ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 138

آن با آن لباس خواب نازک و توریش که به رنگ چشاش بود عین ملکه ها شده دل منو برده بود . خودمو زیاد خسته نکرده بودم تا بتونم با اون بیشتر حال کنم . این چند کلمه دست و پا شکسته انگلیسی رو  هم که وارد بودم به درد من می خورد . .به این آن خودم می گفتم آنجل آنجل کام هیر .. فرشته بیا اینجا .. بیا تو بغلم بیا نزدیک من .. آخ که بدنش مثل حریر نرم بود . چه صفایی . کی فکرشو می کرد منی که حتی اسم ملکه پیر انگلیس پیر رو نمی دونستم بیام و اینجا شاهانه زندگی کنم و حتی ملکه رو کنار ندیمه هاش سکه یه پولش کنم که اونا به خاطر من به خانوم خودشون خواب آور بدن . واقعا چه دنیایی شده . آن شروع کرد به رقصیدن واسه من و همراه با اون کون و کمرشو هم تاب می داد . کون سفید برفی اون دلمو برده برد . هر چند همه شون سفید و خوشگل بودند ولی این یکی اصلا لک نداشت ناز و تپلی و دوست داشتنی . مثل هلو . دفعه قبل یعنی یه چیزی حدود دو ساعت قبل نتونسته بودم خوب خوب بخورمش ولی حالا می تونستم مزه مزه بگیرم و نوش جونش کنم . یه لحظه به یاد این افتادم که اگه منو بخوان بفرستند آفریقا چی میشه . وای زنای کوس و کون سیاه .. هرچند اونا هم آدمند ولی از بس هم رنگای خودمو گاییذه بودم اونا دیگه بهم حال نمی دادند .. دوست داشتم برم کشور های مختلف . بیشتر اروپا و امریکا .. اونجاهایی که اسم در کردند . تا از نسل کوروش آریایی افرادی ظهور کنند که به جکومت برسند و جهان رو به سیطره خودشون در بیارن .. -بیا بغلم خوشگله تا تمام خستگیهام در بره . افتادم پشت خوشگل خانوم . کیرمو از پشت همون لباس خوابش به طرف کوسش نشونه رفتم . دلم می خواست کمی هم به این سبک حال کنم لذت ببرم .  عین عروسک بود . ناز و دوست داشتنی . با لبایی عروسکی و غنچه ای . به سرخی گیلاس و یه غنچه گل سرخ کوچولوی نو شکفته که کوسشم می شد به اون تشبیه کرد . خیلی حال می داد . با این تن و بدن حال کردن . دستمو از زیر اون تور نازک و لطیف رسوندم به تن لطیف تر از گلش .. از پشت گردن تا نوک پاشو آروم آروم لمس می کردم . چشاشو بسته بود و خودشو داده بود دست من . رو تخت ملکه سکس کردن عجب حالی می داد . چه کیری به ملکه زده بودیم . این همه کیر خورده بود بازم می خواست . الیزابت جان ! ناسلامتی اینایی که دور و برت هستند آدمند دیگه . دلم می خواست یه شبانه روز فقط این تن و بدنو لیس بزنم و بعدش برم سراغ کیرخودم و بهش غذا برسونم . سری قبل نتونسته بودم خوب باهاش حال کنم . ازبس گیر شلوغی و در هم و بر همی افتاده بودم نمی دونستم باید به کدومشون برسم ولی حالا می تونستم نرمک نرمک با هر قسمت از بدنش که دوست دارم حال کنم . .نمی دونم این چه طوری تونسته بود این همه خودشو رو فرم نگه داشته باشه . راه کوسش که باز بود ولی تن و بدنش مثل دو شیزه های دست نخورده بود .. کاش همه اونایی که میومدن طرف من مثل این یکی بودند . زبون هم حالیم نمی شد ولی با زبون بین المللی با هم حال می کردیم . کون نگو عین مخمل .. دلم می خواست اونو به عنوان سوغاتی می بردم وطن .. دیگه آخوندای بی خایه و از ما بهتران حس و هوسی نداشتند که بخوان همون فرود گاه اونو ازم بدزدن ولی حریف این افسانه که هیچی حریف خواهرم کتایون شدن کار حضرت فیل بود . سرمو گذاشتم رو اون کون مخملی و نرم که اگه انگشت روش میذاشتی لک می کرد و یه اشاره بهش می کردی مثل ژله می لرزید . انگاری تازه از حموم بر گشته بود . یه کون بهشت دیده و بهشت رفته . صورتمو گذاشتم روش  زبونمو در آوردم تا یه دلی از عزا در بیارم . با نوک زبونم به سوراخ کونش رحم نکردم تا می تونستم بهش حال دادم . خیسی هوس کوسش به سوراخ  کوچیک کونش هم نفوذ کرده بود .. -آههههههه فک می .. فک .. -الان می کنمت .. یه خورده جلز و ولز کن .. کیر کوروش رحم نداره -آهههههه کاروش کاروش .. -بنال بنال هرچی باشه فارسی گفتن تو بهتر از انگلیسی گفتن منه . اون هیکل و خوشگلیشو که دیدم حس کردم زورم چند برابر شده ..البته در مایه های این هلو خیلی ها رو گاییده بودم ولی از اونجایی که این دوروزه اسیر ملکه پیر پاتال زوار در رفته شده بودم شاید اونو خیلی خیلی فوق العاده دیدم . دیگه وقتش بود  اونو لخت لختش می کردم وکردم  . کمرشو گرفته و اونو بلندش کرده انداختم رو پاهام و رو هوا می کردمش .. اولش با ایما و اشاره می خواست حالیم کنه که کمرم درد می گیره ولی یه خورده که بهش حال دادم و محکم کیرمو می کردم تو کوسش و می کشیدم بیرون دیگه متوجه شده بود که اگه سیر سیر نخوره سرش کلاه رفته ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

7 نظرات:

ایرانی گفت...

شب به خیر به خوانندگان عزیز و دوست داشتنی و دوستان عزیزم ..کجا تشریف دارین زیارت نمی کنیم ..الان خوانندگان و هم زیانان گل ما در سایت لوتی بیشتر پیام میدن ..تازه داستانها بعدا میره اونجا منتشر میشه ..با همه اینها بنده یه عرض سلامی خدمت همه شما داشته برایتان آرزوی موفقیت می کنم ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش نازنین شبت خوش ! پاسخ به نظرات دوستانو در ذیل داستان زن نامرئی 86 آورده که امیدوارم در صورت فرصت اونا رو منتشرکنی . پاینده باشی ...ایرانی

m گفت...

با درود به ایرانی گلم

نظرات و داستان ها به روز شد
با عشق : آره داداش
خودت که می دونی حسابی دستم بنده باید ببخشید که کمتر و دیرتر می رسم جواب بدهم .
فدات

ایرانی گفت...

با سلام وصبح به خیر خدمت آره داداش گلم ..کاملا متوجه شرایطت هستم . دستت درد نکنه با همه مشکلات تا این حد هم سر می زنی . برات آرزوی موفقیت می کنم و امید وارم زحماتت در هر زمینه ای که هست نتیجه بده . خرم و شاد باشی ...ایرانس

ایرانی گفت...

آره داداش گل لوتی خور عزیز دوباره پیامی واسم گذاشته که هر زمان فرصت شد می تونی منتشرش کنی ممنونم .....با تشکر مجدد از لوتی خور گرامی و دوست داشتنی و تشکر به خاطر دقت و توجهی که به این داستانها داری . همان طور که بار ها و بار ها گفتم داستانهای سکسی از دم همه خالی بندی و به اصطلاح چاخان پردازی بوده و شاید اون داستانی موفق تر باشه که درجه چاخان پردازیش کم تر باشه نه آن که طبیعی تر باشه ..به غیر از چند تا سادیسمی و روانی ما دیگه سکس با محارمی در فر هنگ و جامعه خودمون نداریم که بخواهیم براش قانون بذاریم . من اگه دست خودم بود می رفتم به دنبال سوژه هایی که تا حالا کمتر بهش پرداخته شده باشه وگرنه به اندازه تمام قورباغه های بر که های دنیا تا حالا داستان سکس با محارم و مشابه اون نوشته شده . از طرفی من که خودمو یک نویسنده نمی دونم ولی یک نویسنده موفق اونه که یکی دو تا اثر دستش باشه و به آرومی و با تمرکز و در محیطی امن تا اون یکی دو اثر رو تموم نکرده به داستان دیگه ای نپردازه . نویسندگان بزرگ دنیا گاه می دیدی که چند سال می کشه تا یک رمان بدن بیرون . اونم در دورانی که این همه تفریح و میائل جانبی نبود . ولی ما ناشی هایی که کار اصلی مون نویسندگی نیست و دور و بر مون دوستا ن مجازی خونگرم و مهربون زیاد داریم برای این که جوابگوی همه باشیم مجبوریم در مورد بعضی از فاکتور ها یه تخفیفی قائل شیم وگرنه علاوه بر ان که از راهنماییهای شما دوستان بهره مند میشم خود منم خیلی خیلی راحت می تونم نقدی بر هر یک از آثار خودم بنویسم . چنان چه بلافاصله پس از پایان داستان غیر سکسی و عاشقانه ندای عشق در سایت امیر این کارو انجام دادم (این داستان در بخش خاطرات و داستانهای ادبی سایت لوتی منتشر شده منتها به جای 88 قسمت که نماد ندای 88 بوده در 95 قسمت آمده )..به عنوان نقدی بر ندای عشق .. یک بدعت گذاری که نویسنده ای اثر خودشو نقد می کنه . وخیلی خیلی خوشحالم که خوانندگان خوب و نکته سنجی چون شما به خوبی با زیر و بم کار ها آشنا بوده و جایگاه داستانها رو می شناسند . ممنون و سپاسگزارم از تو لوتی خور نازنین و باعث افتخار منه که با نظراتت عیار کار خودمو بیشتر بسنجم . بر قرار باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش خوبم میگرن تومور نازنین در پنج تا داستان واسم پیام گذاشته که جواب منم به این شرحه درضمن پاسخ پیام من به سید جواد گل در داستان خانم مهندس روشنک بوده که در بالاثبت شده ...میگرن تومور با محبت و دوست داشتنی که در این هفته های اخیر واقعا شرمنده ام می کنی ممنونم از پیامهای گرم و دلنشینت که در داستانهای مامان تقسیم بر سه , بیست سال بعد , هوس اینترنتی , مادر فداکار و به دادم برس شیطان برام گذاشتی ومنم امید وارم با تلاشی بیشتر و بهتر در خدمت تو میگرن تومور گرامی و سایر عزیزان باشم . امیدوارم که همیشه سالم و سر حال باشی . با سپاس ...ایرانی




ایرانی گفت...

ایرانی گفت...
آره داداش گلم سید جواد عزیز در داستان بابا تقسیم بر سه پیام گذاشته ...سید جواد جان این داستان هفته ای دوبار در روز های دو شنبه و پنجشنبه منتشر میشه ..حالا که دارم این پیامو می نویسم ساعت 11:35 روز یکشنبه 8 بهمن بوده که دوازده سیزده ساعت بعد قسمت بعدیش منتشر میشه . ممنونم از لطف و توجه و تماس تو نازنین . پاینده باشی ...ایرانی

یکشنبه ۲۷ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۱:۳۵:۰۰ (GMT+۰۳:

 

ابزار وبمستر