ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

یک عروس و هزار داماد 39

آه اسی اسسسسسسی اسسسسسی همیشه بهشششش برسسسسی .. دیگه نفهمیدم که چه جوری داره منو می کنه و با کجاهام داره ور میره . فقط می دونستم دستشو کیرشو  لباشو و تنشو به هر قسمت از بدنم که می زد ازش آتیش می بارید . خودمو در بست در اختیارش گذاشته بودم . گذاشته بودم تا هر کاری که دوست داره انجام بده . حتی دیگه صدای ناله های خودمو نمی شنیدم . فقط این حسو داشتم که لبام در حال تکون خوردنه . می دونستم که بازم دست به دامن کیر اسی میشم . چون اونایی رو که تک خال باشن به این سادگی دست از سرشون ور نمی دارم .  بازم همون هوس همون داغی همون هیجان .. نمی دونم این چه حسی بود . یعنی یک زن باید این قدر حشری باشه ؟/؟ تا این حد استعداد بالقوه داره که خودشو زیر کیر دهها مرد حس کنه و بازم همون لذت همیشگی رو ببره ؟/؟ .. کیر کلفت اسی رو توی کوسم حس می کردم که عین ماشین عمل می کرد و رو به جلو و عقب در حرکت بود . چشامو کاملا بسته بودم و هیچ حرکتی نداشتم . بذار هر کاری که خودش دوست داره بکنه و من در این حالت خلسه و حال خودم بمونم . حس می کردم که دیگه رسیدم به لحظه های اوج هوس .. اوجی که مدت زیادی رو  رو قله های داغ و سوزنده اش بودم می خواستم یه جوری به اسی بفهمونم که توی کوسم آب بریزه ولی زبونم بسته بود . بالاخره مثل یه آدمی که رو به مرگ باشه و به زور حرف می زنه اسی رو متوجه اش کردم که دیگه حس و هوسشو توی کوسم خالی کنه . چقدر هیجان انگیز و لذت بخش بود . بازم یه بار دیگه و یه کیر زدن دیگه به فرشاد .. دلم می خواست بازم زیر کیرش می موندم و بیشتر باهاش حال می کردم ولی دیگه باید حساب کامی رو هم می کردم و اونم باید به کار و زندگیش می رسید . در هر حال اونم مثل خیلی های دیگه رفت تو آلبوم سکس های موندگار من . یعنی از اونایی که ماهی دو سه بارو باید بهشون حال می دادم . اون پزشکی رو که کامی منو ختنه نکرده باهام همکاری کرده بود حداقل ماهی یه بار از وجودم بهره مند می شد . در هر حال شکوه اگه سرش می رفت قولش نمی رفت و باید به عهدش وفا می کرد . با بزرگتر شدن کامی باید از میزان سکسهام با بیگانگان کم می کردم . در هر حال همه کار های این پسره رو من انجام می دادم . از اونجایی که فرشاد اونو تنها فرزندش می دونست و خیلی هم خوشگل بود و در بیشتر زمینه ها  زمینه ها مودب بارش آورده بودم و هر چی من می گفتم گوش می کرد گاهی اوقات که باباقلابی حال و حوصله ای نداشت و خسته بود بهم اجازه می داد یا به اون اجازه می داد که کنار من بخوابه .. گاهی می رفتم اتاقش تا با هم راحت تر باشیم . بازی کردن با کیرشو از همون سالها ی نوزادی ول نکرده بودم .. یه بار پدرش نزدیک بود متوجه شه که اون ختنه نیست که یه جوری مسئله رو خوابوندمش و گفتم خب عزیزم بعضی از فرمهای ختنه به این صورته . زیاد گیر نداد . کامی رو من همیشه حموم می کردم حتی بهش گفتم پسر نکنه یه موقع شومبولتو به این و اون نشون بدی .. البته این طور نبود که بره خیابون و شلوارشو پایین بکشه ولی خیلی به این عادت کرده بود که باهاش ور برم . حتی حالیش کرده بودم که این شور و هیجان خودشو فقط به منم اونم در جایی که خودمون دو نفر هستیم نشون بده و به هیچ وجه سوتی نده . می دونستم چه جوری و به مرور زمان اونو آب بندیش کنم که ردیف ردیف شه . اون داشت بزرگ و بزرگ تر می شد و من هم منتظر اون روز هایی بودم که دیگه بتونم پس از سالها یه آرزوم برسم . تحقق یک آرزو که بی شباهت به یک رویا نبود . می دونستم که اون با وجود داشتن پوستی اضافه در کیرش لذت زیادی می بره . لذتی که  سبب میشه همیشه بهم بچسبه . همین حالاشم از این که من باهاش ور برم خوشش میومد ولی اون رنگ و بوی هوسو به خودش نگرفته بود . هیجان داشت منو از پا در می آورد . صبر و قرار نداشتم . عجول شده بودم . همیشه با کیرش بازی می کردم تا ببینم کی می تونم آبشو خالی کنم . اون می رفت تا به مرز دوازده سالگی برسه و من  چند ماهی مونده بود که به سی و پنج برسم ولی هنوز همون شور و حال و زیبایی ده سال قبلو داشتم . فقط شکمم یه خورده گوشت گرفته بود که سعی داشتم با کم خوری و ورزش اونو در یه اندازه  ثابت نگه داشته باشم . . چشم انتظاری منو کشته بود . همیشه غذاهای گرم بهش می دادم موز و عسل و خرما و از این چیزا .. دلم می خواست زودتر ردیف شه .. یه بار هم اونو بردم دکتر تا یه آمپول هورمونی به کیرش تزریق کنه .. معمولا باعث رشد کیر میشه و شاید هم  بلوغو جلو بندازه .. بازم از همون دکتر کوس خله کمک گرفته بودم . البته اولش یه حالی بهش دادم . توجه بیش از اندازه من به کامی سبب شده بود که دیگه به مردای دیگه اون جوری که باید و شاید توجهی نداشته باشم . سه چهار سالی می شد که در هر سال شاید با چهار پنج تا آدم جدید سکس می کردم و مثل سابق حرص نمی زدم . اسی و اون دکتره هم که یه پای ثابت عملیات بودند . اسی هم مثل گذشته نمی تونست باهام باشه . چون زنش خیلی هواشو داشت و یکی دوبار هم داشت مشکوک می شد . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر