ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 84

خب حالا باید خودمو  نزدیک می کردم  به حموم . برام کاری نداشت .  وای چی میشه عشق و حال کردن در یک حموم مردونه . نامرئی بودنشو که نه ولی اگه عشق و حالشو واسه دوستای شیطون  دوران دبیرستان تعریف می کردم کلی حال می کردیم . البته قبلش حتما از تعجب شاخ در می آوردند . سلانه سلانه وارد محوطه حموم عمومی شدم .. اووووففففف عجب بویی میومد . اینجا هم دست کمی از حموم عمومی زنونه نداشت . سالها پیش یه بار  همراه مامان این حموم ها رو رفته بودم . می خواست که یه کیسه کش خوب اونو بسابه .. یه خورده گذشت تا به این بو ها عادت کردم . واییییی دختر چقدر مرد اینجا بودند . از هر سن وسالی گرفته می شد همه رو دید زد . من بیشتر دنبال تیپ هایی بین بیست تا سی بودم و هیکل های مردونه تر و درشت تری که خوب بهم حال بده . اوخ  که من می مردم واسه این کیر ها . مردا همه شون شورتهای وسوسه انگیزی پاشون بود . چه راحت می شد اونا رو دید زد . رفتم زیر یکی از این دوشها و درشو از داخل بستم . خوب که خودمو شستم اومدم بیرون . صابون یکی از مردا رو کش رفته بودم . خوب مراقب بودم که وقتی درو باز می کنم کسی رو نرنجونم . حالا باید با چشام تعقیبشون می کردم که کی کجا میره .. یه جوون چهار ده پونزده ساله رو دیدم که رفت طرف یکی از این دوشها . قبل از این که بره داخل من فوری رفتم یه گوشه ای قایم شدم . شانس آوردم فضا تقریبا بزرگتر از اونی که باید باشه  بود و من  می تونستم با رعایت یه فاصله مناسب شاهد کاراش باشم . رو کیرش صابون کشید و دستشو گذاشت روی اون . فهمیدم که جلق زدن رو شروع کرده . پس اونم اهلش بود .. ناله هوس خودشو خیلی آروم می داد بیرون . شاید از بقیه مردا خجالت می کشید . خیلی زود آبشو  زیر دوش خالی کرد . بدنش سست شده بود .. اون دیگه باید ار ضا شده باشه . نمی دونستم آیا اونو به یه نوایی برسونم بهتره یا ولش کنم برم یه ارزیابی هم از بقیه بکنم . من در واقع می تونستم نقش مادری براش ایفا کنم . در حالی که سن مادرشو نمی تونستم داشته باشم شاید ده دوازده سالی رو ازش بزرگتر بودم . درو باز کرده و رفتم بیرون .یه لحظه از این که در باز شده تعجب کرد فکر کرد که یکی از بیرون این کارو کرده . سرشو آورد بیرون و دید که خبری نیست . جووووون یه جوون خوش هیکل دیگه رو دیدم که رفته طرف دوش . این همون چیزی بود که  می تونست حالمو جا بیاره . با این که ساعاتی پیش پرویز حالموجا آورده بود ولی  اون حس زیبا پرستی و هوسبازی من دوباره یه حس و حالی رو در کوس من ایجاد کرده بود که جز با تماس با کیرش هیچ چیز دیگه ای نمی تونست سر حال و راضیم کنه .. همون تر فند رو زدم و زود تر سنگر گرفتم . اونم شورتشو کاملا پایین کشید . واییییی کیر آقا چقدر سنگین و درشت بود . چقدر کلفت .. دوست داشتم که فوری بپرم تو بغلش و اون کیر ناز و تپلی آقا خوشگله رو بذارم تو دهنم . حدس زدم باید تقریبا هم سن من باشه . موهای صاف و مشکی سرش .. صورت اصلاح کرده و بینی قلمی و لبهای غنچه ای اون خیلی بهش میومد . حتی سبیل هم نداشت  . چهره شو خیلی جذاب کرده بود . دلم می خواست زود تر برم طرفش و لباشو زود تر ببوسم . اون دیگه جلق نمی زد . با این تیپی که داشت به نظرم اومد که باید دوست دختر زیاد داشته باشه . و نیازی به خود ار ضایی نداره . اگه جیغ بکشه و داد و فریاد راه بندازه چی .. یا خودشو می کشه یا منو .. شانسی که آوردم این بود که دوشی که این جناب رفته بود زیرش در یه قسمتی قرار گرفته بود که کسی اونجا نبود چون در یه گوشه باریکه قرار داشت . فرقی هم برام نمی کرد ولی بهتر بود . رفتم بیرون با همون وضعیت خودم .. چند بارخیلی آروم  صداش کردم .. -ببخشید من یه زن هستم . نمی دونستم اشتباهی اومدم اینجا اصلا حالم خوش نبود . نمی دونم چی شد .. فوری خودمو مرئی کرده رفتم داخل . می دونستم یه حرفایی زدم که با عقل جوردر نمیومد ولی هر چه بود بهتر از این بود که اون با چیزای عجیب و غریب تری روبرو شه و سر در نیاره که چی به چیه . تازه این جور مواقع وقتی جوانان یه کوس مفت گیر میارن دیگه براشون چه اهمیتی داره که این کوس و برکت و نعمت از کجا نصیبشون شده همون قدر که اونو در چنگ خودشون داشته باشن و با هاش حال کنند کفایت می کنه . دیگه صبر نکرده بودم چی به چیه . از تعجب نمی دونست چیکار کنه و چی بگه -ببخشید اصلا نمی دونستم که شما لخت هستین .. این حرف من دیگه یک کوس شعر تکمیلی بود . آدمی که خودش لخت باشه که دیگه از لختی طرف نمیگه . خب دیگه شرم و حیای زیادی همینه دیگه . به اندام و تن و بدن من زل زده بود و نمی دونست چیکار کنه . مات مونده بود .. -کسی شما رو ندید ؟/؟ .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

11 نظرات:

ایرانی گفت...

ایرانی گفت...
آره داداش نازنین روز جمعه ات خوش ..هرچمد حالا نیمه شبه هنوز پاسخ اول من منتشر نشده سارای عزیز در داستان مادر فداکار بازم پیام گذاشته که من کپی پاسخ اول و همچنین پاسخ دوم خودمو جداگانه بعد از این پیام میارم . شاد و پیروز باشی ...ایرانی

جمعه ۱۸ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱:۳۴:۰۰ (GMT+۰۳:۳۰)
ایرانی گفت...
آره داداش عزیزم خسته نباشی ..سارا ی گرامی در داستان مادر فداکار پیامی داشته که پاسخ من هم به این صورته ممنونم ازت .....سارای عزیز و دوست داشتنی و نازنین و همیشه مهربان ! من هم شما را دوست داشته و افتخار می کنم با نظر و اندیشه و احساس گرم خود یار و یاور همیشگی من هستی اصلا قصد کش دادن داستان مادر فداکار را ندارم برعکس دلم می خواهد زود تر به پایانش برسانم که داستان اتوبوس هوس را جایگزینش نمایم که البته یک قسمت و تنها قسمت آپ شده آن در بخش داستانهای دنباله دار توسط آره داداش گلم منتشرگردیده . شاید باور نکنی ولی پیشنهادجالبی را که درمورد الناز دادی و من دردو سه قسمت آخر( که هنوز آن را ننوشته ام وتازه به آن جا رسیده ام )از آن استفاده خواهم نمود همان اخساسی بود که خود به آن اندیشیده بودم منتها در مورد حفظ دختری او تردید داشتم که نظر شما ثابت قدمم کرد . شاید باور نکنی به خاطر شما بود که این داستان پنج شش قسمت بیشتر ادامه پیداکرد یا می کند که البته در نهایت بهتر هم شد . اما این یکی را باید باور کنی که اگر بتوانم قسمتهای بیشتری از این داستان را بنویسم فقط یه خاطر شماست که دو تا دو تا منتشرش خواهم کرد . آخر سارا جان این تنها داستان من نیست مثلا من وقتی این داستان را می نویسم زمانیست که همراه با آن داستانهای به دادم برس شیطان , هرکی به هرکی وفقط یک مرد را هم باید بنویسم وعلت کم حجم بودن داستانها همین است اما به بزرگواری خود مرا ببخشید ومن به خاطر شما و خوانندگان خوب هم وطن و هم زبان از هیج کوششی دریغ نخواهم کرد و همیشه هم گفته ام آن چه بیشتر از خود داستانها برای من ارزشمند است دوستیها و نظر شما عزیزان است آن چنان که همیشه دوست می دارم یک سلام را با چند علیک پاسخ دهم و پیام گرم را با پیامی داغ . سارا جان از تو به خاطر توجه وپیام گرمت سپاسگزارم . خوش وخرم وخندان باشی ...ایرانی

جمعه ۱۸ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱:۳۶:۰۰ (GMT+۰۳:۳۰)
ایرانی گفت...
سارای گرامی ومهربان این هم پاسخ پیام دوم توکه یک ساعت پیش در سایت لوتی منتشر شده ..جز این که بگم مثل همیشه از لطف و همراهی و توجه تو متشکرم چی می تونم بگم . اتفاقا خودم قصد دارم که یه خورده در هر وهله بیشتر بنویسم و من پاسخ پیام اولتو سه ساعت بعد از انتشار دیده وصبح پنجشنبه درجا نوشتم ودر سایت امیر منتشرکردم چون مستقیما در سایت لوتی منتشر نمی کنم و آره داداش گل زحمت انتقالشو می کشه از نظر زمانی کمی فاصله میفته که باید ببخشی . اتفاقا نکاتی رو که در پیام دوم گفتی حتما رعایت می کنم و می دونم که تا حدود زیادی همدلی و هم فکری داریم بادرود به تو یار و یاور همیشگی و همه خوانندگان گل و گرامی شب خوش ...ایرانی

جمعه ۱۸ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱:۴۷:۰۰ (GMT+۰۳:۳۰)

ایرانی گفت...

ایرانی گفت...
آره داداش گل شب به خیر ! ارسلام عزیز در داستان خانوم مهندس روشنک برای همکاری اعلام آمادگی نموده...ارسلام جان خیلی خیلی ممنونم از حس همکاری شما . دوستی با دوستان خوبی چون شما برایم مایه افتخار می باشد . آره داداش نازنین زحمت آپدیت داستانهای روز مرا کشیده که البته بیشتر از نیمی از داستانهای گذشته من هنوز منتشر نگردیده که در سایت امیر موجود می باشد و بعد از بی مهریهای زیاد آره داداش گل , کینگ صفر پنج عزیز و تنی چند از لوتی صفتان همکاریهای لازم را داشته اند و در خصوص داستانهای من با توجه به رعایت قوانین کپی برداری و سایر مقررات , من اعتراضی به انتشارآنها از سوی هر کسی که باشد ندارم . از آنجایی که به خاطر مسائل امنیتی خیلی محتاطانه عمل می کنم ارتباط ایمیلی من تنها با مدیریت سایت امیر می باشد وگرنه شاید خود به گونه ای دیگر عمل می کردم به خصوص این که حساسیت عجیبی به این دارم که پاسخی که به شما عزیزان می دهم زود تر منتشر گردد وگرنه انتشار خود داستانها شاید آن قدر برایم مهم نباشد که رعایت ادب و احترام و پاسخ به شما نازنینان برایم مهم است . اگر بخواهم داستانی از دیگران را هم منتشر کنم معمولا آن را به ایمیل امیر سکسی می فرستند واوهم برای من ارسال می کند و من بعد از کنترل اقدام می کنم که شاید این امر کمی زمان بر باشد ولی درهر حال من ازهنر و ذوق دوستان استقبال می کنم . هیچ بخل و حسادتی هم در خود نمی بینم . چون بهترین هنر را در این می بینم که چگونه دوست بداریم و چگونه دوست داشته شویم . در هر حال من همیشه از زحمات بی دریغ آره داداش گل و همکاری مسئولین لوتی ممنون بوده هر چند که سال گذشته در این خصوص نارساییهایی مشاهده می گردید ولی به لطف دوستان این مشکلات بر طرف گردید . آره داداش خوب و ارسلام دوست داشتنی و همه خوانندگان عزیز فارسی زبان ! دوستتان دارم و امیدوارم که این دوستیها تداوم یابد ....ایرانی

جمعه ۱۸ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۲۳:۰۴:۰۰ (GMT+۰۳:

ایرانی گفت...

آره داداش جان امیدوارم که روزگار بر وفق مرادت باشه من هر نظر منتشر نشده ای که بود انتقالش دادم به اینجا که دیگه جانمونه .یعنی پیامهای بالا همه کپی هستند چون اهمیت اونا رو خیلی بیشتر از داستان و انتشار شون می دونم .داستانها رو هر جایی میشه خوند . این سایت یا اون سایت اما ادب و شخصیت خوانندگان و احترام به اونا خیلی اهمیتش بیشتره .. هرجا هستی شاد و پیروز و خرم و خندان باشی . ...ایرانی

ایرانی گفت...

ایرانی گفت...
آره داداش نازنین این هم پاسخ من به حدیث گل ودوست داشتنی ..حدیث جان سپاسگزارم از این که این داستانها رو با جدیت و دقت بسیاری پیگیری می کنی .. در خصوص داستانهای سکسی باید گفت اینها از شاهنامه زیبا و شیرین کلام فردوسی بزرگ هم اغراق آمیز تر و تخیلی ترند حال میزان تخیل یکی کمتر و یکی بیشتر است ..مخصوصا قسمت داستانهای ضربدری و سکس با محارم آن .. به نظرم بهتر بود می فر مودید که اصلا سکسی به نام سکس با مادر و خاله ای به این صورت وجود ندارد که ما آن را به صورت داستان در آوریم همه اینها زاییده خیالات ما هستند حال به آن دو سه مورد استثنا کار نداریم که افرادی وحشی و روانی با محارم خود رابطه دارند .. به نظر من داستانهای سکسی ارزش آن را ندارند که آن را با رمانهای زیبا و احساسی و شاید هم طبیعی سنجید تازه آن طبیعی ها هم در بر دارنده کلی تخیلند حتی رمان بینوایان وبکتور هوگو که من اونو بهترین رمان دنیا می دونم با همه واقع گرایی و نشان دادن درد های اجتماع خالی از تخیل نیست .. نوشته های سکسی من با مسائل سیاسی آمیحتگی خاصی ندارد بیشتر نمایانگر گوشه ای از درد ها و واقعیات اجتماعیست و فقط در یک مورد در داستان فقط یک مرددر چند جا و نیز در بعضی داستانهای دیگر به یک واقعیتی اشاره شده که زیاد بازش نکرده ام واقعیتی که بزرگترین خبر گزاریهای دنیا از اشاره به آن طفره می روند و در واقع یک بمب خبریه ..بیش از آن که من داستانهای خود را تحمیل نظرات شخصی خود بدانم عقیده قابل اخترام شما را نوعی غقیده شخصی می دانم چون نظراتی که در این خصوص داده شده نشان دهنده حمایت همه جانبه دوستان و علاقمندان می باشد . البته در نظر سنجیهای ما که آمارش در دست مدیر سایت امیر می باشد بیشترین طرفداران را داستانهای سکس با مادر تشکیل می دهند که نمونه آماریست .. من در نوشتن مطالب سکسی در درجه اول به احساسات انسانها توجه دارم بعد به این که اون داستان کمتر غیر طبیعی باشد .همچنین به در خواست دوستان در کل متن البته نه همیشه ولی در آن صورت هم طرح و هسته داستان و پایه گذار احساسات ,خودم هستم . اصلا دوست ندارم از کسی یا جایی تقلید کنم ولی گاه خود به خود جایی سوژه ها مشابه می شود و یا یکی در خواست داستانی شبیه فلان داستان دارد .. البته بیشتر نوشته ها به انتخاب خودم می باشد . با نوشتن داستانهای سکسی مخالفم . عاشق نوشتن داستانهای احساسی و عشقی و متون ادبی هستم . خود را یک نویسنده خوب نمی دانم حتی دو سوم یا سه چهارم از داستانهای سکسی خودم رو وقتی که شروع به نوشتن می کنم تازه فکر می کنم که باید چی بنویسم و همون موقع فکر و تایپ و ..همه با همند و اینا همه در اثر مطالعه زیاد در دوران کودکی و نوجوانی وعشق به نویسندگیه وبازی با کلمات همراه با معنا .. شغل من چیز دیگه ایه و روزی چهار پنج ساعت از استراحت خودمو واسه این چیزا میذارم که وقت زیادی هم نیست . . می گویم دیگران بهتر می نویسند اما در مورد سکسی نویسی اگر خوب بررسی کنید به نظر خودم میزان غیر طبیعی بودن داستانهای من کمتر است . . نمی گویم طبیعی تر می گویم غیر طبیعی بودنش کمتر است . وگرنه به اندازه چند قرن در چند سال داستان نوشته شده .آخر چرا و برای چه ..برای این که علاقمند دارد ..در هر حال مواردی هستند که توجه به در خواستهای دیگران لطمه ای به هسته داستان نمی زند و من آنها را رعایت می کنم در مورد داستان خانوما ساکت خب در این که بسیجی های متظاهر در جامعه وجود دارند و نون رو به نرخ روز می خورند شکی نیست در این که یک زن مثل یک مرد هم خواسته هایی داره شکی نیست شاید این که یک مرد تنها مرد دبیرستان دخترانه باشه کمی اغراق آمیز باشه ...چه اشکالی داره نویسنده برای جذابیت بیشتر یک داستان سکسی یه تخفیفی هم بیاد درمورد داستان مادر فداکار بازم چه اشکالی داره که یک مادر محروم احساسات خودشو بیان کنه ..در جامعه ما وجود دارند زنایی که اول جوونی بیوه میشن .. نیاز ها و خواسته های خودشونو واسه بچه هاشون سرکوب می کنند و اتفاقا این قسمت از داستان طبیعی ترین و جذاب ترین قسمت داستانه . خیلی خوشحالم که خواننده های با فر هنگ و نکته سنجی چون شما این آثارو مطالعه می کنند تا من بتونم با انگیزه و دقت بیشتری به نویسندگی ادامه بدم . دلم می خواد مطالب بیشتری در این خصوص بنویسم ولی خب با اجازه برم یه تیکه از یکی از داستانهای دنباله دارو بنویسم که ساعت سه برم بخوابم و چند ساعت بعد هم برم سر کار ..ولی خیلی خوشحال شدم از بیان عقاید و انتقادات شما امیدوارم در کنار نظرات سایر عزیزان راهگشای من برای ادامه راه باشه ..خیلی خیلی دوستتان دارم شاد و تندرست و سرفراز باشید ...ایرانی

پنجشنبه ۱۷ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱:۴۸:۰

ایرانی گفت...

آره داداش نازنین آرین عزیز در داستان عاشقتم میسترس پیامی گذاشته که پاسخ منطقی من به این صورت می باشد .....آرین جان تکذیب تو همان قدر به من اتگیزه می دهد که تایید دیگران . ابر های سیاه و باران های آلوده و تیره زیبایی خورشید و گرمای آفتاب را محسوس تر و دلپذیر تر می سازد ..لجنها نمی توانند نیلوفر را ببینند . دوست داشتم حکیمانه سکوت کنم چون که می گویند جواب عده ای خاموشیست . تو از داستان من انتقاد داری داشته باش با من چه کار داری ..با من کار داری داشته باش با بقیه چه کار داری ..اصلا اینجا چه می کنی .. ..می دانی بی شعور ترین انسانها چه کسانی هستند ؟/؟ انسانهایی که شعور دیگران را زیر سوال می برند و ندیده و نشناخته در خصوص دیگران قضاوت می کنند . شما حق نداشتید به خوانندگان محترم و شایسته سایت لوتی توهین نمایید . حق ندارید در مورد آنان قضاوت نمایید . اگر مسلمان نیستی زرتشتی باش هرچند هردو گفتار نیک و پندار نیک و کردار نیک را توصیه می نمایند و اگر هیچکدام نمی توانی باشی آزاده باش ..آرین عزیز ممنونم که به خود امید وارم کرده ای . هرچه توهین کنی با منطق به سراغت می آیم و هرچه خشمگین تر شوی افسرده تر خواهی شد . این قلم زدنهای من از روی هوا نیست و نبوده است . محصول هزاران ساعت مطالعه و نویسندگی بوده است .. تو هم این چنین کن تا با افتخار بگویم استاد آرین عزیز خوشحال خواهم شد که از تجربیات شما بهره مند گردم . هزاران ساعت خوانده ام و نوشته ام تا به این جمله زیبا برسم که افتادگی آموز اگر طالب فیضی ...هرگز نخورد آب زمینی که بلند است ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش خوبم ظاهرا پیام تو هین آمیز آرین به من و خوانندگان پشتتیبان و دوست داشتنی در سایت لوتی حذف گردیده ای کاش از اول منتشر نمی شد که حالا حذف شود ولی در هر حال از مسئولین سایت لوتی ممنونم که این چنین با دقت پیگیر این مسائل هستند . انتقادات را با جان و دل پذیرا هستم و باید که باشیم اما خارج از حیطه داستانها با الفاظ رکیک شعور نویسنده و حامیان فراوان او و مجموعه لوتی را زیر سوال بردن جز اثبات حماقت و ابله بودن این اشخاص فایده ای ندارد . درهر حال از آنجایی که توهین آرین حذف گردیده مجموعه لوتی در خصوص انتشار جوابیه جداگانه و دیگر من به آرین مختار است هرچند که با همه بی احترامی که در حق من و خوانندگان عزیز روا داشته اجرای عدالت زیبا تر و منطقی تر به نظر می رسد ولی با این حال قضاوت و هوشیاری خوانندگان هم اهمیت دارد . برای همین اگر خود من هم بودم نمی دانستم در خصوص انتشار پاسخ به تو هین چه تصمیمی بگیرم . یکی برای همه یا همه برای یکی ..با تشکر مجدد از مسئولین محترم پلیس امنیتی مریم نازنین و سایر عزیزان ..پاینده وپایدار باشید ...ایرانی

ایرانی گفت...

ناهید عزیز هم در چت روم گفته که از داستانهای مادر و پسر خوشم نمیاد و تو بعضیهاش یه احساس خاصی هست .. ناهید جان با من بودی دیگه ؟ کس دیگه ای که این دور و برا نیست . خوشحالم که صادقانه احساسات و عقیده اتو بیان می کنی .. نشون میده که چقدر به این مجموعه علاقه داری .. باز خوبه که تو از یه قسمتهایی از اون خوشت میاد دست من اگه باشه میرم دنبال عاشقانه نویسی و احساسات و این چیزا ولی خب محیط دوستانه ایه که دور همیم و با حفظ احترام هم به علاقمندیهای هم توجه می کنیم .. دخترا باید احترام پسرا رو داشته باشند و پسرا هم احترام اونا رو .. بعضی صحبتهای خاص رو در بعضی جاها میشه کرد ولی آدما می تونن از دل زشتیها هم زیباییها رو بیرون بکشن . شاد و خندان باشی ...ایرانی

دلفین گفت...

داداشم خسته نباشی دمت گرم با این داستانهای زیبای که مینویسی دوست دارم راستش داداشم دلم داستان میخواد درباره یه زنه سکسی که مثل فقط یک مرد هروز منتشر بشه ولی با این تفاوت که این زن سکسی گیر چندتا از این زنهای محجبه میفته بگذریم
داداشم یه داستان تک قسمتی میخوام در باره یه زنه سکسی که با پسرش زندگی میکنه کنار خونه این زنه یه زنه محجبه افراطی زندگی میکنه که این زن سکسی رو زیر نظر گرفته که چیکار میکنه یه روز میره دمه خونه زن سکسی میگه این چه وضع گشتن توخونست زن سکسی میگه مگه چی شده حاج خانوم زنه میگه جلوی پسرت که لخت میگردی جلوش لخت شنا میکنی حتی مایو شناهم نمیپوشی از اینجور حرفا که زن سکسی میگه حاج خانوم من از لباس پوشیدن زیاد خوشم نمیاد که به زن محجبه میگه حاج خانوم من خیلی دوست دارم با بسیجی هاسکس کنم که اینجا اون زن محجبه کوتاه میاد میگه لخت شو من هیکلتو ببینم تا ببینم چند نفر از پس تو بر میان داداشم همه این اتفاقا جلوی پسر زن سکسیه اتفاق بیفته بعدشم سکسو بزار خونه زن محجبه

ایرانی گفت...

سلام به داداش دلفین گل و خستگی نا پذیرم . امید وارم که حالت خوب باشه . ممنونم از توجهی که به من و این مجموعه داری و منم شرمنده همه دوستام هستم که یه خورده در نوشتن داستانهای در خواستی تا خیر افتاده .. داستانها زیاد شده و همین داستان فقط یک مرد که یه زمانی هفته ای هفت روز منتشر می شد حالا شده هفته ای دو روز چون دیگه نمی رسیدم . در هر حال بازم چشم ولی اگه بخوام به تر تیب در خواست ها هم بنویسم خیلی طول می کشه .. مثلا داستان اتوبوس هوس رو پس از ده ماه درخواست پارسا جان دو هفته پیش یک قسمتشو نوشتم که فعلا ولش کردم تا این داستان مادر فداکار تموم شه و احتمالا میشه پس از یک سال .داستان بیست سال بعد رو پس از سه ماه در اصل باید یک قسمتی می نوشتم بازم نمی رسیدم تیکه تیکه اش کردم آخه داداش گلم داستانهای دیگه رو هم نمیشه ول کرد . ببینم در خواستهای متنوع دیگه ای هم داشته باشی بد نیست . بااین حال اینم در لیست داستانهام جا میدم ولی فکرکنم خیلی خیلی شروعش طول بکشه چون باید ترتیب درخواست و پونزده شونزده تا یک قسمتی و چند تا دنباله دار وداستانهای به درخواست خودم و هم چنین فرصت خودمو هم در نظر بگیرم .. شاد و تندرست باشی ...ایرانی

m گفت...

با درود به ایرانی نازنین و دوست داشتنی
نظرات منتشر شد و حالا داستان ها را منتشر می کنم
با عشق :‌آره داداش

در ضمن اگر ارسلام بتونه و توانایی این را داشته باشه که اصولی و درست نظرات و داستان ها را منتقل کنه من خیلی هم خوشحال خواهم بود و می توانم به همان سبکی که پیش از این از مطالب و داستان های زیبای شما بهره مند می شدم بهره ببرم
پایدار باشی

ایرانی گفت...

آره داداش گلم خسته نباشی دستت درد نکنه . من به شخصه تر جیح می دهم که این لطف و محبت و قبول زحمت از سوی شما باشد چون اولا دوستی و محبت خود را نشان داده و با رعایت اصول و شاید هم فراتر از آن و با صراحت و قاطعیت این کا را انجام می دهید در حالی که قانون شکنانی بوده اند که نه تنها بدون رعایت مقررات کپی بر داری می کرده اند بلکه در مقابل اعتراض ارث پدر هم طلبکار بوده اند و می گفتند چرا اعتراض می کنی .و از طرفی عده ای هم خیلی کم رنگ و سطحی به این مسئله توجه داشته اند . اما ارسلام عزیز هم خواسته محبت خود را نشان دهد واین مسئله بسته به فرصت شما دارد و هماهنگی هایتان با هم ..مثلا می تواند چند تا از داستانهای قدیمی تر و غیر به روز را منتشر نماید . در هر حال اظهار علاقه و لطف ایشان می بایست پاسخی داشته باشد ولی تاکنون هیچکس به اندازه شما آره داداش گل و دوست داشتنی لطف و محبت خود را به من و در خصوص رعایت اصول کپی رایت نشان نداده است و من از صمیم قلب آرزو دارم که این دوستی و محبت و همکاری و هم دلی پا بر جا بماند . سر فراز باشید . با درود و نهایت احترام ....ایرانی

 

ابزار وبمستر