ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا تقسیم بر سه 42

اولین باری بود که نونا در همچین شرایطی قرار می گرفت که یک بیمار به این صورت جلوش لخت شه . بازم این قدر عقلش می رسید که منو بکشه یه گوشه ای و بگه بابا این چرا وضعش این جوریه من سر در نمیارم . -نورا جان ولش کن این بازیها رو . این که نمیشه این بیمار منه .. -بابا زشته .. -عزیز دلم اگه نمی تونی دستیارم باشی برم بگم خواهرت بیاد . اینجا شده مکتب خونه . بچه بازی راه انداختین رفتین .. -بده من اونجاشو نگاه می کنم .. -یه حرف دیگه بزنی نورا دیگه من می دونم و تو . برو سرجات بشین .. اصلا نفهمیدم کوس اون خانومه رو چه جوری معاینه کردم . بچه ها همینن دیگه ولی سر نورا رو که یه طرف دیگه می دیدن یه جور مخصوصی کوسو دستمالی می کردم که یارو حس می کرد دارم با منظور این کارو انجام میدم . هم کوس اون زن خیس کرده بود و هم کیر من شق شده بود . با این که روپوش سفید تنم بود ولی کیر بر آمده شده بود . نورا حالا دیگه فقط به اون قسمت نگاه می کرد و کاری به جای دیگه نداشت . حتما فهمیده بود من خوشم اومده . مریض منم که ظاهرا خوشش اومده بود گفت ببینم دختر شماست ؟/؟ خدا به شما صبر بده هم مادرید واسه بچه ها هم پدر . تنهایی بچه بزرگ کردن خیلی مشکله . اونم با این شغلی که شما دارید . -چه میشه کرد باید ساخت و با این وضعیت کنار اومد . کاریش نمیشه کرد . -خب یه مرد احتیاج به یه همدم داره .. ببینم آقای دکتر اگه امکان داره من برم یه روزی بیام که نورا خوشگله شما که خیلی هم عصبی نشون میده اینجا نباشه .. یه جوری رفتار می کنه که انگاری من می خوام جای مادرشو بگیرم .. وااااییییی باز عجب کوسی بود این . می خواست هر جوری شده صحبت رو بکشونه به موضوعات ممنوعه . اون روز به خیر گذشت ولی من بودم و نگهبانایی که نمی ذاشتند دست از پا خطا کنم . اونا کار چند تا مادر شوهر و مادر زنو می کردند . روز به روز چاق و چله تر و خوشگل تر می شدند . چند سال به همین منوال سپری شده بود . دخترا دیگه خانوم شده بودند . با این آبیاری که باباکرده بود دیگه اونا حسابی چهره و هیکل یک زنو پیدا کرده و چهار پنج شش سالی از سن خودشون بزرگ تر نشون می دادند . به غیر از چند مورد  اونم همون ابتدای کار دیگه پیش نیومد که  در کنار نینا با نونا و نورا سکس داشته باشم . و به غیر ار دو سه مورد هیچوقت نورا و نونا رو موقع سکس کنار هم قرار ندادم . تخت اتاقشونو بزرگتر گرفته بودم . البته این دلیل نمی شد که نینای خوشگل و ته تغاری خودمو فراموش کنم . با این که  پنج سالی از مرگ مهناز می گذشت و نینا هم دیگه به جرگه به سن بلوغ رسیده ها رسیده بود ولی هنوزم عادت داشت که به یه بغل زدن خشک و خالی و بوسیدن اکتفا کنه . شاید به خاطر این که  روش نمی شد ازم چیزی بخواد و یا این که خواهراش  در مورد سکس باهاش حرف نمی زدند . اون خیلی خجالتی نشون می داد . نمی دونست آیا اون واقعا دلش می خواست یا از من خجالت می کشید و سختش بود . یعنی اون از صحنه های گاییده شدن دو تا خواهرش توسط پدرش در پنج سال پیش چیزی رو به یاد نداشت ؟/؟ نمی دونست که ما با هم مشغولیم ؟/؟ و این رابطه ادامه داره ؟/؟ تازه دو تا خواهراش با چه وضعی توی خونه واسه من دلبری می کردند . دیگه اون کون کوچولوی دخترونه رو نداشتند . وقتی اونا رو با اون کون بر جسته و تپلشون می دیدم دلم می خواست همونجا می پریدم روشون و دیگه کا ررو به شب نمی رسوندم . با این حال سعی می کردم شور و اشتیاق خودمو زیاد نشون ندم و همیشه اونا رو تشنه نگه داشته باشم . ولی از طرفی این سعی رو هم داشتم که با محبت و سکس و حرارت نشون دادن به موقع اونا رو  دیگه وابسته و نیاز مند به جنس مخالف هم سن و سال خودشون نکنم والحق که در این زمینه موفق شده بودم . لباسای خواب مامانشونو که بین خودشون تقسیم کرده بودند و علاوه بر اون هر چی پول توجیبی و به مناسبت های دیگه پولهای دیگه از من می گرفتند  وسایل آرایش و لباس خواب و یه چیزایی در همین مایه ها می خریدند تا خودشونو تو دل برو تر نشون بدن وموفق هم می شدند . دیگه چشم و دل باباشون و همچنین خودشون سیر سیر بود . ولی اگه به  یه چیزی دقت می شد صبر و استقامت من هم بود که در یک مورد خاص استواری خاصی نشون داده بودم و این که در این مدت فقط کون می کردم و کاری به کار کوس و این که کیرمو از مرز بگذرونم و سد ها را بشکنم نداشتم . ولی قبل از این یه صحبتی هم در این مورد و موارد تخصصی داشته باشم یه اشاره ای هم به نینا خوشگله خودم بکنم که کنار اومدن با اون شده بود یه معضل . چون حس می کردم یه خود خوری و نیاز خاصی درش هست که نمی خواد خواسته خودشو به من بگه . راحت تر بگم از این کارا خجالت می کشید و با این که می خواست روی دو تا خواهرشو نداشت . بر خلاف اون دو تا خواهر در این مورد این من بودم که باید کمکش می کردم . اون از یه نوار بهداشتی های جنس ساده استفاده می کرد . از بس خجالتی بود وقتی می رفت از یه لوازم بهداشتی  نوار بهداشتی بگیره هرچی می دادن دستش می گرفت . یه شب که کنارش خوابیده بودم و بر جستگی قسمت روی کوسشو دیدم متوجه شده که به دوره پریودش رسیده ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر