ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا تقسیم بر سه 45

نینا تو از بابات راضی نیستی تو که می دونی من خیلی دوستت دارم و عاشقتم . تو دختر ناز و گل بابا هستی .. -ولی همش به اونا توجه داری  منو تحویلم نمی گیری -عزیز دلم کی میگه این جوریه . اونا خب یه خورده هیاهوشون بیشتره . این بار دیگه سخت به اون چسبیدم . و نذاشتم دیگه زیاد حرف بزنه . لبای داغ دخترمو با لبای داغ خودم مماس کردم . دست کوچولوشو گذاشته بود لای شلوارم . با کیرم بازی می کرد . خودش لختم کرد . دستشو گذاشت رو کیرم و باهاش ور می رفت . به این یکی دیگه نگفتم که این کارو نکن .مانعش نشدم . لذت می بردم . دلم می خواست  باهام حال کنه و باهاش حال کنم . تا دیگه اون فاصله ای بین خودش و خواهراش احساس نکنه -عزیزم می دونی داری چیکار می کنی ؟/؟ صورتش سرخ شده  شبیه تب کرده ها شده بود . با این که کیرمو گرفته بود توی دستش و خودشو قانع کرده بود که خجالتو بذاره کنار ولی التهاب و هیجان اونو ول نکرده بود و تپش قلبشو به خوبی می شنیدم . به جای این که جوابمو بده اومد پایین تر دهنشو رو کیرم باز کرد و سر کیرو قسمتی از تنه اونو گذاشت توی دهنش و شروع کرد به ساک زدن .. -نههههه عزیزم عزیز دلم . دختر خوب وگلم . پس تو هم می دونی چی می خوای . تو هم می دونی که چه جوری هوای باباتو داشته باشی . حرفی نمی زد و فقط به کار خودش ادامه می داد .  دوست داشت که به جای حرف زدن فقط عمل کنه . -نههههه نههههه نینا .. نمی خوام که آبمو بخوری .. بدون این که کیرمو از دهنش بیرون بیاره یه لحظه سرشو بالاتر گرفت و منم سر و کمرمو بالاتر آورده تا نگاهشو ببینم . انگار می خواست یه چیزی بهم بگه . با چشاش داشت باهام حرف می زد . انگاری داشت می گفت مگه دو تا خواهرام آبتو نخوردن پس منم می تونم . دستامو فرو بردم لای موهای سرش و با نوازش کردن او هوسشو زیاد تر کرده و خودمم بیشتر حال می کردم . -عزیزم هر کاری دوست داری انجام بده . هر کاری می خوای بکنی بکن . بکن .. تو هم حق داری من نباید تو رو از خواسته هات محروم کنم . منو ببخش تا حالا متوجه خواسته هات نبودم . انگشتاشو چند بار به این طرف و اون طرف گردوند که یعنی خودمو محکوم نکنم . -نینا نینا خیلی لذت می برم آخخخخخخخ کیرم کیرم .. دارم حال می کنم .. اوووووفففففف اوووووففففف نهههههه .. چهره دختر گلم عین غنچه گل شکفته بود از این که می دید به باباش داره لذت میده کیف می کرد . چه جوری هم کیف می کرد . سرعت ساک زدنشو زیاد کرده بود . طوری هم می خورد که هوسمو می رسوند به اون بالا بالاها و من به خودم فشار می آوردم که آبمو زو د تو دهنش خالی نکنم .. با این که اولین باری بود که داشت این کارو برام انجام می داد ولی حس منو درک می کرد با دستش بهم اشاره می کرد که تمومش کنم .. یعنی آبمو بیارم .. اون کیرمو طوری می خورد که دیگه نیازی نبود من دهنشو مثل یه کوس بکنم و کیرمو درش حرکت بدم . -آخخخخخخ دخترم داره میاد بابات همینو می خواست  .وقتی آبم داشت می ریخت توی دهنش می تونست  مکششو آروم تر کنه ولی با همون سرعت به کارش ادامه داد با این حال طوری لذت بردم که دیگه  حس کردم می خوام چند دقیقه ای رو بخوابم . -حالا دهنتو از رو کیرم بر دار می خوام بغلت بزنم .. سرشو گذاشتم رو سینه ام و با سینه هاش ور رفتم . در همین حال چند دقیقه ای رو خوابیدم وقتی چشامو باز کردم نگاه معصومانه و مظلومانه اشو دیدم که انگار تمنای چیزی رو داره .. واقعا کار دنیا رو ببین . یه زن و مرد  چه جوری مکمل هم میشن و همو تامین می کنن . من به اون نیاز داشتم و اونم بهم نیاز داشت . دستمو گذاشتم لای پاش . دیگه کاری به این نداشتم که ازش خون میاد یا نه . هر چی بود خودم براش ردیف می کردم . فقط دلم می خواست نینای من لذت ببره . اونم مثل خواهراش خودشو وابسته به من بدونه . همون جوری که من با وجود اونا دیگه دنبال زن دیگه ای نبودم . براشون نامادری نیاوردم کف دست پهنمو طوری روی کوس نینا می کشیدم که چشاشو  با یه عشوه و هوس خاصی باز و بسته می کرد . می خواست دستشو به کیرم برسونه و باهاش بازی کنه که دستش نمی رسید . اونو یه بار دیگه خوابوندمش . پاهشو از وسط باز کرده و با لیس زدن و مکیدن کوسش حالی بهش دادم که خودش دو دستی جلو دهنشو داشت . منم دو تا دست دیگه امو گذاشتم رو سینه های دختر نازم .یه لحظه دستشو از جلو دهنش ورداشت  -باااااابااااااا دارم می سوزم .. خوشم میاد .. نهههههه نهههههه دلم رفت ووووووییییی ووووووییییی اوخخخخخ اوووخخخخخخ بابا بابا جونم وقتی این حرکاتشو می دیدم سرعت کوس لیسی خودمو زیاد می کردم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

ارباب کازه-کاگه گفت...

ای ول خیلی باحال بود... اما باباهه کس خله ها!!! دختر پریودو ارضا میکنه که از درد به گا بره؟ :دی
ولی جالب بود مرسی.

ایرانی گفت...

ارباب کازه کاگه خوبم شبت خوش ..خب دیگه پدر مهربان به همین میگن دیگه .. واسه دخترش مایه و مایع میذاره و میشه ایثارگر ..منم از پیامهای گرمت دلگرمم و از خود تو سپاسگزار ....ایرانی

ارباب کازه-کاگه گفت...

ایرانی جان یه خواهشو پیشنهادی دارم...
اگر میشه رنگ فونت داستان ها رو یکم روشن تر کن و پس زمینه رو یکم تیر تر کن.
چون اینجوری چشم ادمو میزنه. ولی وقتی تفاوت رنگ اینا کمتر بشه یعنی کنتراست کمتری داشته باشه ادم به جای 4 تا داستان میتونه14 تا داستان بخونه و خسته نشه... اگه متوجه منظورم بشی!

ایرانی گفت...

با سلام خدمت ارباب عزیزم ..در مورد مسائل دکوری امیر خان به اون قسمتها دسترسی داره و مدتیه که رفته سفر و وقتی برگشت حتما این اشکالات رو رفع می کنه تا شما عزیزان راحت تر باشید ولی خود من که از طریق کامپیوترمیرم تو سایت زمینه های خود داستانها رو زیاده از حد روشن و سفید و براق می بینم . سپاسگزارم از تماست . شاد و سر فراز باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر