ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

از سینما تا هتل

ببین تارا تو و ترانه با هم این چند روز اینجا رو بگردونین تا من برم ببینم ثبت نام این دختره چه جوریه وضعیت خوابگاهش ردیفه یا نه . یه فروشگاه  لباس دو طبقه و خیلی بزرگ داشتم که من و زن و خواهر زنم اونجا رو اداره می کردیم با کلی شاگرد و کار گر ... خدا همین یه بچه رو بهمون داده بود و دختر هم بود . تانیای خوشگل من که  خارج از خونه خیلی سر به زیر بود و همین که پاش به خونه باز می شد اگه من دم دستش بودم اولین کاری که می کرد خودشو آویزون من می کرد . اصلا هم رعایت نمی کرد پیش من چی بپوشه .. منم گیر نمی دادم با خودم می گفتم بذار هر چی داره تو همین خونه نشون بده و خودشو سبک کنه و دیگه بیرون نجیبانه رفتار کنه . اون موقع هم دیگه قبول شدن در دانشگاه این جوری نبود که  مثل امروز بومی غیر بومی کنن . دخترم رشته دندانپزشکی  یکی از دانشگاههای تهران قبول شده بود و هرچی هم بهش گفتم با مامانت برو کارتو ردیف کنه بازم آویزون من شد و گفت بابایی باتو راحت ترم مامان اخم می کنه و اگه خسته شه غر می زنه . پاشدیم و با دختر خوشگله خودمون رفتیم تهرون . البته اینو هم بگم که از اونجایی که خیلی زود ازدواج کرده بودم هنوز چهل نشده بودم و هر کی هم که ما رو با هم می دید و نمی شناخت فکر می کرد که زن و شوهر یا دوست پسر و دختر هستیم .. کارای ثبت نامی رو انجام دادیم و واسه خوابگاه هم باید یه روز دیگه می موندیم .. محیط یه خورده شلوغ و در هم بر هم نشون می داد و می دونستم که توی خوابگاه نمیشه خوب درس خوند ولی خارج از این محیط هم دلم هزار جور راه می رفت که نکنه یکی به دخنرم نگاه چپ بندازه . از اونجایی که حوصله نداشتیم بریم خونه فک و فامیلا و شبو  هم باید موندگار می شدیم رفتیم یه جای خوب و هتل خوب یه اتاق یا سوئیتی رو واسه یه شب کرایه کردیم -بابا منو می بری سینما ؟/؟ اینجا حوصله ام سر میاد -عزیزم اینجا که همه چی فراهمه .. قربونش برم از این فیلمهای چرت و پرت سینما ها که شب و روز از این کانالای چرت و پرت خودمون پخش میشه و ماهواره هم که خونه داریم و سیراب شده ای -بابا حال میده .. نگو نه .. -عزیزم خسته ام .. آخرش منو با خودش برد . می دونستم موفق میشه . رفتیم روبروی یکی از این پارکها یه سینمای کوچولویی بود که هر دختری دستشو دور دست پسری حلقه زده و دو تا دو تا وارد سینما می شدند . اگرم می خواستی تماشا گرا رو ازنظر دختر وپسربودن بشمری می شد گفت  مساویند . من فکر کنم از همه شون پیر تر بودم . یعنی سن دار تر .. سختم بود .. نه از این نظر که عقب افتاده باشم و نتونم اینا رو ببینم بلکه واسه این که فکر می کردم واسه تانیا بد آموزی داره وگرنه خودم از دیدن این همه دختر خوشگل کلی حال می کردم . همه شون هم بین پونزده تا بیست و پنج بودند . -بابا چشاتو درویش کن وقتی با یه دختر خوشگل اومدی بیرون . -حالا به مامان چیزی نگو . -چقدر هوای تو رو داشته باشم . بااین که من و تانیا به عنوان یک پدر و دختر بار ها و بار ها همو لمس می کردیم و می بوسیدیم ولی اون لحظه دخترم واسه این که از قافله عقب نمونه دستشو دور دستای من حلقه زد و می خواست مثلا کلاس بذاره و از اونا عقب نمونیم . -بابا با من همراه باش فکر نکن از پشت کوه اومدیم -عزیزم طوری میگی که انگاری پشت کوهیها آدم نیستند . -بابا یواشتر آبرومون میره .. رفتیم و رو صندلی نشستیم . بغل دست من یه پسر بود و بغل دست تانیا یه دختر .. کنار هر دختری هم یه پسر بود .. فضا نه تاریک بود و نه روشن . بیشترا به جای این که به فیلم توجه کنن داشتن با هم ور می رفتن . اون چند نفری رو که من می دیدم دستشون یا لای شلوار خودشون بود یا روپای طرفشون .. چقدر به هیجان اومده بودم . نهههههه همه  اونایی رو که می شد دید داشتم دید می زدم و از دختر خودم غافل مونده بودم . دست تانیا از زیر مانتوی کوتاهش رد شده بود و رسیده بود احتمالا به شلوارش . فکر نمی کردم اونم اهلش باشه .. خیلی بهم بر خورد و ناراحت شدم . یه خورده ترس برم داشت از این که اونو توی تهران بزرگ به امان خدا ول کنم . کمی هم حسودیم می شد از این که دخترم  بالاخره یه جورایی داره تحریک میشه و از من فاصله می گیره . ولش کن سروش اصلا به این چیزا اهمیت نده .. چقدر دلم می خواست یکی از این زنا رو در اختیارداشتم و با هاشون حال می کردم . البته اگه می خواستم از دستم بر میومد ولی یه چند سالی می شد که شیطون بازیها رو ول کرده بودم . -عزیزم فیلم چطوره ؟/؟ -مگه تو نمی بینی بابا ؟/؟ -چرا ولی داره خوابم می گیره .. روشو به طرف من بر گردوند و در فضای نیمه روشن نگاهشو به نگاهم دوخت . حس کردم که داره با التماس بهم نگاه می کنه . عجب غلطی کرده بودم که قبول کردم بیاد دانشگاه . کاش یه رشته تخمی قبول می شد و وسوسه نمی شدیم . همون بوتیک خودم کلی کار داشتم . مگه یه دختر بیشتر داشتم . کف دست چپشو به دست راست من داد  . حس کردم با یه حس دیگه ای بر خلاف  حس دفعات قبل داره این کارو انجام میده با انگشتام بازی می کرد .. یه برق گرفتگی خاصی در من به وجود اومده بود . یه حس عجیبی که نمی دونستم اسمشو چی بذارم . یادم میاد بیست سال پیش وقتی که دوست پسر مادرش بودم و با هم می رفتیم سینما دستاشو که لمس می کردم یه همچین حالتی در من به وجود میومد و مادر گرامیش با یه هوس خاصی مثل همین حالت لمسم می کرد . خواستم دستمو بکشم که  اون با یه فشار بیشتری اونو در اختیارش گرفت از طرفی بغل دستی های خودمو که می دیدم هیجان بیشتری بهم دست می داد . یکی دو زوج که لباشونو به هم نزدیک کرده بودند . بی خود نبود که بلیط این سینما خیلی گرون تر از جا های دیگه بود . احتمالا یه چیزی هم باید توی جیب این اماکن بریزن وگرنه به این سادگی نمیشه هر کاری رو اینجا انجام داد . دیگه تنها چیزی که برای تماشاچیا مهم نبود خود فیلم بود . انگاری هیشکی دوست نداشت فیلم تموم شه . دلم واسه تانیا می سوخت . اگه من حشری می شدم و کسی هم گیرم نمیومد می تونستم برگردم و با یه سکس با تارا همسرم خودمو ار ضا کنم ولی این دختر بچه بیچاره چیکار کنه . دلم داشت از جا کنده می شد وقتی که تانیا دستمو به طرف وسط پاش هدایت می کرد . یه لحظه متوجه شدم که مانتوشو داده بالا و زیپ شلوارشو کشیده پایین . از اون شلوار پارچه ای های نرم پاش کرده بود . نمی دونم چه احساسی بود که دستمو به طرف لاپای دخترم کشوند .  اون که متوجه شده بود من می خوام برم اون سمت دستشو از رو دستم برداشت و اون دستی رو که لاپاش بود هم کشید بیرون .. یواش یواش این اجازه رو به خودم دادم که پیشروی کنم . من و تانیا خیلی صمیمی بودیم . با هم توی استخر خونه مون شنا می کردیم بدن نیمه لختشو بار ها و بار ها در آغوش کشیده بودم . حتی گاهی که بغلش می کردم سینه های نیمه بیرون زده اش با بدنم تماس پیدا می کرد اما هیچوقت احساس عاطفی و عشق ما به یک هوس تبدیل نشده بود اما اون لحظه نگاهش و بعد شرمی که باعث شده بود سرشو بندازه زمین منو متوجه خیلی چیزا کرده بود . حس کردم که از دخترم خیلی دورم . نباید این همه فاصله ازش می گرفتم . شاید اون  مثل هر دوست دختر دیگه ای نیاز به دوست پسر داشت و محبت زیادی من سبب شده بود که اون نتونه قدمی بر خلاف خواسته  من بر داره . از بس اونو تر سونده بودم . حالا مجبور بودم خودم ردیفش کنم . یک اشتباه رو باید با یه اشتباه دیگه جبران می کردم ولی اون لحظه خودم تمنای اونو داشتم  . جو حاکم بر محیط گستاخم کرده بود . دستم همین جور داشت پیشروی می کرد هیچ ,  منو اون حالتمون طوری بود که  کسی نمی تونست متوجه شه . فقط حالت نزدیک شدن من و اون معلوم بود .. اون به جای اعتراض خودشو  به دستم بیشتر چسبوند و لبه های شلوارشو بیشتر به دو طرف باز کرد تا دستم راحت تر کارشو انجام بده .. نهههههه چقدر این دختره بی پر وا شده بود .. ولی من چقدر پررو شده بودم . به جای این که دست دختر دانشجومو بگیرم از اونجا بریم بیرون داشتم به این بهانه که اون نگاهش به بقیه نباشه باهاش حال می کردم .. هیچوقت فکر نمی کردم که  یه  روزی به این مرحله برسم که دستمو بخوام به جاهای ممنوعه برسونم و اونم اعتراضی که نداره هیچ بلکه گرما و تب تنشو حس می کنم که ازم می خواد زودتر این کارو انجام بدم . ولی بین من و تانیا فقط سکوت بود و سکوت . با سکوت نیاز هامونو با هم در میون میذاشتیم و انتظار دیگه ای هم جز این نمی رفت . چون زبون همو به خوبی می فهمیدیم . نمی خواستیم با حرفایی اضافه مانع حال کردن خودمون بشیم . دستم رفت زیر شلوار و لای شورتش . یه خورده خودشو بالا کشید . طوری که دستم بهش برسه . شورتشم  خواست با دستش پایین بکشه که من پیشدستی کرده و دیگه شورت و کوسشو اول با هم چنگ گرفته و بعد دستمو گذاشتم لای شورتش . کوس ناز تانیای من از بس خیس و آبدار شده بود که شکاف وسطشو گم کرده بودم . انگشتام سر می خورد .. دخترم چشاشو بسته بود و خیلی آروم لباشو باز می کرد و یه چیزی زمزمه می کرد که فقط خودش متوجه می شد . روش نمی شد چیزی بگه و منم هم همین طور .هر دو مون احساس می کردیم که این شرایط محیطیه که که سبب شده من و اون به یک تفاهم و عشق و حال مشترک برسیم . همون جوری که بیست سال پیش کوس مامانشو می مالیدم اونو هم در چنگ خودم داشتم .. دلم می خواست صدا شو در بیارم و این جوری کلی حال کنم . شاید می خواستم شر مندگی خودمو کمتر کنم . سرعت چلوندن کوسشو زیاد تر کرده با همون عطش و نشون دادن حشر خودم . انگار دارم با کوس مامانش در بیست سال پیش ور میرم . تانیا هم واسه این که به نوعی جبران کرده باشه و یا واسه لذت بردنم می خواست که با کیرم ور ره . دستشو گذاشته بود رو شلوارم .. کیر شق من که به خوبی از آمادگی بالای خودش می گفت از روی شلوار اسیر دست دخترم شده بود .. حالا دو تایی چشامونو در فضایی نیمه تاریک نیمه خمار می کردیم با این تفاوت که دست من مستقیم در تماس با کوس قرار داشت . . دیگه کار به جایی رسیده بود که تانیا خودشو رو صندلی و بی اختیار حرکت می داد .. همش از این ترس داشتم که نکنه بگه منو همونجا بخوابون و بکن تو کونم . ولی تا همین جاشم به زور به خودم قبولوندم که باهاش ور برم تا  این کار ها رو واسه خودش بت ندونه گویی که اون منتظر این حرکت من بود . سعی داشت دو تا پاهاشو طوری به وسط جمعشون کنه که کف دستمو فشار داده داشته باشه .. چقدر لحظات سریع می گذشت . یک آن حس کردم که فیلم داره تموم میشه دستمو از لاپاش کشیدم . یه نگاهی تند و تلخ و پرهوس بهم انداخت ..دلش نمی خواست و دلمون نمی خواست که اون لحظات تموم شه . برگشتیم هتل .. شامو سفارش دادیم . وبعداز شام هم بین ما سکوت خاص و معنی داری حاکم بود . جز چند کلمه معمولی حرفی به هم نزده بودیم .. لباساشو در آورد با تاپ و شورت دخترونه اش افتاد رو تخت . پاهاش کاملا لخت بود . منم با یه شلوارک و بدون لباس زیر خودمو انداختم رو تختم .. -خب تانیا بخوابیم که صبح کلی کار داریم -بابا فکر می کنی من دختر بدی  هستم؟/؟ -نه دخترم کسی همچین حرفی زده ؟/؟ مگه تو فکر می کنی من بابای بدی هستم -درمورد سینما میگم .. من نمی خواستم این جوری بشه -خب منم نمی خواستم پس ببین هر دو مون تفاهم داریم .. -من فکر می کنم ازم دیگه می ترسی .. شب به خیر بهم نمی گی بغلم نمی زنی .. حالا که فقط من و توییم کنارم نمی خوابی . فکر می کنی من متوجه نیستم که دیگه دخترتو دوست نداری و با یه دید دیگه ای بهش نگاه می کنی ؟/؟ تختمو به تختش چسبوندم تا کنارش بخوابم .-بابا هنوزم دوستم داری .. لعنت بر شیطون همون جوری که توی سینما بهم نگاه می کرد از چشاش آتیش می بارید . بغلش زده و صورتمو به صورتش چسبوندم . من داشتم بی حس می شدم . وسط بدنمو ازش دور نگه داشتم تا یه وقتی متوجه کیر شق شده ام نشه اما با زانوی خودش یه اشاره ای به اونجا کرد که از حال رفتم و نمی دونستم چیکار کنم . -بابا اگه دوست نداری منو ببوسی من تو رو ببوسم .. خودشو بهم چسبوند و لباشو به لبام سپرد . من لبامو باز کردم و با هم یک زمان شروع کردیم به بوسیدن  .. دستشو گذاشت رو شلوارکم و روسر کیری که هم خجالت می کشید و هم در غیاب تارا به تانیا احساس نیاز می کرد . داشت از خودم به عنوان یک پدر بدم میومد ولی تانیا که بد جوری حشری شده بود و دیگه تابو شکنی کرده بود دستشو فرو برد داخل شلوارک و شورت من و کیرمو گرفت توی دستش .. آروم و در حال بوسیدن من بهم گفت بابایی من دوست ندارم به کسی بد هکار باشم .تو که می دونی تانیای  تو از بچگی چه اخلاقی داشته -منم دوست ندارم از دختر گلم عقب بمونم و دلم می خواد همیشه یه چیزی برای تقدیم کردن به اون داشته باشم -پدر جون تو همین الان داری اینتو تقدیم من می کنی -تانیا عزیز دلم منم حالا اونتو می گیرم هوس داشت منو کورم می کرد . طوری که دست تانیا از رو کیرم برداشته نشه و لبا مون رو هم قرار داشته باشن منم کوسشو در اختیار گرفتم .. تاپشو از سرش در آوردم .. موهای مشکی و صاف و نیمه بلند دخترم رو شونه ها و قسمتی از سینه هاش طوری افشون شده بود که دلم می خواست اون کاری رو که با مامانش می کنم با اون انجام بدم .. یه لحظه یه شرم عجیبی در من به وجود اومد .. تانیا اینو حس کرد واسه همین دستشو از رو کیرم ورداشت و دو دستی بغلم کرد و منو انداخت روش .. من نمی دونستم باید چیکار کنم ولی حس می کردم که تا را رو در آغوشم دارم . تارای جوونو . با همون احساس ... نههههه نهههههه سروش این تانیاست . دخترت .. دختر نازت .. ولی دیگه هوس مثل جریان یک طرفه آب رود خونه منو به طرف جلو حرکت می داد . خودمو کاملا لخت کرده بودم و تانیا رو هم همین طور . اون نه تنها چیزی نگفت و اعتراضی نکرد بلکه خودشو از زیر رو بدنم حرکت می داد . بار ها و بار ها در حسرت سینه های از فرم افتاده تا را بودم اما تانیا همون سینه ها رو تقدیم من کرده بود . مثل گرسنه های سکس نکرده سینه ها و نوکشو میک می زدم . -اوووووخخخخخخ باااااباااااای نازم .. بخور سینه هامو خوشت بیاد حال کنی دیگه شیطون نشی و دخترای دیگه و زنای مردمو دید نزنی .. -من کی این کارو کردم تانیا .. تو به خاطر همینه که الان این جور وصل به من شدی ؟/؟ پس خودت چی ؟/؟ اگه می بینی من الان به تو وصل شدم واسه اینه که تو نگات دنبال پسرای دیگه نباشه -پس تو چی بابا منونمی خوای ؟/؟ -تو هم منو نمی خوای -کی گفته کی گفته . من بابای خوب خودمو دوست دارم . عاشقشم . می خوامش دوستش دارم .هوسشو دارم . ناراخت شدی ؟/؟ -نه ولی بهم بر خورد .. می دونستم واسه این که خجالت نکشه این حرفا رو می زنه . دختر جوون من خودشو  به من سپرده بود . با یه  حرارتی که خاطره سالهای اول جوونی رو در من زنده می کرد . -دوستت دارم تانیا -منم همین طور بابا سروش گلم .پس از چند دقیقه که خوب با کون و کپل و کوس و سینه ها و تمام بدنش ور رفتم گفتم عزیزم حالا باید تمومش کنیم دیگه رسیدیم به آخر خط من می ترسم .. -بابا می خوای منو همین جوری ول کنی ؟/؟ تو الان فکر می کنی من دختر بدی هستم ؟/؟ -کی این حرفو زده .. -منو این جوری ول نکن . من دلم می خواد -عزیزم مثل این که متوجه نیستی ما تو ایران زندگی می کنیم -اگه تو ایران زندگی می کنیم پس این کارا چیه چرا تا اینجا اومدی و داری ولم می کنی . چرا لیوان آبو دادی به دستم و داری پسش می کیری . یه خورده بدش به من .. می خوام بخورمش .. دخترم طوری کیرمو ساک می زد که حس کردم اگه جبران نکنم در حقش نامردی کردم . یه پدر نمی تونه عذاب و محرومیت دخترشو ببینه و کاری نکنه .. از این که کیر هزاران بار ساکیده شده منو گرفته تو دهنش شرمنده شدم .. این وظیفه من بود که بهش حال می دادم . اون که با ساک زدن کیرم این طور از حال رفته بود اگه کوسشو می خوردم چی می شد . کیرمو از دهنش کشیدم بیرون و افتادم رو کوسش .. همراه با میک زدن یه نگاهی هم به چشاش و حالت صورتش مینداختم . چقدر از این هوس خالصانه و خماری خوشم میومد . اون با تمام وجودش داشت ناله می کرد و زار می زد .. بابا بابا کوسمو کشتی .. تمام صورتم خیس شده بود . چونه مو به وسط کوسش مالیده بالا و پایینش می کردم . مثل کیر اونو در درازای چاک کوسش حرکت می دادم . کوسش خیلی تنگ و کوچولو بود . از اونایی که همین حالاشم جوونم کرده بود و حس سالهای اول جوانی رو در من زنده کرده بود . همون وقتی که تانیا رو نداشتم . فقط تنها کاری رو که با تارا می کردم و با تانیا نمی تونستم انجام بدم این بود که کیرمو بکنم تو کوسش .. خیلی سریع این اتفاق افتاد .. -تانیا من سختمه -بابا سختت نباشه.. من هنوز همون دخترتم زیر بدن تو . مال توام .. تو مال منی . بخورش ولم نکن .. چقدر چوچوله های کوچولو و داغ و صورتی دخترمو شیرین احساس می کردم . -وووووییییی وووووویییییی ولم نکن .. منو داشته باش . نذار تکون بخورم .. بابا بابا تمام تنم سست شده می لرزم . خواهش می کنم . ولم نکن .. می دونستم چه جوری داره آتیش می گیره . منو به یاد شب زفافم مینداخت . قبل از این که راه کوس مادرش تا را رو باز کنم همین جور کوسشو می خوردم . تا این که خودش فریاد می کشید بسه دیگه کیرتو یه ضرب بکن تو کوسم جرم بده خسته شدم . ولی در این مورد نمی تونستم  نسبت به دخترم کاری صورت بدم . -دوستت دارم بابا دوستت دارم ولم نکن دو دستی موهای سرمو چسبیده بود ولش نمی کرد و منم ول کن کوسش نبودم .. می دونستم که یه دختر با کره بی تجربه چه لذتی می بره از سکسی که به این صورت باشه . ولی من و اون کاری کرده بودیم که هیشکدوممون انتظارشو نداشتیم . شاید یک شوق ناخواسته ما رو به راهی ناخواسته کشونده بود . راهی که واقعا نمی شد آخرشو حدس زد . زبونمو تا اونجایی که حس می کردم خطری نیست فرو کردم تو کوسش . تازه مگه ضربه زبون تا چه حدی می تونست باشه .. ورم روی کوسش یه شکل قشنگ و هوس انگیزی پیدا کرده بود . -بابا بابااااا روی کوسمو گازش بگیر . هوسشو بفرست بره داخل بفرستش بره . من ویتامین می خوام . تقویتم کن . زود باش کیرتو می خوام .. ترس برم داشت . کیرمو می خواد چیکار کنه . نه من که مغز خر نخوردم اگه یه وقتی گفت فرو کنم تو کوسش این کارو انجام بدم . نه اون خودش خیلی عاقل تر از این حرفاست . -اوووووووففففف .. اوووووووفففففف سوختم سوختم . سوختم .. چیه .. این چیه .. بابا نگو  من بدم . من الان توی بغل تو ام . دوستت دارم بخورش . یهو صداشو برد بالا و گفت زود باش . بابا نمی دونم این آخرش چی میشه  . یه جوری بخور حالم جا بیاد .. من هنوز نمی دونم چه جوریه .. با خودم گفتم دخترم حالا نشونت می دم . طوری بهش فشار می آوردم که از زیر دست و پام نتونه در بره . لبه های کوس و چوچوله شو هم طوری میک می زدم که اگه مادرش هم بود تا حالا ار گاسم شده بود . اشتباه نکردم اونم دیگه رسید به ته خط .. -آخخخخخخ  پدر اگه ار گاسم شم به این کیرت میگم که دلم می خواد همیشه می خواد .. این تانیا هم زده بود به سرش .. نکنه من نباشم کار دست خودش بده . -بابا کیرتو می خوام . یهو مثل از بند گسیخته ها از جاش پا شد و کیرمو گذاشت توی دهنش . -چند بار بگم من اینو می خوام من اینو می خوام .. اوخ که این تانیا دیگه هر پرده ای رو که بین من و اون بود پاره کرده بود جز یه پرده و همونی رو که واسه شب عروسی نگه داشته بود ولی چی بگم که از دست این آتیشپاره هر کاری بر میومد . به هر خواسته اش که می رسید هوس یه چیز دیگه ای رو می کرد . ساک زدنش هم خیلی ساده بود ولی هر چه بود که کیرمو  همون اول تحریکش کرد .. دهنشو باز کردو یکی دو سانتی فاصله داد تا جهش آب کیرمو توی دهنش ببینه .. چه جوری این آبو می خورد .. من که داشت حالم بهم می خورد ولی اون تشنه هوس و تشنه کیرم بود . کیرمو تا ته دهنش و سر حلقش فرو کرده و از اونجایی که تمایل و تحمل اونو دیده بودم دهنشو مثل یک کوس می گاییدم . کیرمو که کشیدم بیرون گفت حال کردی بابا بهم که خیلی چسبید . کاش کوس به جای دهنم بود -یعنی چه ؟/؟ -یعنی این که کوسمو هم می کردی . یه دور تانیا رو بر گردوندم -عجب کونی کردی دخترم . سرمو رو کونش خم کرده و برشهای کونشو به دو طرف بازشون کردم و گفتم عزیز م به جای این حرفا اگه باباتو دوست داری یه کاری کن که من بتونم پلمب کونتو به خوبی باز کنم و درد نکشی . صحبت کوس و این حرفا رو نکن که آبمون توی یه جوب نمی ره .-بابا آدم که این قدر خود خواه نمیشه .. -اتفاقا از اونجایی که تو رو خواه هستم این حرف رو می زنم . ببینم تو کیفت از این کرم ها و چربی جات چی داری .. رفتم یه چیزی آوردم و اونو که اخم کرده بود روشو به طرف خودم بر گردوندم و کمرشو گرفتم توی دستم و با یه کرم مالی غلیظ  دور سوراخ کونش و توی سوراخ و یه خورده از روی کیرمو مالیدم .. این یه کارو قبل از ازدواج با مامانش انجام نداده بودم . کف دستمو گذاشتم رو کوسش و کونشو آوردم بالا سوراخش درست روبروی کیرم قرارگرفت . اعصابم داشت خرد می شد از بس با این سوراخ تنگش مدارا کردم تا دردش نگیره .. ولی کف دستم مرتب رو کوسش کار می کرد . کوس ناز و کوچولوش مثل یه ماهی کوچولو لغزنده بود . فدای دخترم ولی حالا باید فکر کردنش از کون می بودم .. -تانیا یه خورده . یه خورده دندون رو جیگر بذار مث یه گاز گرفتن ساده می مونه -بابا من کوسسسم کیرتو می خواد . می خوام اونجا رو بکنی .  اگه نکنی دیوونه میشم -تو حالاشم دیوونه شدی اصلا نمی تونم باور کنم که این قدر راحت من و تو ...-بابا این حالا خیلی جاها جا افتاده . یه دستمو گرفتم جلو دهنش تا دیگه بیشتر از این حرف نزنه چون حس کردم می خواد بگه اگه بکارت منو هم برداری موردی نداره . یه فشاری به کیرم دادم تا بقیه اش هم بره داخل و یه خورده دردش بگیره تا از یادش بره به چی فکر می کنه . دیگه داشت یادم می رفت اونی که زیر کیر منه دخترمه . سروش دور کن از خودت همه افکار مزاحمو به کون گرد و تپل و بر جستگی زیبا و کوچولوی اونی که زیر کیرته نگاه کن و لذتشو ببر تو از نو داری جوون میشی هر چند که حالا پیر نشدی .. کیرم توی کون تنگ تانیا گیر کرده ود . انگار باید یه خورده اونو به طرف جلو حرکت می دادم بعد می کشیدم عقب -اووووویییی بابابا  پاره شد کونم داره پاره میشه .. -تانیا من دیگه سوختم .. حالا مرهمو داشته باش که داره میاد رو پارگی تو . -اوخخخخخخ چقدر تنگی و کردن تو بهم می چسبه عزیزم . حالا من داشتم فریاد می زدم -عزیزم ببین داری آب باباتو چه جوری می کشی و باباتو می کشی ؟/؟ کجا می خوای جاش بدی .. دو تا دستامو رو سینه هاش قرار دادم و اونو از پشت به خودمم چسبوندم . وقتی آخرین قطره آبو تو کونش خالی کردم دلم نمیومد ازش دل بکنم . بالاخره کیرمو ازش جدا کردم و دو تایی در حالتی کاملا لخت همو بغل زدیم و من یکی که می خواستم بخوابم . اما تانیا دوباره اشتهاش باز شده بود . هنوز نخوابیده بودم که دیدم داره با کیرم بازی می کنه .. دو طرف کونشو باز می کنه و کوسشو به کیرم می ماله . تنش داغ داغ بود . داشت با تمام وجودش التماس می کرد که بهش حال بدم . مامانش هم این جوری بود تا اونو یک دست سیربا همین کیر نمی گاییدم ولم نمی کرد ولی مامانش زنم بود کیرمو دوباره شق کرده بود . یه خورده اونو به دور و بر کوسش مالیدم . از پهلو بوسیدمش . سینه هاشو میک زدم .. -تانیا حالا بخواب به اندازه کافی دیگه حال کردیم -بابا این جوری ولم نکن من سر تاپام آتیشه . -منم این طورم تانیا دخترم -بابا تو مامانو داری که هروقت آتیشی بشی خنکت کنه ولی من فعلا هیشکی رو جز تو ندارم . این حرفش منو ناراحت کرد . منظورش چیه .. اونو به طرف خودم برگردوندم و کوس لیسی رو شروع کردم .. -نهههههه نههههههه .. خودشو از این طرف به اون طرف حرکت می داد و بازم موهامو می کشید -بابابابا بیشتر دارم می سوزم .. کوسسسسسم تشنه کیرته ..بابا منو دریاب .. -عزیزم ما هنوز یه نصفه روز نمیشه شروع کردیم اونایی که عروسی می کنند این جور از هول هلیم نمیفتن تو دیگ .. -بابا من افتادم تو دیگ دارم می سوزم منو درش بیار خنکم کن ..بر شیطون لعنت فقط یه خورده روی کوس بیشتر نه ها .. این دختره از بچگی هرچی که می خواست ازم به دست می آرد .. نه نمی تونستم بهش بگم . اصلا دلم نمیومد ناراحتی اونو ببینم . کیرمو به سوراخ کوسش چسبوندم .. خیلی داغ بود خیلی هم خیس . داشت آتیشم می داد حواسم بود که آبم نریزه و طرف داخل کوس و بدنش نره و کار درست نکنه ولی اون مدام لاپاشو دور کیرم محکم نگه می داشت و با حرکات خودش هوسشو نشون می داد -بابابااابااااا بابای بد جنس من بذارش تو .. من حرفی ندارم .. الان یواش یواش داره مد میشه که دخترا بی پرده باشن .. این دختر من هنوز درسش شروع نشده مخش تکون خورده بود . حتما فردا پس فردا با یه بچه بغل می خواست بره دانشگاه .. بغلش کردم و اومد رو کیرم نشست . درازی کیرم رو کوسش قرار داشت ..این جوری که سر کیرم با کوسش تماس نداشته باشه خطر کمتری داشت . لحظاتی بعد دو تایی مون پهلو کرده و روبروی هم قرار داشتیم . وجود تانیا سرشار از هوس و در حال لرزش بود ..-بابا یه خورده همون سر کیرتو بذار رو کوسم بسه دیگه . سر کیرمو گذاشتم روی کوس تانیا -عزیزم تکون نخور که خطر ناکه . دستشو رو بیضه ام نگه داشته بود و باهاش بازی می کرد .. -نههههههه الان آبم میره توی کوست ها .. دستشو از رو بیضه هام ور داشت . صورتشو به صورتم نزدیک کرد لباشو گذاشت رو لبام .. افسونم کرده بود .. طوری خوابم برد که حس کردم دارم خواب مامانشو می بینم که کیرمو کردم توی کوسش خیلی تنگه ولی اون کیر داخل کوس در حال شل شدنه . می دونستم کیرم در نمیاد چون خیلی کلفت بود و دراز . چشام باز شد . خواب نمی دیدم بیداربودم کمتراز نصف کیر 17 سانتی من رفته بود توی کوس ..رنگم پرید .. کیرم توی کوس تانیا بود .ولی یه خورده شل شده بود این احتمالا باید همون لحظات اول رفته باشه توی کوس چقدر خواب داشتم که اصلا حالیم نبود .  سرش داد کشیدم -چیکار کردی . نهههههه نهههههه دختر خونه خرابمون کردی .. لگد به بختت زدی .. آبرومونو بردی -خواستم بذارم زیر گوشش دلم نیومد . -بابا خودش شد . خودش رفت منم خوابم برده بود -دروغ نگه اگه هر دو تا خوابمون برده باشه دیگه اراده ای وجود نداره که حرکتی انجام شه . کیرمو یواش یواش از کوس بیرون کشیدم به این امید که شاید مثلا جرش نداده باشم ولی اون جرخورده بود وقتی قسمتهای بالای کیرمو آغشته به  خون دیدم رنگم عین گچ سفید شد .. ولی تانیا بی خیال این حرفا با دستمال کاغذی اون خونها رو پاک کرد و گفت بابا برو خودتو بشور بیا .. اینا که غصه نداره همه چی قابل حله .. ولی کاش قرص می خوردم من چه می دونستم این جوری میشه .. این دختره عجب پررویی شده بود .. -باشه برای دفعه بعد قرص می خورم .. بابا بریم زیر دوش نمی دونی چه حالی میده .. اون داشت غصه می خورد که چرا قرص نخورده من داشتم آتیش می گرفتم که اونو با این وضعیت چه جوری و به کی قالبش کنم .-تانیا تانیا حالا چه خاکی تو سرمون بریزیم -بابا چقدر بی حال و بی احساسی .. بگو که چه آبی توی کوسم بریزم که من نمی دونستم کارمون به این جا کشیده میشه .. خوب که خیس خوردیم  لیفو گرفت توی دستش و خوب منو لیف مالی کرد . به کیرم که رسید با پارتی بازی اونجا رو لیف می زد . منم دلم می خواست که همونجا نگه داشته باشه .. اونم همینو حس کرده بود .-اوووووهههههه نههههههه نههههههه نکن .. نکن .. خیلی خوشم میاد .. یه دستشو هم گذاشته بود رو کوسش و گفت بابا با این که اون داخل می سوزه ولی می دونم اگه این دوا رو بهش برسونی حالشو جا میاری .. می دونی که تانیا چقدربا بای خوشگل و خوش تیپ خودشو دوست داره .  بابایی تو منو دوست نداری و نمی خوای . اصلا هیجان نداری .. مات مونده بودم . هر چه می خواستم بی خیال باشم نمی تونستم . یادم میومد اون لحظه ای رو که  کیرم سد کوسشو شکافته بود و اونو خونین بیرون کشیدم حرصم می گرفت .. سروش به کیرت اونی که باید اعصابش خرد باشه بی خیاله .. بالاخره یکی پیداش میشه که اونو بگیره تازه الان دیگه پرده دوزی هم مد شده ... تانیا رو به دیوار حموم چسبونده دستاشو  تو مایه های تسلیم بردم بالا و با دیوار مماسش کردم . صورت به صورت یا فیس تو فیس شدیم از اون پایین هم به یه حالت کیر به کوس رسیدیم .. -ببینم می تونی حریف بابات شی که این قدر کری می خونی . از غروبی تا حالا ما رو کشتی .. -دخترت کنیزته . من که افتخار می کنم تسلیمت باشم . بده به من اونو .. می خوامش وقتی کیر چماق شده منو گرفت تو دستشو اونو به کوسش مالید کمرم سست شد و نزدیک بود همون جا ولو شم ولی باید به دخترم نشون می دادم که هنوزم قدرت دارم و می تونم اون چیزی رو که اون بهش نیاز داره تامین کنم و بهش بدم . -بابا سروش بابا سروش یه بار با کوس خوری ار گاسمم کردی . حالا دوست دارم  با کیرت ارضام کنی .. لبامو گذاشتم زیر گردنش و کیرمو با یه فشار آروم به کوسش چسبونده و گذاشتم که بره .. دستام رو سینه هاش بود و تانیای خودمو غرق بوسه کرده بودم .. -بابا بابا دوستت دارم . عاشقتم .. با عشق خودمو تسلیم تو کردم .. نمی دونی که عشق چقدر هوسو زیاد می کنه . من تسلیم توام  . مال توام .. فقط مال تو -آههههههههه کوسسسسسم باباااااا بذار جیغ بزنم این جوری اگه بخوام ساکت باشم حال نمیده . فوری لباشو با لبام بستم .. لبامو از هوس زیاد گاز می گرفت و گذاشتم که هر کاری دوست داره انجام بده .. کوس تنگش هم منو به یاد کوس مامانش در همون روز های اول انداخت .. یادم میومد همون بار اول کیرم تو کوسش گیر کرد وتا بخوام بیرون بکشمش آبم اون داخل خالی شد . ما واسه اون شب نمی خواستم که بار دارش کنم ولی تارا بهم گفته بود که تازه از دوره پریود فارغ شده نگران نباشم ولی من استرس داشتم . دلم می خواست یه چند ماهی رو فارغ البال باشیم و از طرفی  از بس گفته بودند که توی کوس خونی آب نریزین نگران شده بودم که اگه  زنم بار دار شه و بچه ام دنیا بیاد کج و معوج شه که خب حق با تارا بود و  اون شب بار دار نشد و نطفه ام به بار ننشست .. حالا دخترم و دخترش اسیر من و کیر من شده بود .. تانیا هر چی می خواست دست و پا بزنه نمی شد اونو بد جوری به دیوار چسبونده بودم .. فقط خودشو بهم فشار می داد . زورم زیاد تر بود .. با سرعت کیرمو می زدم تا ته کوسش و برش می گردوندم یه بار که خیلی تو کونش خالی کرده بودم حالا می تونستم بهتر بگامش . دیگه واسش تن و بدن نذاشته بودم . هر چی تقلا می کرد فایده ای نداشت .. یهو کمرش سست شد و حس کردم داره ولو میشه .. اون دیگه ار گاسم شده بود این بار با کیرم اونو سر حالش کرده بودم . خودمم خیلی داغ کرده بودم .. انگار که یه لیوان منی داخل کیرم و پشت کیر و کمر جمع شده و آماده فوران بود .. لعنتی هر چه می خواستم کیرمو بیرون بکشم نمی شد .. نصف بیشتر کیر رفته بود توی کوس تنگش .. نشد نشد جلو آبمو بگیرم .همون حالت با مامانش تکرار شده بود .   وقتی که دیدم اولین جهش داره خالی میشه خودمو سبک و ریلکس کردم و گذاشتم که بره -جاااااااان تانیا دیگه این آخر عشق و حاله .. اوووووخخخخخخ بذار از این لحظه ای که داره آبم توی اون دالون تنگ و تاریکت می ریزه حال کنم و غصه هاش بمونه واسه بعد .. -بابا خالی کن . نمی دونی چقدر نیاز داشتم که این جوری سیرابم کنی . تا وقتی که این لذتو بهم نداده بودی شاید این قدر تشنه اش نبودم ولی از حالا به بعد همیشه ازت می خوام .. پاهای دخترمو غرق بوسه اش کرده و سستی و مستی که اثرش کمتر شد یهو دوباره ترس برم داشت -تانیا عجب حماقتی کردیم ؟/؟ -بابا نترس من یک روز و نیم قبل پریودم تموم شده .. بار دار نمیشم .. -عزیزم اگه استثنا باشی چی . -این قدر نفوس بد نزن . بابا جونم .می تونیم تا چند رو زدیگه هم همین کارو بکنیم ولی واسه این که با با جونم نترسه  میذارمش واسه ماه بعد که قرص بخورم .. باشه بابایی ؟/؟ -حریف زبون تو نمیشم تانیا .. -حالا پدری بریم توی رختخواب من هنوز سیر نشدم -عزیزم فردا کار داریم باید .. می خواستم بگم باید بریم خوابگاه بگیریم که یه فکر عجیبی به سرم افتاد . من اگه به جای خوابگاه یه خونه واسش بگیرم و هفته ای دو سه روز هم به بهونه سر زدن  به اون و تهیه جنس واسه مغازه می تونم کنارش باشم و کلی با هم حال کنیم .. هفته ای یه روز هم مادره رو می فرستم . دوسه روزهم خودش تنها باشه . این قدر بهش می رسم که شیطونه توی جلدش نره وقتی  این موضوع رو باهاش در میون گذاشتم از خوشحالی یه جیغی کشید که می دونستم تمام اونایی که دور و بر ما سوئیت و اتاق داشتن از خواب بیدار شدند ولی خب زن و شوهرا حتما فکر کرده بودند که یه کیری رفته توی کوس .. -بابا جونم به خاطر این خبر خوش می خوام یه شیرینی بهت بدم -چیه عزیزم .. دمرو افتاد رو تخت و گفت هر کاری دوست داری می تونی باهام انجام بدی .. از کون از کوس .. هر جور عشقته حال کن .. سرشو یه پهلو کرد و دمرو منتظر من بود و کیر من .. داشتم با خودم فکر می کردم که از این زبل خان تردیگه ما نداریم . آخه اون در هر صورت بهم می داد . -حالا تانیا جون من می خوام بهت یه شیرینی بدم .. -بگو چیه بابا .. می خوام ازت بپرسم که بکنم تو کوست یا کونت . -بابا تو که می دونی کوس حالش بیشتره و سیستم بدنی یه زنو تنظیم می کنه . -بابا شیرینی تر میدی یا خشک . -دختر از تو زبل تر و شیرین زبون تر خودتی .منظورش این بود که توی کوسش آب می ریزم یا نه . -تانیا به خاطر این شیرین زبونت یه شیرینی تر خیلی خوشمزه بهت میدم که تا یه ماه دیگه مزه این شیرینی تر زیر زبون و زیر کوست بمونه .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

کمال گفت...

باسلام خدمت نویسنده محترم.خیلی عالی بودولی ایکاش ادامه دار باشه چون جای داستان پردازی داره مثلا در اینده میتونه از همکلاسی ها واسه پدره جورکنه.

ایرانی گفت...

اتفاقا کمال جان من خودمم به خاطرم رسیده بود که این دختر بتونه همکلاسیهاشو هم واسه باباش جور کنه ولی از اونجایی که می خواستم زودتر تمومش کنم و به صورت یک قسمتی منتشرش کنم به این صورت نوشتم ولی در آینده اگه فرصتی بشه قصددارم به این صورت که دختر واسه باباش جور کنه هم بنویسم ولی در همچین حالتی خود دختره باید آخر کار باشه که داستان جالب تر در بیاد . یه حالتی شبیه به مادر فداکار که خودش آخر کار قرار گرفت . در هر حال ممنونم از راهنمایی و توجه و همراهیت . موفق باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر