ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 137

ملکه رو  سه نفری بغلش کرده و اونو انداختیم یه گوشه ای . حالا من بودم و دو تا تیکه خوشگل انگلیسی . با صورت و بدنی سفید .. بلوند و چشم آبی .. ووووووییییی نمی دونستم کدومشونو اول ردیف کنم .. کیر خوابیده من خیلی سریع بلند شد . از بس با این ملکه نسناس ور رفته بود دیگه به دیدن دو تا تیکه با حال بوی شکارو احساس کرده بود . شکاری که با پای خودش اومده بود طرف دام . چهار تا چش خوشگل منو می پاییدند که دارم چیکار می کنم . دو تایی شون با اون لباس خواب توری نازک بدن نماشون اومدن طرف من . دلم می خواست با دندونام اون لباسا رو تیکه تیکه می کردم تا اون هیکل قشنگشونو از اون زیر لخت لخت گازشون بگیرم . کیرمنو که مشترکا گرفتند تو دستای خودشون .. دو سه تا از دوستاو همکاراشون اومدن و دوباره بهشون ندا دادن که زود باش .. فکر کنم می خواستند به همه تبرکی برسه .. راستش این جوری بهم مزه نمی داد . بد نمی شد اگه فر دا شب هم این ملکه جونو بیهوشش می کردند . خنگ خدا از کجا می خواست بفهمه غش رفته . فکر می کرد زیر کیر من خوابیده . وای وای چه ساکی می زدند . گاهی کیر منو به دو قسمت در آورده و مشترکا اونو لیس و میکش می زدند و گاهی هم یکی اونو تا ته می ذاشت تو دهنش و با هوس و فتنه گری یواش یواش اونو از دهنش در می آورد و بلافاصله نفر بعدی این کیرو می ذاشت تو دهنش و ساک می زد اصلا فرصت استراحت به این کیر زبون بسته نمی دادند . دوتایی شون همش فک می فک می می کردند .. من چیکار می کردم . دلم می خواست یه حال  درست و حسابی با اونا بکنم .. یه لحظه از جام پا شده تا ببینم بیرون در چه خبره .. چهار پنج تا یی منتظر بودند .. همه شون هم خوشگل و خوش کون بودند . نمی شد گفت کدومشون خوش کون تر و زیبا ترن .. چاره ای نبود اگه این ملکه می فهمید که ندیمه ها چه بلایی سرش آوردند شاید هر گز اونا رو نمی بخشید .. این بار دو تا خانوم خوشگله رو روی تخت خوابوندم دهن این دو نفر رو به نوبت چاقو تیز کن حساب کرده کیرمو کردم توی دهنشون تا تیزش کنم .. همون در جا فرو می کردم تو کوس اون خوشگلا . فریاد های فک می فک می منو کشته بود .. -فک یو .. فک یو .. من دارم می کنمت این قدر غر نزن .. ولی عجب مرد صفتی بودند این دو تا ندیمه .. حداقل اونی که داشتم می گاییدم جوانمردی یا همون جوانزنی خودشو نشون داده بود . دلش واسه رفیقش می سوخت و به خاطرش نگران بود . کیر مو از کوسش بیرون کشید و با دستای خودش اونو گذاشت رو دهنه کوس رقیبش .. چقدر مهربانانه و ایثار گرانه این کارو انجام داد . طوری که اشک تو چشام حلقه زد و دلم می خواست فقط اونو تا صبح توی بغلم داشته باشم .. -وات ایز یور نیم -مای نیم ایز آن  اند هر نیم ایز مری .. پس اسم این فداکاره بود آن و اونی که کیرم در حال شکافتن کوس شکافته شده اش بود مری نام داشت . در حال گاییدن مری طاقباز شده یه اشاره ای به آن کرده که بیاد طرف من تا بتونم لبای خوشگلشو داشته باشم . طوری لباشو تحویلم داد که حس کردم خیلی تشنه مه . تشنه تر از هر تشنه ای . خیلی مزه می دا د این لباش . اون که لبمو می بوسید کیر منم  با هیجان و عظش بیشتری کوس مری رو می لیسید . چه بوی خوشی می دادند .. از اون عطرایی زده بودند که اگه ملکه بیدار می شد می تونست اون بورو احساس کنه .. نکنه یه وقتی مشکوک شه .. خب بشه به درک ..به قول همکلاسی ها به کیرم می دونم اونا از کیر من سیر نشدن . من که سیر نشده بودم و می خواستم وای به اونا که مدتها بود که در حال ریاضت کشیدن بودند . . نفر هفتمو که داشتم می گاییدم و طاق مونده بود از آن خواستم که یه بار دیگه بیاد .. همه رو فرستادم و اونو در آغوش گرفتم .. سر و صورتشو غرق بوسه کرده بودم . تعجب می کرد از این که این همه د ارم بهش توجه نشون میدم . حالا فقط من بودم و این آن خوشگله .. خیلی دلم می خواست تا به این آن می رسم آبمو خالی نکرده باشم ولی در حال کردن نفر پنجم بود که دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم و نصفه آبمو هم تو کوس نفر ششم ریختم که در هر حال اسراف نشه و دو تایی شون شانس بار دار شدنو داشته باشن . .به آن گفتم که اون لباس خواب توری و نازک و بدن نماشو تنش کنه و منو به هیجان بیاره .. اونو قشنگ تر از بقیه می دیدم .. یه اشاره ای هم به ملکه جنازه شده گوشه اتاق انداختم و اونم با ایما و اشاره حالیم کرد که  این پیر هوسباز به این زودیها از خواب پا نمیشه .. خاطرم جمع شد . معلوم نبود چند بار از این بلاها سر ملکه کوس خل آورده بودند که آسوده خاطر بود . ...... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر