ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 134

ملکه پیر شیطان پیر زیر کیر من قرار داشت . امونش نمی دادم . چپ و راست آتیشش کرده بودم . اون فقط سرعت کیر و ضربات شدید اونو می خواست و من با تمام قدرتم ملکه رو می کردم . در واقع من  با گاییدن ملکه انگلیس شده بودم پادشاه انگلیس . کیر من داشت سلطنت می کرد . این من بودم که داشتم دنیا رو اداره می کردم ولی نباید به خودم مغرور می شدم . چون در این دنیای خاکی ما چیزای دیگه ای هم واسه نازیدن وجود داره . ملکه از حال رفته بود و بازم زیر لب به زبون انگلیسی یه چیزایی داشت می گفت که من حالیم نمی شد . دلم می خواست ملکه رو می بردم و در یه هوای آزاد و فضای باز می گاییدمش . جایی که همه ما رو ببینند و همه فر مانروای خودشونو ببینند که چطور یک کیر ایرانی جهان را به آتش کشیده و به سیطره خود در آورده . کوروش آریایی . همین کا رو هم کردم . ملکه رو که خیلی سبکبال به نظر می رسید و همین طور هم بود رو رودستای خودم بلند کرده و هر چی هم دست و پا می زدومقاومت می کرد ول کنش نبودم . صحنه شاید در واقع مسخره به نظر می رسید ولی من دوست داشتم به نوعی تفریح و حال کنم . عشق کنم . رفتیم به فضای باز . ندیمه ها سراسیمه شده بودند ولی ملکه که عادت کرده بود یواش یواش لبخند می زد . خیلی سست و بی حال واسه همه دست تکون می داد و به سر بازا و نگهبانانی که حس و هوسی نداشتند اشاره کرد که برن عقب . همه شون کنار کشیدند . ندیمه ها چند دسته بودند . یه عده شلوار داشتند و یه عده دامن . اونایی که شلوار داشتند شلوار هاشونو پایین کشیده و یه سری هم که دامن داشتند دامن هاشونو بالا زده بودند و دستشونو گذاشته بودند رو کوسشون و با هاش ور می رفتند . عجب جابی بود . باغ بهشت .. اسم این قصر و فضای سبز رو نمی دونستم . برام هم مهم نبود که کجام . فقط می دونستم که از این بهتر نمیشه . رود خونه و چمن و درخت و جوی آب و هوای تمیز و سالم . هوای دلپذیر و این همه زیبایی . دیگه برام فرقی نمی کرد که اونی که زیر کیرمه کی باشه و چی باشه .. ندیمه ها که وضع رو به اون صورت دیدن انواع و اقسام تشک و ملافه و از این جور وسایل آورده بهونه ای داشتند که به دنبال ما راه بیفتند و این کارو انجام دادند . رو زمین اون قدر تشک پهن کردند که اون فضای سبز شده بود شبیه سالن کشتی . انداختمش رو یکی از این تشک ها . اگه جوون بود شاید رو همون چمن تر تیبشو می دادم ولی دیگه می ترسیدم پیچ و  مهره اش باز شه . اون محوطه شده بود سالن نمایش . راستی راستی شبیه مسابقه کشتی شده بود . به درک بذار خانوما حال کنن . زنا رفته بودن مردای در باری رو آورده بودند که کنار اونا وایسن . وقتی که از تماشای فرو رفتن کیر من توی کوس الیزابت به هیجان میومدن  با وجد و نوعی هوس به کیر مرد بغلی خودشون چنگ انداخته و هر چه فشارش می گرفتند و باهاش ور می رفتند شق بشو نبود . من بی خیال این حرفاملکه رو که عین لبو سرخ شده بود رو همون تشک می گاییدم . کوس گشاد الیزابت جا داشت که چند تا انگشت خودمم توش فرو کنم و همین کارو هم کردم .. بقیه ذوق زده بودند از این که می دیدند بانوی اونا تا این حد تسلیم کیر من شده . می دونم دوست داشتند که جای اون می بودند . نه به خاطر قدرت و شکوه سلطنت . .. در واقع به خاطر این که زیر کیر من باشند . زیر سایه کوروش آریایی مردی از تبار آریا از نسل پاد شاهان که باز هم جهان در سیطره اوست . سلطنت و قدرت ارزشی نداره وقتی که لذت نباشه .. الیزابت طوری ناله های هوسشو سر داده بود که می دونستم اگه زایمانی هم کرده باشه این جور ناله ها رو به وقت اون نداشته . انگشتامو از کوس الی جون در آورده و اونو فرو می کردم تو دهنش تا خیسیهای کوسشو میک بزنه و مزه بگیره . چقدر حریص بود ولم نمی کرد هر چه می کردمش تشنه تر می شد و بیشتر می خواست . نمی دونستم که این پیری بالاخره کی ار گاسم میشه ..  چند بار از حال رفته بود و دست و پاش به دو طرف افتاده بود ومن می خواستم که دست از سرش بر دارم ولی دلم رضا نمی داد . حتی مرغای آسمون و پرندگان باغ اومده بودند بالا سر ما و روی چند تا درخت نشسته بودند . چه صحنه پر شکوهی .. اگه این ملاهای ممکتی می دونستن اینجا چه خبره حتما تمام خیابونای کشور رو چراغونی می کردند و شعار های پیروزی بر انگلیس رو سر می دادند . اونا از عادتشونه که همش با کیر دیگران جلق بزنن . چه اون وقت که روز خوبشون بود چه حالا که بی کیر و خایه شدن . منم خیلی خسته شده بودم . به کیرم آزادی عمل دادم که هر وقت دوست داشت آبشو ول کنه بره تو ی کوس الیزابت ناز و خوشگلم . جاااااان چقدر مزه می داد . کوس ملکه عین تابه ای که پر از روغن نباتی باشه کیر منو سرخ سرخش کرده بود . هر چی این آبمو می مکید و جلز و ولز می کرد بازم تمومی نداشت .. هوس ملکه رو میگم بازم می خواست . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش نازنین ! شب و روزت به خیر و شادی و تندرستی . خسته نباشی .. ظاهرا بد جوری درگیر امتحاناتی .. در هر حال اگه بر گشتی پاسخ به نظرات خوانندگان سایت لوتی در روز های اخیر تا این لحظه رو در ذیل داستان فقط یک مرد 133 آورده ام که امید وارم منتشرشون کنی ..ممنونم ازت . امیدوارم که در تمام زمینه های زندگی موفق باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

علی آقای خوبم این امیر خان ما هم مثل آره داداش این روز ها کم پیدا که چه عرض کنم ناپیدا شده و اون دو تا داستان هنوز به دستم نرسیده ..عیبی نداره بالاخره می رسه .. سپاسگزارم از تلاش و زحمتت در عوض واسه نوشتن قسمت بعدی وقت بیشتر داری . شبت خوش ...ایرانی

 

ابزار وبمستر