ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان تقسیم بر سه 40

یه تکون خفیفی به کونم داده تا بازم اونو تحریکش کنم . همین طور هم شد . این بار کیرشو طوری  تو کوسم فرو کرد که نزدیک بود جیغم در آد . البته نه از درد بلکه از هوس زیاد . دیگه دسته گلو به آب داده بود . حرکت اولین قطره های آب کیرشو توی کوسم احساس می کردم . حس کردم ترسیده و می خواد کیرشو بیرون بکشه در جا جفت رون پامو به یه حالتی در آوردم که با یه نیم قفل کیرش بازم چند جهش دیگه رو راحت تو کوسم خالی کنه هر چند این نهایت کار و خواسته من نبود ولی تشنه بودم . تشنه این که بالاخره بتونه از یه جایی شروع کنه . دیگه جلوشو نگرفت .. -آههههه آخخخخخ هوووووففففف .. وقتی که کیرشو از توی کوسم کشید بیرون دستپاچگی رو از نفسهاش و حرکاتش حس می کردم . دستشو گذاشت رو کوسم . خیلی تلاش می کرد تا آب بر گشتی رو تشک نریزه . چون حس می کرد که من با دیدن لک اون متوجه میشم . اون با این کارش بیشتر دیوونه ام کرده بود . سنگین شده بودم . حس کردم کمرم درد گرفته .  معلوم نبود آب کیر های بر گشتی رو که رو دستش بر می گشت کجا خالی می کنه . بد تر و هوس انگیز تر و آتیش دهنده تر از همه اینها این بود که دستشو فرو می کرد توی کوسم و خیلی هم  توی کوسم مانور می داد . پسر دنبال چی می گردی . حالا وقتشه که کیرتو فرو کنی اون داخل و با اون شستشوش بدی . من که تشنه آبتم . چرا همه رو داری در میاری . پس کی می خوای دوباره فرو کنی توی کوسم . پدر ترس و سیاست بسوزه . همش از این می ترسیدم که بذاره بره و دلش به همین خوش باشه .. اوخ پسره دیوونه به همین قانع نباش . الان پسرا  دارن واسه همین یه تیکه کوس  خودشونو هلاک می کنن . این قدر خودتو دست کم نگیر . من که همه چی رو واست فراهم کردم . سفره که پهنه . بشقاب و پلو و خورش هم که آماده .. پس چرا سیر سیر نمی خوری . کاش می تونستم همه اون چیزایی رو که در ذهنم دارم بهش می گفتم ولی نمی تونستم . اون رفت .. ولی یه حسی بهم می گفت که تا نیم ساعت شایدم یک ساعت دیگه بر گرده . تجربه اشو با محسن و معین داشتم . اونا هم همیشه اگه زود ارضا می شدند چند دقیقه بعدش با شور و هوس و قدرت بیشتری میومدن و باهام سکس می کردند . همین طور هم شد . مبین دوباره بر گشت . این بارباید طوری اونو منگنه می کردم که در نره خیلی دلم می خواست طاقباز می خوابیدم و اون از روبرو منو می کرد ولی من اون وقت نمی تونستم خوب فیلم بازی کنم و تازه شایدم اون از روبرو راضی نمی شد که منو بکنه . این بار پاهامو طوری از پشت به دو طرف باز کرده بودم که خیلی راحت تر از دفعه قبل کارشو انجام بده . اون تور نازک لباس خواب نما رو از رو کونم داد به طرف بالا . اون داشت رو من دراز می کشید . کون برجسته ام با زیر شکمش در تماس قرار گرفته .. و تقریبا اطمینان پیدا کرده بودم که اون حالا این قدر جسارت پیدا کرده که کاملا لخت شده . چون پاهاش تقریبا رو پاهام منطبق شده و کاملا برهنه بود . درحالی که از لاپام حس می کردم که کیرشو با دست گرفته و سرشو به کوسم فشار میده یه حرکت رو به جلویی انجام داد و یه بار دیگه پس از کمتر از یکساعت کیرشو توی کوسم حس کردم . با همون هیجان و هوس واو این بار با شجاعت و سرعت بیشتری به کارش ادامه می داد . دیگه یقین کرده بود که من بیدار بشو نیستم . برآمدگی کون من که خیلی هم زیبا و هوس انگیز بود و دل مردا رو می برد یه مانعی می شد که مبین با سرعت خیلی زیاد کیرشو  خیلی راحت تا آخر کوسم بفرسته . واسه همین دو تا دستاشو گاه می ذاشت رو شونه هام و گاهی هم رو دو تا قاچ کونمو اونا رو بیشتر به پهلو ها بازشون می کرد تا کارش راحت تر باشه . چقدر دلم می خواست با همین کون واسش می رقصیدم و دلشو می بردم . طوری که از نگاش بخونم که هر لحظه می خواد بهم حمله کنه ولی نمی تونه . چقدر لذت می برم وقتی که می بینم اونی که دوستش دارم این جوری  تشنه منه و داره واسه من پرپر می زنه .. تصمیم گرفته بودم که پرده ها ی فاصله رو پاره کنم و  تابوی شکسته رو خردش کنم چون اگه این کارو انجام نمی دادم  این بار دیگه باید دماغ سوخته چشم رو هم میذاشتم و می دونستم که از هوس و حسرت فرصتهای از دست رفته دیگه خواب به چشمم نمیاد و شایدم مجبور شم و برم دست به دامان مبین شم که بیاد دردمو چاره کنه ولی حالا می تونم در نهایت پیروزی و قدرت این کارو انجام بدم . لحظه به لحظه هیجان و لذت من بیشتر می شد . جریان لذت موج مانند , مرکز و اطراف کوسمو تحت نفوذ خودش در آورده بود . پاهام قدرت زیادی داشتند  با این که یک زن بودم . فرصت برای تصمیم گیری زیاد نبود . اون داشت منو می کرد و منم اگه اونو به دام مینداختم همچین کار خلافی هم نکرده بودم . برای همین یک آن یه حرکتی به قسمت پایین پام یعنی از زانو به پایین داده و اونا رو رو قسمتهای پایینی پاهای مبین قرار داده و به شدت به طرف پایین فشارشون دادم با این فشار, فشار و لذت بیشتری را هم روی زیر شکم و بالای کوس خودم حس می کردم . مبین تلاش کرد تا پاهای خودشو در آره و خودشو خلاص کنه ولی فایده ای نداشت ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز کجایی داداش ؟ خسته نباشی هرچی سایت امیر کسادی نظرات داریم این لوتی ها کلی شرمنده ام کردند من تمام پاسخ به نظرات چند روز اخیر رو کلا در ذیل داستان فقط یک مرد 133 آوره ادم که راحت باشی و تا بر گشتت همه رو همون جا میارم که یکدست باشه ..این خواننده ها هم خیلی هاشون از سیستم کاری و انتشار من و تو با خیر نیستند و آتنا و یکی دو نفر دیگه بهم گفتن که چرا دیر به دیر داستان میذارم . موفق باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز کجایی داداش ؟ خسته نباشی هرچی سایت امیر کسادی نظرات داریم این لوتی ها کلی شرمنده ام کردند من تمام پاسخ به نظرات چند روز اخیر رو کلا در ذیل داستان فقط یک مرد 133 آوره ادم که راحت باشی و تا بر گشتت همه رو همون جا میارم که یکدست باشه ..این خواننده ها هم خیلی هاشون از سیستم کاری و انتشار من و تو با خیر نیستند و آتنا و یکی دو نفر دیگه بهم گفتن که چرا دیر به دیر داستان میذارم . موفق باشی ..ایرانی

رضا بمب گفت...

سلام ايراني جان خوبي؟ببخشيد اين چند وقتو درگير امتحاناتم بودم.راستي اون داستان بلند رو گذاشتيش؟اگه آره لينكشو بزار.تــــشــــكــــر

ایرانی گفت...

سلام به آقا رضای عزیز ..خسته نباشی ..خودمنم این روزا ازبس در گیر مسائل شخصی بودم دیگه داستانهای طولانی رو نتونستم بنویسم و اونا رو به صورت تیکه بندی در آوردم که برسم و در عوض داستانهایی رو که میشه کوتاه نوشت مشغولش شدم .. واسه همین اون داستانو هنوز نتونستم شروع کنم وتازه نوبتش هم نشده ..مثلا یه داستان دارم می نویسم به اسم بیست سال بعد که در اصل باید یک قسمتی می نوشتم چون خیلی طولانی می شد مجبور شدم چند تیکه ای کنم تازه چهار پنج تا درخواست بعدی میشه اون داستان طولانیه که سکس فامیلیه فکر کنم اونم باید به همین سبک بنویسم ولی داستانهای درخواستی رو که میشه کوتاه نوشت زودتر می نویسم تا به اون بلند تراش برسم آخه خیلی طولانی رو اگه شروع کنم دیگه دنباله دار ها رو نمی تونم بنویسم . داستان فرداشب سکس کوتاهیه از پدر شوهر و عروس ..یه داستان تقریبا کوتاه معمولی هم از سکس پدر و دختر می خوام برای آخر هفته بذارم که هر دو تاش هم قبل از درخواست آقا رضای گلم بوده درکنار اینا بیست سال بعد رو هم تیکه تیکه منتشر می کنم که یه اثر خفبفی از داستان پارتی محمود خان رو داره به درخواست یکی از دوستان ..داستان تو رو که شروع کردم خب اسمشو میگم تا مشغول مطالعه شی بالاخره من درحد توان و فرصتم پیش میرم ودر خدمت دوستان گلم هستم . فعلا به امتحاناتت برس امیدوارم هم در امتحان مدرسه و هم در امتحان زندگی موفق باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر