ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس قسمت پنجاه و هشتم

چند لحظه بعد کاوه هم اومد و کیرشو داد به دست من . دیگه نمی تونستم فکرمو متوجه این کیر کنم که چطور تو دستای خودم حرکتش بدم ولی خیلی حال می کردم خیلی خمار شده بود . حس کردم کیر کاوه از دستم رها شده . دیگه حتی نمی تونستم واسه بهرام ساک بزنم . فقط دستای کاوه رو روی سینه هام احساس می کردم و کیری رو که بهرام به دهنم می مالید و اون داخل حرکت می داد و حرکت رفت و بر گشتی کیر کیارشو توی کوس خودم . سه تا مرد داشتند بهم حال  می دادند چی از این بهتر و بیتا و سپیده و بهاره شده بودند ناظر صحنه .. واقعا آدم چند تا دوست خوب داشته باشه دیگه هیچی از این دنیا نمی خواد . ولی می دونستم بین من و سپیده رقابت عجیبی بر سر به دست آوردن بهروز خواهد بود .. سپیده همه سیاست های منو خراب می کنه .. ولش کن روشنک حالا زیر کیر این سه نفری از لحظه هات استفاده کن حال کن . به این چیزا فکر نکن . دنیا ارزش این چیزا رو نداره که غصه اشو بخوری . می خواستم لب باز کنم و از کیا بخوام که کیرشو با سرعت و فشار زیادی بکوبونه به کوسم ولی حس نداشتم . لبام مث لبای ماهی در حال جون دادن آروم باز و بسته می شد . چقدر خوشم میومد . این جور سکس کردن به آدم می چسبید . دلم می خواست لب باز کنم و بگم فدای شما آقایون گل فدای مرامتون که این جوری هوای منو دارین و من نمی دونم چه جوری از شما تشکر کنم . یکی از یکی بهتر و دوست داشتنی تر . خواستنی تر .. ولی با همه اینا احساسی که به بهروز داشتم با احساسی که نسبت به اونا داشتم فرق می کرد . با این که شاید این سه تا مرد  فقط مال من نبودند ولی نمی دونم چرا نمی تونستم حرکت بهروز رو در مورد شیلا و دخترای دیگه تحمل کنم و اون حرفایی رو که از روی غرور بهم زده بود . هر چند اگه بهروز رو می تونستم و می تونستیم یه جورایی وارد محفل خودمون بکنیم بهم و به همه ما خوش می گذشت و حسادت نمی کردم که دوستامو بکنه ولی چرا شاید در مورد سپیده یه خورده وضع فرق می کرد اونم به این خاطر که حس می کردم می خواد بهروزواز چنگ من درش بیاره . .. دلم می خواست داد بکشم جیغ بزنم .. کاوه رو سینه هام زوم کرده بود از مالوندن رسیده بود به میک زدن نوک سینه هام .. دلم می خواست چشامو باز کنم و چهره اونو هنگام مکیدن سینه هام ببینم . یه لخظه از بغل تونستم چشامو باز کنم که در جا بسته شد فقط تونستم از پهلو قسمتی از کیر بهرامو ببینم که با دهنم ور می رفت . کاوه کف دستشو هم گذاشته بود روی کوسم و باهاش باری می کرد  . این دیگه بیشتر تحریکم می کرد . هر وقت فکر می کردم که به اوج لذت رسیدم بازم ارتفاع اوج بیشتر می شد . اصلا نمیشه نهایتی در هنگام هوس واسه این زن در نظر گرفت . مگر این که یهو یه آتشفشانی بشه و نوک قله منفجر شه و یواش یواش خاموشی .. اوخ که چه لذتی داره .. یه خورده خودمو رو به جلو حرکت می دادم . اون وقتا که کیارش دوست پسرم بود و هر وقت ازش می خواستم که منو تند تر بگاد و حالیش کنم که نزدیک ارگاسممه این  این حرکاتو انجام می دادم . این برای لحظاتی بود که مث حالا حس و حال و توان حرف زدن نداشتم . کیارش خوب منظورمو گرفت .. یهو خودشو بالا تر کشید تا با دور خیز و سرعت بیشتری به کارش ادامه بده . طوری ضریه می زد که با این که منو مست مست کرده بود ولی همراه با خواب و خماری بیدار هم شده بودم . حالا می تونستم حرف هم بزنم --جووووووون کیا کوسسسسسسم اوووووخخخخخ نههههههه کاوه فشارش بگیر .. بهرام هم که کیرشو از دهنم بیرون کشیده بود اومد یه طرف کیا وایساد و از اونجایی که می دونست من خوشم میاد که انگشت تو کونم بره  همین کارو هم باهام کرد . اول با انگشت کوچیک تر شروع کرد و یواش یواش رسید به انگشت وسطی و بلند خودش .. -جوووووون بهرام بهرام با سوراخ کونم بازی کن . می تونی همه اونو تا ته فرو کنی تو کونم . خوشم میاد حال می کنم . لذت می برم . دستت درد نکنه . جوووووون . آخ کاوه کاوه سینه هام سینه هام .. سرشو محکم به سینه هام فشار می دادم . سه تا مردو در اختیار داشتم و خیلی فنی بهم حال می دادند . رسیده بودم به یه جایی که دیگه نمی تونستم خودمو نگه داشته باشم . دلم می خواست پاشم و فرار کنم . خودمو بکوبونم به در و دیوار .. پاهامو می آوردم بالا و به پهلوهای کیا می زدم -روشنک نکن .اون وقت دیر تر ارضا میشی -نمی تونم دست خودم نیست . مغز کوسم داره می ترکه . دارم آتیش می گیرم . دخترا اومدند کمک . طوری دست و پامو داشتند که تکون بخور نبودم . -وااااااااییییی نکنین بچه ها دارم می ترکم .. ووووویییییی -روشنک هر کی ندونه فکر می کنه تازه داری کوس میدی . تو که به کوس شهر نویی ها میگی زکی .. -خفه شین بچه ها .. کوس گشاد خودتونین -کاری نکن روشنک دهنتو هم ببندیما ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر