ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس -قسمت هفدهم

سپیده به جای اینکه قمبل کنه کف حموم دراز کشید و دمرکرد و کاوه از همون پشت دوتا قاچای کونشوگرفت و به پهلو ها بازشون کرد و منم رفتم رو سرش و پاهامو از وسط باز کردم و کوسمو گذاشتم رو دهنش .  اون عطش و نیازی رو که در اون لحظات حس می کردم با هیچ هوس سنجی قابل اندازه گیری نبود و وقتی دهن کاوه به کوسم نزدیک شد یه گرمی مطبوع و دلپذیری رو احساس  کرده که دلم می خواست پاهام یه جایی دراز می شدند و  چشامو می بستم و خیلی ریلکس خودمو در اختیار کاوه قرار می دادم تا هر کاری دوست داره باهام انجام بده .. این جوری خیلی به نفع من تموم شده بود . هر چند باید به زانوهام و قسمت پایین پام فشار می آوردم ولی چاره دیگه ای نداشتم . چوچوله هامو گذاشت تو دهنش . سست شده بودم . انگاری داشتم میفتادم زمین که به زور بر خودم مسلط شدم . این هوس من وقتی بیشتر شد و دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم که کاوه در حال میک زدن کوسم یه انگشتشو کرد تو سوراخ کونم و تند تند درش می آورد و میذاشت تو دهنش . و این کارو پی در پی انجام می داد . منم  سرشو موهاشو نوازش می کردم . حس می کردم که اونم مثل من تمایل داره که همین حالا با هم سکس داشته باشیم . از اون پایین سپیده لب باز کرد -روشنک با کاوه داری چیکار می کنی ؟/؟ یه خورده بیحال داره منو میگاد . انگار  روغن سوزی داره . ببینم کاوه بنزین تموم کردی ؟/؟ -نه سپیده جون فعلا دارم با دنده سنگین کار می کنم -اگه دوست داری سبکش کنم .. فکر کنم منظور سپیده این بود که دست از سرمن بر داره ولی کاوه اونو سر جاش نشوند و گفت اگه همین حالا دو تا ماشین دیگه هم بیاد چهار تایی شونو راه می برم . از این حرفش خوشم اومد . .-ببین کاوه  جون عزیزم من کاری به این کارا ندارم . هر جوری دوست داری حال کن با هر کی که می خوای باش . روز تولدته . این هدیه ای بود از طرف من به تو . سعی کن از اون هدیه ای که بهتره استفاده کنی -درسته سپیده جون . ولی از ادب به دوره که آدم هدیه ای رو رد کنه . -حالا ارضام کن ... پیش خودم گفتم اگه برم کمک سپیده و زودتر اونو ملتهبش کنم تا با کیر کاوه ارگاسم شه شاید این جوری زودتر دست از سر ما بر داره و یه جورایی هم بیشتر دلش به حال من بسوزه . واسه این اومدم رو سر سپیده جون . خودم کمرشو گرفته اونو از زمین بالا ترش آورده و به حالت قبل قرارش دادم و مثل یه کارگردان فرمان حمله و شروع کارو به کاوه دادم . یه چشمکی هم به کاوه زدم که جریانو گرفت . فهمید که باید چهار نعل بتازه . منم تا می تونستم این سپیده رو انگولکش می کردم . .لبشو با لبام قفل کردم و پشت گردنشو آروم لمس می کردم . دستمو میذاشتم رو قسمت بالای کوسش و چنگش می گرفتم و بعد هم انگشتمو فرو می کردم تو سوراخ کون سپیده یه بار میدادم اون انگشتمو میک بزنه یه بار خودم و یه بار به کاوه می دادم . وقتی کاوه انگشتمو تو دهنش میذاشت طوری اونو میک می زد که فکر می کردم داره کوس منو می خوره . -روشنک عزیزم روشنک جون انگشتتو دوباره بکن تو کونم داره خوشم میاد . یه حالی بهم دست داده . این بار هر دفعه که انگشتو کردی تو کونم بده خودم بخورم . کیر کاوه رو که می دیدم چه جوری میره تا ته کوس سپیده و بر می گرده یه جوری می شدم . با یه التماسی به صحنه نگاه می کردم و چشامو به چشای کاوه دوخته بودم که اونم دلش به حالم سوخت . یواشکی زیر گوشم گفت من بد تر از توام و بیشتر از تو دلم میخواد ولی نگران نباش هر جوری شده ترتیبشو میدم . منم آروم زیر گوشش گفتم پس کی ؟/؟ هر وقت کیرت شل شد ؟/؟ -آهای چی دارین پشت سر من میگین -سپیده جون باور کن چیزی نمی گفتیم . -کاوه محکم تر .. نمیخوام جیغ بزنم می ترسم داداش بفهمه که من زیر کیر توام و خون به پا کنه . ولی بالاخره باهاش مقابله می کنم . اوخ روشنک انگشتت تو همون سوراخ کونم باشه باهاش بازی بازی کن . یه دستتو بذار رو سینه ام . کاوه تند تر گازو زیاد کن . با دنده سبک برو . بزززززن اووووه کوسسسسم جااااان داره میاد داره حرکت می کنه داغغغغغ شدم کیییییررررررتو محکم تر بکوب به ته کوسسسسسم واییییی داره میاد .. اوخ ارضام کردی تموم شدم مردم . کاوه بریز تو کوسم من دیگه از تشنگی مردم . کوسم از تشنگی هلاک شد .. کاوه هم  تا می تونست ضربات محکمشو به کون سپیده وارد کرد و منم با این که یه زن بودم ولی از لرزش ژله مانند کون سپید سپیده نهایت لذتو می بردم تا این که یه لحظه دیدم و شنیدم که کاوه از روی هوس فریادی کشید -اووووووفففف سپیده منو کشتی . سوزوندیم . داره می ریزه تو کوسسسست . من حرکت انگشتمو تو سوراخ کون ادامه داده با یه دستمم سینه های سپیده رو می مالوندم . هر چند اون ار گاسم شده بود ولی ول کن نبود و بازم هوس داشت و کیر می خواست . کاوه تو کوس سپیده خالی کرده بود و آب کیر در حال  بر گشت از کوسش بود .. این از این طرف ماجرا و اون جوری که بعدا متوجه شدیم اون طرف قضیه که بهاره دوست داشت خودشو در اختیار کاوه بذاره و رفتن ما رو دیده بود دلش می خواست هر جوری شده شر به پا کنه و یه جوری جلو عشقبازی ما رو بگیره .. اولش که کیارشو تحریک کرد ولی اون  با همه غیرتی بودنش در موقعیتی قرار داشت که تا حالشو نمی کرد از رو کوس بهاره بلند بشو نبود . بالاخره پس از کش و قوسهای زیاد کیارش خودشو خالی کرد و تصمیم گرفتن که بیان طرف حموم .. هرچند کیارش باورش نمی شد که خواهرش سپیده زیر کیر کاوه باشه .. صحنه به جایی رسیده بود که کار تموم شده کیر کاوه تو کوس سپیده بود و منم پهلوشون وایساده بودم وبا انگشت آب کیرکاوه رو از رو تن سپیده بر داشته یه بار میذاشتم تو دهن خودم و دفعه بعد میذاشتم تو دهن سپیده . دوست داشتم همه رو خودم بخورم ولی سپیده می گفت به منم بده . انگار اگه نمی خورد سرش کلاه می رفت .... یهو صدای نعره  کیارش به گوش رسید که درو لگد می زد و داشت از جاش در می آورد -آهای اگه جنستون خرده شیشه نداره چرا درو بستین ؟/؟ سپیده فوری خودشو از کاوه جدا کرد و اونی که دل نداشت کیر کاوه رو تو کوس من ببینه گفت کاوه خواهش می کنم کمک کن روشنک به دادم برس . این دفعه رو به خیر بگذره میدونم چیکارش کنم عین مردای قاجاریه بی فر هنگ واسه ما غیرتی شده آشغال کثافت . -چیکار کنیم . -می دونم خسته ای ولی کیرتو بکن تو کوس روشنک که مثلا شما داشتین حال می کردین .. ما هم که آرزومون بود دستور رو انجام دادیم . جوووووووون بالاخره به آرزوم رسیدم . کیر با یه قلقلک و داغی خاصی رفت تو کوسم . کیف می کردم . حتی از این که در باز شه و همه منو ببینن لذت می بردم . سپیده رفت درو باز کرد -چه خبرتونه سر آوردین . کیارش و بهاره یه نگاهی به داخل انداختند و دیدند کاوه داره منو میگاد .. -خب بهاره خانوم بفرما ببین اینم که می فر مودی کیر کاوه تو کوس خواهرمه . کو ؟/؟ .. بهاره حرصش گرفته بود اون به این امید اومده بود که مچ گیری کنه و کاوه رو بکشونه طرف خودش . برای اون اهمیتی نداشت که کیارش غیرت بازی در بیاره یا نه . واسه اون مهم کاوه بود که کیرشو واسه اون نگه داشته باشه و خونش به جوش اومده بود که هم از من شکست خورده و هم نتونسته به سپیده گیر بده و یه دعوای حسابی راه بندازه .. -خواهر بیا بیرون . اصلا واسه چی تو اینجایی بذار اون دو نفر کارشونو بکنن . سپیده به محض این که رفت بیرون چند تا قطره از آب کیر کاوه که روی رون پاش نشسته بود و برق می زد مشخص شد . چشای بهاره به دیدن اون برقی زد و یه اشاره ای به کیارش زد و با انگشت مدرک جرم رو نشون کیارش داد و فریاد زد ببین ببین رو پاشه روپاشه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

دلفین گفت...

مرسی دادشم

ایرانی گفت...

متشکرم دلفین عزیزم ..ایرانی

ناشناس گفت...

واقعا معرکهای به پاکردی اگه بگم خودنویسنده داستان هم ادامه رابخونه قبول میکنه که بااراده وقوبالایی نوشتی.که کار هرنویسنده ای نیست اینچنین زیبا بنویسد.فدات فردین

ایرانی گفت...

فردین عزیز و گل من نسبت به من لطف بی اندازه داری که نمی دونم چی بگم .درهرحال من همچنان در مقابل استادان خود سر تعظیم فرو می آورم برای همه آنان احترام قائلم و می دانم اثری را که یک نویسنده شروع کرده به هر صورتی ادامه دهم باز آن اثر اولیه حس خاص خودش را خواهد داشت . در هر حال پیامهای گرم تو به من روحیه می دهد تا با دقت و توجه بیشتری به نگارش این داستان و داستانهای دیگرم ادامه دهم . بسیار سپاسگزارم ..ایرانی

مرتضی گفت...

ممنون ایرانی. بازم هیجان و جذابیت تو داستان هات خواننده رو مجذوب می کنه.

ایرانی گفت...

سپاس داداش مرتضی . به خاطر همه پیامهای گرمت ..ایرانی

 

ابزار وبمستر