ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

به دادم برس شیطان 49

منیره و عارف دو تایی شون از حال رفته بودند . عارف تا حالا این جوری نگاییده بود . هر چند لذت می برد از این که یه زنو تا حدی حشری کرده که هنوزم بعد از ارگاسم هوس داره و بازم کیر می خواد ولی فکر کمر و آب  کمرش هم باید می بود . با این حال اونم حس می کرد بازم دلش می خواد منیره رو بگاد ولی دو تایی شون نمی خواستند که از نون خوری بیفتن . خودشونو جمع و جور کرده و کمی هم راستکی مشغول تعلیم و تعلم شدند و ساعتی بعد منیره و عارف پس از مرتب کردن خودشون از ستاد رفتن بیرون . اونجا رو کرده بودن جنده خونه . چقدر خسته بود این منیره . رفت خونه و یه چیزی خورد و خوابید . روز خوبی بود . لذت بخش . پریز تلفنو کشید و موبایل خودشو هم بیصداکرد و بازم در خواب می دید که چند تا مرد اومدن دارن اونو میگان .. در همین کیف و حال خواب دیدنها بود که دید یه دستی اونو تکون میده . کبری بود -منیره جان معلومه کجایی هر چی تلفن می زنم به موبایلت زنگ می زنم زنگ خونه اتو می زنم جواب نمیدی . نمی دونم چرا این جوری شدی . باز خوبه که سه چهار ساعت بیشتر سر کار نمیری -کبری جون ببخشید خسته بودم . امروز آموزش کار با کامپیوتر رو داشتم .. -منیره جان اسلامی بگو رایانه .. - تو رو خدا دست از این بازیها بر دار . مگه پدر جد ما این مجتهدین ما اینو اختراع کردند که اسمشو بذاریم رایانه . از این مسخره تر هم اسم نداریم . هر کلثوم ننه ای میاد و واسه هر چی یه اسمی میذاره . انگار که می خوان اتم بشکافن . همون پول ما رو به بهونه انرژی هسته ای می چاپن بسه . -منیره جون حرف سیاسی نزن . ما الان داریم در جبهه های مختلف با امریکا و اسرائیل و انگلیس می جنگیم .. -کبری جون با چی میرن به جنگ اونا ؟/؟  با کوس ننه شون ؟/؟ کل پول مملکتو دارن باج و رشوه میدن به خارج توچرا این حرفو می زنی  . جدی میگم . کارو رسوندن به اونجا که حالا باید به جای صادرات نفت جنده صادر کنیم -منیره جان تو چت شده امروز یه کار خیلی مهمی باهات داشتم . ببینم یه شوهر موقت خوب برات گیر آوردم . منتها یک روزه و یک وعده ای نیست .. -کبری جون من نمی خوام واسه خودم دردسر درست کنم . -چطور من برای خودم دردسر درست کنم و اون وقت تو می خوای چند روز بیشتر باهاش باشی ناز داری ؟/؟ -ببینم آخونده ؟/؟ -آخوندکه .. طلبه هست . برادر زاده  شوهرمه . خیلی ماهه . -ببینم بچه مچه گیر آوردی ما رو . -ببین خواهر مگه کمال و جمال من کم سن نبودند . اتفاقا اون عطش و نشاط جوانان خیلی بیشتره . منم در اصل دارم این کارها رو برای ثوابش می کنم . امر خیر و جلوگیری از گناه . اون جوون زن نداره . اون با من که زن عموش باشم خیلی صمیمیه و همش در مورد مسائل مختلف اسلامی و احکام حرف می زنیم . واونم درددل هاشو پیش من می کنه . با من راحت تره تا با مادرش . اون دفعه در مورد گناه و نیاز های جوانان و همسر داری صحبت شد و من متوجه شدم که راضیه که یه همسر موقت داشته باشه . -ببین کبری جان من توانشو ندارم که هر شب پذیراش باشم . -تو که تمایلت برای این کار ها زیاد بود . اتفاقا کمیل هم پسر خوبیه . اونم باید به درساش برسه و شاید نخواد هر یک هفته رو پیشت باشه . اینم عکسش .. منیره وقتی عکس کمیل رو دید هوش از سرش پرید . طلبه خیلی خوش قیافه ای بود . با ریش های سیاه و پری که داشت . با همه اینا صورتش از روشنی  برق می زد . -کبری جان  نور ایمان از سر و صورتش می باره . گفتی که فقط یه هفته .. حالا کجاست .. -گفتم اول با تو مشورت کنم اگه دوست داری برای شب بیاد و بر نامه رو ردیف کنیم .. منیره با این که خسته بود و تا حدودی سیر ولی می دونست که اشتهاش تا شب باز میشه . -کبری جون من یکی حموم برم و به خودم برسم و تو اونو برای دو ساعت دیگه بیارش . عجب جوون خوش تیپی بود . ریشهای توی عکس نشون می داد که باید خیلی نرم باشه . اونو می مالم به کوسم و همه ریشاشو خیس می کنم . چه حالی میده . از اون عطر های سر درد آور نزنه خوبه . علاوه بر هوش , خواب از سر منیره هم پریده بود . دیگه بی اراده شده بود . خیلی زودتر از اونچه که فکرشو می کرد آماده شده بود . به صورتش توی آینه نگاه می کرد . مدتی بود که از کرم حلزون استفاده می کرد تا با چند تا لک و چروک خفیفش مبارزه کنه . فانتزی ترین لباساشو به تن کرده بود . روسری هم سرش نذاشته بود . وقتی کبری اونو به این شکل و شمایل دید گفت تو که محرم اون نیستی همون اول می خوای با این وضع جلوش ظاهر شی .. -خب میشم و بعد عطف به ما سبق میشه و لحظات قبل هم حلال در میاد . این قدر سخت نگیر . منیره حس می کرد که اگه همون اول بخواد پوشیده ظاهر شه نتونه زیبایی و طراوت خودشو نشون بده از هیجان داشت دیوونه می شد . بالاخره صدای زنگ در به صدا در اومد . دو سه ساعتی بعد از اذان شب بود که کمیل خان وارد شد . منیره نتونست لبخند  و خوشحالی خودشو پنهون کنه . دلش می خواست زودتر برن سر اصل مطلب . کمیل سرشو انداخته بود پایین -سلام علیکم -سلام علیکم برادر . خوش تشریف آوردین . بر دیده ما منت گذاشتین -منیره جان این کمیل رو من از همون بچگی می شناسم . جوونیه که تا حالا ندیدم گناهی ازش سر بزنه هر چند فقط این معصومین هستند که گناه نمی کنند ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام ایرانی جوون
واقعا داستان جالبیه ولی کاش کاری می کردی که این کبری همسر این آخونده هم یه جوری تو سکس وارد می شد.

ایرانی گفت...

با سلام به آشنای گل و عزیز .. البته این پیشنهاد خوبیه ولی از اونجایی که کاراکتر و شخصیت کبری از اول داستان طوری تنظیم شده که در نهایت سادگی و حماقت دینی آبستن حوادث زیادی باید باشه که بقیه در اون نقش دارند اگه بخوام وارد سکسش گنم بقیه داستان و خیلی از تکیه کلامهای طنز و به به چالش کشیده شدن این طبقه اجتماعی میره زیر سوال و لطفشو از دست میده و هدف خیلی بالاتر از سکسه وگرنه از این دست محجبه ها که وارد سکس بشن در داستانهای دیگه زیادند . متشکرم از تو آشنای خوبم به خاطر همراهیت با این محمئعه . شاد باشی ...ایرانی

دلفین گفت...

داداشم دمت گرم خیلی عالی بود داستانهات مرسی مرسی مرسی

ایرانی گفت...

ممنونم دلفین عزیز و گلم !خوشحالم که مثل همیشه با مایی . شبت خوش ...ایرانی

 

ابزار وبمستر