دور و برشو جمع می کنم به اندازه معینی که رسید و کفایت کرد بسش می کنم . به این میگن ترشحات بدل از خون .. -نمیدونم من که این درسا رو نخوندم . -ولی باچی می کشی بیرون -راست گفتی با سرنگ خیلی سخته -هر راهی به نظرت می رسه انجام بده . خودمو عقب تر کشونده و گفتم دکتر جان می تونی از سرنگ همجنس خودش استفاده کنی خیسی رو که بالا کشیدی تو یه نعلبکی جمعش کنی .. از این کوس کلک بازیها در آورده و شایدم هردومون می دونستیم که داریم فیلم میاییم و این جوری می خواستیم خجالت خودمونو بخوابونیم من که خجالتی نبودم و این یک هفته ای دیگه آب بندی شده بودم . مگه این خیسی های من تموم می شد . کیرشو از همون پشت فرو می کرد تو کوسم و با قاشق روی کیرشو تمیز می کرد و یه گوشه ای جمع می کرد دلم می خواست منو تند تند بگاد و بیشتر بهم حال بده -سلامت جون همین قدر نمونه ای که گرفتی بس نیست ؟/؟ -چرا حالا باید یه کاری کنم که منبع نمونه سازی تو خشک نشه .. -پس اگه می تونی سریعتر و تند تر ضربه بزن . یه جوری منو می گایید که انگاری تا الان کوس ندیده و نکرده . ولی بد کیری نداشت . چند برابر اونچه که ازم گرفته بود اون داخل داشت درست می کرد . کمرمو داشت و منو رو همون تخت این طرف و اون طرف می کشوند . -سلامت سلامت جون یه خورده از روبرو هم تست کن . اونجوری هم واسه تقویت شدن خیلی خوبه . حرف منو گوش کرد و منو از روبرو گایید و سینه های منو خورد و در حال خوردن سینه هام بود که ار گاسم شدم واونم تا رنگ و رومو دید سه تا ضربه دیگه به کوسم زد و رو چهارمی آبشو خالی کرد در حالیکه یه انگشتشو گذاشته بود رو سوراخ کون من گفت سارا جون برای تکمیل شدن آزمایش اینجا رو هم باید کنترل کنم . منم که احساس می کردم این آخرین راه قبل از رسیدن به معافیه قمبل کردم و کرد تو کونم . وقتی که فکر می کردم برگه معاف از خدمت پسرمو تو دستم گرفتم یه عالمه کیف می کردم و اون کیف با کیف کون دادن من قاطی می شد و دکتر هوسی تو کون منم آب ریخت ... چند روز  برگه معافیت از خدمت به دستم رسید . البته سلامت دقایقی قبل از این که برگه رو بده به من شیرینی رو ازم گرفت و یه برنامه تکمیلی باهام رفت . وقتی که بادمم گردومی شکستم و می رفتم طرف خونه داشتم به این فکر می کردم که درسته که پسرم معاف شده ولی من خدمتم تازه شروع شده تازه حرف و قول من از حرف و قول هر چی مرده بالاتره . آخه به اونایی که کمکم کرده بودند قول داده بودم که هیچوقت فراموششون نکنم .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

14 نظرات:

کیوان گفت...

با سلام و خسته نباشید خدمت ایرانی عزیز داستان خوبی بود به سبکی جدید اگه امکانش هست از این نوع داستانها و سکس تجاوز خشن به زن شوهردار از زبان پسرش بیشتر بنویس.

کیوان گفت...

یه خواهشم داشتم اگه میتونی داستانهای چند قسمتی رو زودتر تموم کنی بهتر میشه به نظرم خیلی طولانی و خسته کننده شدن و به عوضش اگه چندتا داستان کوتاه بنویسی که خواننده رو حشریتر کنه بهتره مثل داستانای امیر عزیز که تو آرشیو سال2010 هستن. بازم بهت خسته نباشید میگم و ازت به خاطر زحماتت تشکر میکنم.

ناشناس گفت...

امیر جان ، دستت درد نکنه .
هم با حال بود ، هم بامزه .
باید بگم متاسفانه روند کارهای اداری سنگین ، مخصوصا اگر مراجع خانم باشه همینطور هست که نوشتی .
درضمن حالا که ادامه داستان خانم مهندس رو شروع کردی لطفا ادامه داستان سکس در شهرکرد رو هم بنویس .
موضوع و قابلیت داستان پردازی خیلی خوبی داره .
ارادتمند - مهرداد

ناشناس گفت...

واقعا درانتخاب نام داستان تکی داداش گلم داستانت روباتوجه به نامش جلوه میبره مخصوصااون قسمتهاکه اززبان آخونده طلاق غیابی... اینها حرفهاخیلی جالب وهیجانی وباحال بودفکرکنم این داستانت درمیان خوانده زن البته قابلیت اجرایی داشت طرفدار بیشتری داشت .درضمن این ابر135حقشه که بیشترازاینها تحقیربشه.فدات فردین

دلفین گفت...

دادشی دمت گرم خیلی حال دادی مرسی

یک مرد گفت...

دمت گرم.اصل طنز بود.بازم بنویس....

ایرانی گفت...

کیوان جان ممنونم از پیامت روند داستانهای دنباله دار به صورتی شده که بعضی از آنها با همین حجم انتشار باید که طولانی باشه تا از جذابیت بیشتری بر خوردار شه . درمورد داستانهای تک قسمتی با شما هم عقیده ام فرصت کنم حتما بیشتر می نویسم و در مورد داستان سکس در شهر کرد شاید نویسنده آن آن را ادامه داده و تمامش کرده باشد نمی دانم در هر حال داستانهای بسیار جالب تر و مهیج تر از آن هم وجود دارند که اگر فرصت کنم در درجه اول سعی می کنم به آنها بپردازم واین داستانهای نیمه کاره خود را زود تر تمام کنم .در مورد تجاوز خشن هم سوژه جالبی است و قبلا چند مورد نوشته ام و باز هم اطاعت خواهم کرد و حتما خواهم نوشت واز یاد آوریت سپاسگزارم . منتظر پیامهای دیگرت هستم .شاد باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

مهرداد جان سلام خسته نباشی . داستان سکس در شهرکرد رو نمی دونم آیا بقیه اش وجود داره یا نه من خودم نصفه کاره شو خوندم ولی داستانهای خیلی جذاب تر از اون هم وجود دارند و حالا بازم نمی دونم نویسنده اش تمومش کرده یا نه درهر حال من که تو ادامه داستانهای خودم موندم . با درود به تو و آرزوی سلامتی برای تو و عزیزانت ..ایرانی

ایرانی گفت...

درود به تو فردین نازنین و گرامی ! من همچنان به تحقیر انسان محقر العفلی چون ابر 135 ادامه خواهم داد تا دست او بیشتر رو شود . این دزدان پرروی یقه صاحب خانه بگیر باید شناخته شوند . به جای پاسخ منطقی به من توهین می کند . موفق باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

متشکرم ازت دلفین جان ! پاینده باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

یک مرد گل و گرامی ! سپاسگزارم به خاطر ارسال نظر محبت آمیزت . خوشحال و خندان باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

بسيار زيبا بود و دقيق. اميدوارم هميشه سربلند باشي.

ناشناس گفت...

بسيار زيبا بود و دقيق. اميدوارم هميشه سربلند باشي.

ایرانی گفت...

ممنون و سپاسگزارم از لطف و محبت تو آشنای گل و عزیزم . شاد و خندان باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر