ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 44

درد داشت دیوونه ام می کرد ولی سرم رو کف و پایین پای بهشته قرار داشت . همین برام کافی بود . اونو در کنار خودم حس می کردم . اون لحظه از این که اون کنارمه یه حس خوبی داشتم ولی از این که اون این همه دردسر رو به خاطر من داره تحمل می کنه عذاب می کشیدم . بهشته  نمی تونست حرف بزنه ولی من می تونستم . بالاخره تصمیم گرفتم یه چیزی بگم -ببین بهشته من ارزششو ندارم که واسم اشک بریزی .. نفسم نمیومد . نمی تونستم زیاد حرف بزنم . دودستی پاهاشو چسبیده بودم . حالا صورت منم از اشک خیس شده بود . منو به زور ازجام بلند کردند . وقتی نگام تو نگاه بهشته افتاد اون ترجیح داد که سرشو بر گردونه . شاید به خاطر نفرتی بود که ازم داشت . شایدم می خواست دیگه اشکاشو نبینم . هنوز درد شکم داشت بیچاره ام می کرد .. درهمین لحظه در باز شد و سها سراسیمه وارد شد . -این چه وضعشه .. سلیمان ببینم چیکارش کردی . -خانوم ما مقصر نیستیم خودش افتاد به جون ما .. در همین لحظه خدا رو فریاد زدم تا به من یه نیرویی بده تا خشم و نفرت خودمو نسبت به سها نشون بدم به این زن دیوونه ای که اون موقع که باید دوستم می داشت دوست نداشت و حالا مثل ابلهان عاشقم شده بود . .. سها اومد کنارم و منو خواست که بغلم بزنه . من عذاب می کشیدم . بهشته چشاشو بسته بود .  چرا .. خدا چرا منو در این لحظه زنده نگه داشتی که عذاب  بهشته پاک و نجیب و بهشتی خودمو ببینم .  هرچی زور داشتم توی کف دست راستم جمع کرده و آنچنان ضربه ای زیر گوش و روی صورت سها زدم که انگاری یه شیشه بزرگ رو خردش کرده باشم . اون فقط سکوت کرده بود و حرفی نمی زد ولی چند ثانیه بعد رفت جلو بهشته و  با یه دستش پی درپی بر گونه های بهشته سیلی می زد -قاتل جلاد بی شرم هرزه.. عوضی .. به یک دختر بی دفاع که دست و پاشو بستی چیکار داری . ولش کن بره . از جون اون چی می خوای اون باهات چیکار کرده . -چیکار کرده سهراب ؟/؟ همون کاری رو که امروز نتیجه شو می بینیم . تو رو من دست بلند کردی ؟/؟ بزن . هر کاری دوست داری باهام انجام بده . کسی جراتشو نداشته و نداره باهام همچین کاری بکنه ولی تو این کارو کردی . اگه صد بار دیگه هم منو بزنی من حرفی ندارم ولی این دختر باید بدونه که تو مال منی . و از طرفی تو خودت که حالا داری برای اون دلسوزی می کنی هیچ به این فکر کردی  وعده و وعید دادن به یک دختر معصوم و پاک   که هزاران امید و آرزو داره چه گناهی داره .. هیچ فکرشو کردی این دختری که همه چیزشو در تو خلاصه شده می بینه در آینده چه زجری می کشه ؟/؟  تو دلت براش می سوزه ؟/؟ تو یک هوسبازی . من عاشقونه دوستت داشتم . یادت رفت بهم گفتی دوستم داری ؟/؟ یادت رفت ؟/؟ یادت رفت که غروب با این دختر خانوم می رفتی گردش و شب میومدی تو رختخواب و کنارمن تا صبح با هم حال می کردیم ؟/؟ سها تمام این حرفا رو در شرایطی می زد که اون دو تا گردن کلفتو از اتاق انداخته بود بیرون . من لال شده بودم . نمی تونستم حرفی بزنم . آخه حرفایی که می زد درست بود ولی شرایط و نوع بیان اون و دلایلی رو که من واسه خودم داشتم رو که بهشته از اونا با خبر نبود و نمی شد به ناگهان همه رو گفت . بهشته فقط ظاهر قضیه رو می دید . حتی خود سها . آخه هیشکدومشون که نمی دونستند من و سها قبلا زن و شوهر بودیم . به صورت داغون شده بهشته نگاه می کردم ولی می دونستم قلبش بیشتر  داغونه . روحش بیشتر داغونه . -سها خواهش می کنم ولش کن . بذارش بره .. اون گناهی نداره . -هی دختر! بهشته خانوم . من خودم جهنمی هستم . این سهراب هم جهنمیه . کاری به کار ما نداشته باش . اون فقط مال منه . ما تا حالا چند بار با هم سکس داشتیم . اون علامتای داخل تنشو همه رو حفظم . نمی دونم تا حالا با سر کار خانوم هم بر نامه داشته یا نه -سها خفه شو .. اون می خواست از درون تن من و مثلا خال روی آلتم بهش بگه .. من و بهشته رابطه مون یه حرمت خاصی داشت . -سها بگو من چیکارش کنم بذاری که اون بره . -جلوی این دختر باهام سکس کن . بهشته به خودش می پیچید . هرچی تقلا می کرد نمی تونست خودشو خلاص کنه .. سها دهنشو آزاد کرد . -بگو ببینم چی می خوای بگی . بهشته یه تفی رو صورت سها انداخت که این بار سها با دستاش گلوی بهشته رو گرفت و من هم با همین شیوه چسبیدم به گردن سها . -ولش کن عوضی . فاحشه ولش کن . دستای سها از دور گردن بهشته بر داشته شد . حالا سها بود که اشک می ریخت .. -خیلی پست و بیرحمی سهراب . دختر ! بهشته خانوم . من بد ذات نیستم . من یک عاشق هستم . اون  دیروز منو گول زده .. امروز تو رو گول می زنه و فردا یکی دیگه رو . می دونم تو هم مثل من عاشقی و درد منو حس می کنی . و اینو هم می دونم که تو دختر مهربونی هستی . ولی فراموش نکن که من قبل از تو عاشق سهراب بودم و بیشتراز تو حق دارم ..... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر