ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آبی عشق 44

-ببینم مهری تب داری ؟/؟ هر چند خیلی مشخص نبود ولی نستوه سرخی خاصی رو در گونه های مهری می دید . تب داری ؟/؟ چرا صورتت گل انداخته -حتما واسه غروب آفتابه که این جوری می بینیش . ببینم نستوه چقدر ظاهر آدما رو خوب می بینی . -میگی من چش چرونم ؟/؟ اگه جسارتی کردم می بخشی . -نه نستوه منظورم این نبود . می خواستم بگم به باطن آدما هم دقت داشته باشی خوبه . -من باطن آدما رو از کجا بشناسم .. نمی دونم منظورت چیه .. من مگه باید کسی رو می شناختم و نشناختم ؟/؟ اصلا این حرفت چه معنی داره . نمی فهمم چی داری میگی . نکنه یه آزمونی راه انداختن به اسم باطن شناسی . مهری بازم لباشو گاز می گرفت . انگاری می ترسید که یه چیزی از دهنش بپره و نتونه جمعش کنه . -ببینم نکنه تو نتونستی حس اون کسی رو که دوستش داری خوب درک کنی -مهری چته امروز . همش یه حرفایی می زنی که به هم ارتباطی نداره .. -باشه من دیگه حرفی نمی زنم . -چیه ناراحت شدی؟/؟ من که چیز بدی بهت نگفتم . دیدن غروب دریا  وقتی بیشتر به آدم می چسبه که آدم در کنار عشقش باشه .. مهری رفته بود تو خودش .. دیوونه تو انگار اصلا تو باغ نیستی . همش به فکر اونی هستی که ولت کرد و رفت . اون چه دوستت داشته باشه و چه نداشته باشه دیگه  نمی خوادت . مهری دوستت داره . اون جونشو واست میده . اون بهت اطمینان داره . اون اگه تو رو وسط صد تا  دختر دانشجوی خوشگل ببینه بازم بهت ایمان داره . می دونه که چش پاکی . چی میشه نگات به من یه نگاه دیگه ای باشه .. مهری در همین افکار بود که دید دستای نستوه جلو چشاش تکون می خوره -دختر خوابی یا بیدار انگاری امروز خوش نیستی . اصلا بی خود اومدیم اینجا .. می دونم از عشق حرف زدیم دلت گرفت . تقصیر من چیه اونی که دوستش داری اینجا نیست .. -شایدم اینجا باشه . اون از نفسام بهم نزدیک تره . ولی خودش نمی دونه -وای مهری چقدر دوستش داری که این جوری ازش حرف می زنی . اون اگه بدونه چقدر دوستش داری ...می دونم تو می تونی هر مردی رو در این دنیا خوشبخت کنی .. -البته اگه  اون مرد عاشقم باشه .. -دختر تو امروز دلت گرفته . نستوه نمی تونه غم تو رو ببینه . ببینم اگه می خوای جسارت نمیشه یه تلنگری انگشتتو بذار رو دستم . بذار ما هم بریم توی فیلم و حس کنیم که عشقامون کنار مونن ..نستوه دوباره رفت توخودش ... نسیم دیوونه کله خر حالا چیکار می کنی . نکنه دوباره واست خواستگار بیاد و بری . من دوباره دیوونه میشم . چرا اون جوری راجع به من قضاوت کردی . من بیگناهم نسیم . یه روزی اینو ثابت می کنم . ولی می دونست کاری از دستش بر نمیاد . حس کرد که نسیم داره دستشو لمس می کنه . با همون حس و طراوت . بوی عشقو حرکت عشقو به خوبی احساس می کرد . بی اراده لبخندی رو لباش نقش بسته بود . لبخندی که اونو تا به درخت عشق هم رسونده بود . همونجایی که اون و نسیم پیمان بسته بودند . بهترین سالهای جوانی شو در حسرت از دست دادن عشقش گذرونده بود . اون بوی عشقو احساس می کرد و مهری هم یه سردی خاصی رو در دست نستوه می دید . نستوه  بدون این که خودش متوجه باشه نسیمو صدا می زد . ولی خیلی آروم . حالا اونم با این حس که دست نسیم تو دست اونه دست مهری رو لمس می کرد . دختر قلبش با شدت بیشتری می تپید  . حس قلبشو بیشتر به دستش منتقل کرد . خودشو بیشتر به نستوه چسبوند . نفسهای بریده مهری نستوه رو به یاد نسیم انداخته بود . خورشید رفته بود . غم سنگینی  بر فضای دریا نشسته بود . نستوه یه لحظه به خودش اومد و دید که داره با پشت دست مهری ور میره .. -وای مهری ببخش منو .. زیادی رفتیم توی فیلم . مهری دوست داشت فریاد بزنه . بهش بگه که چشاتو باز کن نستوه . عشقت رفته . حالا اونی که دوستت داره و می تونی عاشقش باشی و عاشقته جلوت وایساده . دوتایی شون از ساحل دور شدند . -مهری آخرش باید بهم بگی چته -چیزیم نیست نستوه . راستی یه سوالی ازت بکنم ؟/؟-بگو . بپرس -به نظرتو اگه یه دختری از پسری خوشش بیاد و بهش بگه دوستت دارم یا بهتره بگم اگه یه دختری بره خواستگاری یه پسر اشتباهه ؟/؟ -من که فکر می کنم اشتباه نیست . پسره می تونه بگه نه . یا آره ولی مهری جون اون وقت پسره مهریه بگیر میشه ؟/؟  خوبه از این حرفای خنده دار بزنی . خیلی جوکی دختر . ببینم مگه می خوای از اونی که دوستش داری خواستگاری کنی ؟/؟ اگه بخوای من کمکت می کنم -تو اگه می تونستی به خودت کمک می کردی .. بلافاصله دختر پشیمون شد که چرا این حرفو زده . اون شب ستایش از ناراحتی خوابش نمی برد . ناپدری و مادرش اعصابشو خراب کرده بودند . مادرش به خاطر این که خیلی شل بود و ناپدری هم همش به او نظر بد داشت . سعی می کرد خودشو به سخت ترین وجهی جلو نا پدریش بپوشونه . -ستایش جون مگه نمی دونی شوهر مادر یا ناپدری به نا دختری محرمه ؟/؟ راحت باش -نه من این جوری راحت ترم . با خودش می گفت کثافت آشغال اگه این قدر با ایمانی و این چیزا حالیته اینو هم باید بدونی که طرف شدن با نا دختری هم گناه بزرگیه . رفت به اتاق خودش .  هر کاری کرد نتونست درس بخونه . چه اتفاقی ممکنه بین مهری و نستوه افتاده باشه .. دختر درساتو بخون . اگه فردا  نتونی خودتو توی کلاس نشون بدی و پیش بقیه دخترا کم بیاری باید تا جلسه بعدی همین جور حرص بخوری . اون شراره عوضی و چند تا دختر دیگه منتظر وقتن که قاپ نستوه رو بدزدن .. اجازه همچین کاری رو بهشون نمیدم . اگه نستوه مال من نشه نمیذارم که مال اونا هم بشه . با دستای خودم خفه شون می کنم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر