ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط به یک شرط

از دوران بچگی فقط دعواهای با با مامان یادمه .. زندگی بدی نداشتیم . بابام خیلی دوستم داشت . اون پزشک بود و سهامدار اصلی یه بیمارستان .. هفته ای یکی دوشب هم شبا تو بیمارستان می موند و کشیکش بود . اون سی سالش بود که با مامان بیست ساله من که هنوز اون موقع مامانم نشده بود از دواج کرد .. مامانم خونه داره و اسمشم بهنازه . یه زن خیلی جذاب و فانتزی و امروزی که خیلی هم ادا و اصول داشت و هر چی هم که به بابا می گفت و ازش می خواست بابا تیمور من بهش نه نمی گفت . من خیلی بچه بودم . با مامانم می رفتم حموم . از اون حموم رفتنا فقط لاپای مامان یادم مونده که وقتی فکرشو می کنم اون روزا هیج احساسی نسبت بهش نداشتم و تازه فکر می کردم که خیلی هم زشته .. یادم میاد شبایی که بابا خونه نمیومد مامان ساعتها می رفت جلوآینه می نشست و با خودش ور می رفت . شب تر که می شد پسر همسایه فرامرز که فکر کنم اون موقع هفده هیجده سالش می شد میومد خونه مون . خیلی باهام مهربون بود . وقتی اون میومد مامان منو که سه چهار سالم بیشتر نبود پایین تخت می خوابوند و خودش و فرامرز لخت کنار هم قرار می گرفتند . فرامرز کیرشو که اون موقع از دیدنش وحشت می کردم و می ترسیدم می آورد طرف کون مامان یه سوراخی داشت که اونو فرو می کرد داخلش . مامان جیغ می کشید و می گفت محکمتر . بزن کوسم کیرتو میخواد . از این شبا زیاد داشتیم . مامان خیلی هوامو داشت و فرامرز هم همین طور . ازم می خواستند که از این بابت چیزی به کسی نگم . منم پسر حرف گوش کنی بودم ولی نمی دونستم چرا نباید حرفی بزنم . یه مدت بعد که با مامان حموم می رفتم به خوبی می دیدم که دور کوسش کلی مو جمع شده و اون محوطه رو سیاه کرده . وقتی که باهاش می رفتم حموم و چشمم به اون محوطه سیاه می خورد ترس برم می داشت . ولی نمی دونم فرامرز پسر همسایه چرا از این فضای سیاه مودار خوشش میومد . موهای کوس مامانو که روز به روز بلند تر می شد میذاشت تو دهنش و اونو مث یه پشمک می خورد . البته تو دهنش می جوید . مامانم همش بهش می گفت بخورش میکش بزن مال توست . من واسه تو بلندش کردم . تیمور این جوری خوشش نمیاد . دوستت دارم عاشقتم ... حتی اینو هم یادمه که یه شب مامان به فرامرز گفت از این به بعد باید یه فکری بکنیم که بهنام داره هوشیار میشه و من نمیخوام اون چیزی بفهمه .. این روزا رو خب یادش میره ولی از این به بعدشو می ترسم . من به تر بیت اون اهمیت میدم . ولی اون اشتباه می کرد و نمی دونست که این روزا رو هم فراموش نمی کنم . یه شب پدر اونا رو غافلگیر کرد . من نمی فهمیدم واسه چی دعوا دارن . فقط از این همه صحبتا همینو به یاد دارم که بابا داشت می گفت پس پشم کوستو بلند کردی واسه این جوجه فوکلی بود ؟/؟ پسر مردم گناهی نداره . کرم از درخته . خود من مقصرم که با یه جنده عروسی کردم .. مامان به غلط کردن افتاده بود . از پدر خواست که اونو ببخشه ولی بابا قبول نکرد و دیگه بابا مامانو زیر یه سقف ندیدم .. بچه بودم و برام اهمیتی نداشت . من فقط می خواستم شکمم سیر باشه و اسباب بازیهام ردیف . بااین حال بابای دلسوز من خونه رو با همه امکاناتش گذاشت واسه مامان و هر ماه هم یه خرجی و مقرری بهمون می داد . می تونست نده ولی به خاطر من این کارو می کرد . می خواست بچه رو یعنی منو از مادر بگیره ولی نمی دونم چرا پشیمون شد و گفت که اگه همیشه کنارش باشم اونو به یاد بهناز بیوفا میندازم و با این حال نمی دونم چرا واسم پرستارهم نگرفت ... من و مامان دیگه با هم تنها شدیم . دیگه از فرامرز خبری نبود . ندیدم که بهناز جون دنبال مرد دیگه ای بره ولی هنوزم هیچی نمی فهمیدم .. مامان از همون روزا که بابا رفت خیلی راحت تو خونه می گشت . تابستون وحتی زمستون تا اونجا که می تونست سعی می کرد که لخت تو خونه بگرده .  معمولا منو هم لخت می کرد و کنار خودش می خوابوند . کونشو به سرم می چسبوند و لای پاشو باز می کرد .  وقتی اون موهای سیاه دور کوس و کونشو می دیدم چندشم می شد می ترسیدم . یه بار دیدم مامان بد جوری داره خودشو و کوسشو به سر و صورت من می ماله . عکس العمل من طوری بود که صداش در اومد و گفت مثل این که تو هم مثل بابات از کس پشمالو خوشت نمیاد . ولی من از هر مدل کیری خوشم میاد . فقط باید اون محیط تمیز باشه . من اون موقع هنوز ده سالم نشده بود . شاید اگه مادر از بچگی منو به این جور خوابیدن عادت نمی داد فکر می کردم خیلی زشته که چسبیده به کون مامان بخوابم . با کیرم بازی می کرد و همش بهم می گفت پسر تو کی می خوای مرد شی .. حالا که فکرشو می کنم می بینم اون می خواست که هر چه زودتر فاصله منو با کوس کم کنه . منو به مردونگی برسونه و به اصطلاح یه آشتی ملی بین من و کوس خودش بر قرار کنه . به من یاد داد که موهای زیر بغلشو چه طور تیغ بندازم . یه روز ژیلتو داد دستم و گفت بهنام حالا دیگه اوسا شدی می دونم کوسمو زخمی نمی کنی . میخوام براق براقش کنی . اوخ که چقدر از این کوس مخصوصا مودار اون بدم میومد . با هزار بد بختی و تحمل شکنجه این کارو براش انجام دادم . دست منو گرفت و رو کوسش کشید . -خب چطوره -خیلی عالی شد -ممنونم بهنام جون مگه میشه کاری انجام بدی و عالی نباشه ؟/؟ -مامان جیش زدی ؟/؟ خیلی خیسه دور و برش . من که دوباره آب مالی نکردمش . این چیه .. خندید و گفت تا چند وقت دیگه می فهمی . قدر این گنجو بیشتر می فهمی . کیر منو تو دستش گرفت و اونو گذاشت تو دهنش و گفت همونطور که من قدر این گنجو می دونم .. از این کارش تعجب نکردم چون همیشه از این کارا می کرد .  این بار موقع خواب وقتی که کونشو به سرم مالید اون فضا پر بود از خیسی کوس بهناز . تقریبا دوازده سالم بود و هنوز حس مردونگی نداشتم . مامان حرکاتش عجیب و غریب شده بود . خودشو تو خواب به من می مالوند . سینه های بلورین خودشو میزد به دهنم و وادارم می کرد که نوکشونو میک بزنم . با کیرم بیشتر بازی می کرد . وقتی هم که می دید من خیلی بیحالم خسته و عصبی می شد و می گرفت می خوابید . مدتی بود  وقتی که کون قمبل کرده مامانو می دیدم و اون کوس و سوراخ کونشو یه احساس دیگه ای در من زنده می شد . فکر می کردم که این یه عادته که دارم لذت می برم . وقتی که اونو می دیدم داغ می شدم .  از بس بهنازرو عصبی و خسته کرده بودم دوسه شبی می شد که دیگه حال نمی داد یعنی خودشو بهم نمی چسبوند ولی من دیگه داشتم از تماشای تن لختش لذت می بردم . بهناز به خواب عمیقی فرو رفته بود . لذت بی سابقه ای که از تماشای تن لخت مامان می بردم منو شگفت زده کرده بود . دلم می خواست کیرمو به سوراخ کون یا کوسش بمالم . از بس در مورد این چیزا تو ضیح داده بود تفکیک اون برام کار دشواری نبود . کیرمو به کپل تپل و کون بر جسته مامان مالیدم . داغ شدم . یه حرکت شدید و پرشی خاصی رو درش حس کردم و یهو دیدم بیشتر از ده جهش خروج آب داشتم که از کیرم ریخت رو کون مامان . یه آب شیری یا سفید رنگ بود . دونستم که تکلیف شدم . سریع کون مامانو پاک کردم ولی در این مورد چیزی بهش نگفتم .  دفعه قبل که فیلم سکسی قایم کرده توسط مامانو پیدا کرده گذاشتم تو دستگاه هیچ حسی نداشتم ولی این بار وقتی که واسه خرید رفت بیرون و من فیلمو گذاشتم تو دستگاه یه هیجان خاصی بهم دست داد که دوست داشتم کیرمو فرو کنم به یه جایی .. بهناز از بازار بر گشت . کمی بوی عرق می داد . دوست داشتم با همون شرایط بغلش کنم و ببوسمش . اونو بغل زدم و بلوزشو دادم بالا و با هیجان زیر بغل عرقی اونو می بوسیدم و لیس می زدم . بد جوری نفس نفس می زدم دیگه شرم و حیا و خجالت رو کنار گذاشته بودم . بهناز خودشو به قسمت کیرم مالید . اون لحظه کیر به نهایت شقی خودش رسیده بود . یه لبخندی رو تو صورتش دیدم . هیچوقت بعد از جدایی از بابا اونو تا این حد خوشحال ندیده بودم . خودشو کاملا لخت کرد و به منم گفت بهنام لخت شو بریم حموم باید پشتمو لیف بزنی که به یه حموم حسابی نیاز دارم . تنمونو زیر دوش یه آبی زدیم و اون یه استرس و عجله خاصی داشت . صبر نکرد تا اول من اونو لیف مالی کنم . مثل این که دوست داشت یه چیزی رو برا خودش ثابت کنه .. قبل از این که کیرمو بذاره تو دهنش گفت اگه مال بابات به این اندازه بود دیگه چی می خواستم . آره مدتی بود که فهمیده بودم مامان با کوس دادن به پسر همسایه به بابا خیانت کرده و همین باعث جدایی اونا شده . دیگه تاسف نمی خوردم که چرا دارم بهنازو می گام یا این که بهش نظر خاصی دارم . حالا می دونستم که اون از این که خودشو تسلیم پسرش کنه ابایی نداره . چون یکی یکی حرکات ماهها و روز های اخیر اون در ذهنم تداعی می شد . هزاران چراغ سبز بهم نشون داده بود ولی کلید چراغ من کار نمی کرد و در واقع این روزای اولی بود که می تونستم چراغ خودمو روشن کنم . مامان دهنشو گذاشت رو سر کیرم . چند ثانیه طول نکشید که به همون سرعت شب قبل آب کیرم خالی شد اما این بار تو دهن بهناز جون . سختم بود خواستم خودمو کنار بکشم که دیدم نذاشت و محکم منو نگه داشت .. تا قطره آخر آب کیر منو خورد . -حالا داری ازم دریغ می کنی ؟/؟  دارم حال می کنم دیگه . تبریک میگم بهنام جون تو مرد شدی . من به تو افتخار می کنم . برام تو همیشه یه مرد بودی و حالا به طور رسمی مرد شدی . -خب مامان من باید بهت شیرینی بدم یا تو میدی -چی میخوای ؟/؟ نگاهی به کوس و اون کون خوشگلش انداخته و اونم نگاه منو با یه نگاهی که به کیر موقتا شل شده ام انداخت جواب داد و گفت یه کار می کنیم که به دو تا شیرینی بیارزه و هردومون نسبت به هم بی حساب شیم البته عزیزم از این به بعد همیشه با هم از این حساب و کتاب ها داریم . این باحال ترین روز زندگیمه . حتی باحال تر از شب زفاف با پدرت -وحتی با حال تر از وقتی که با بودن تو بغل فرامرز به بابا خیانت می کردی ؟/؟ -ازت انتظار نداشتم که این حرفو بزنی -مامان حقیقت تلخه ؟/؟ -پسرم تو اگه زن بودی می فهمیدی من چی میگم . یه زن یه نیاز هایی داره که بعضی وقتا تامین نمیشه . نیاز هایی جنسی که مرد هم داره . حالا بعضی ها می تونن خودشو نو کنترل کنن ولی من سختم بود . البته این چند ساله به عشق تو و رسیدن به این روزا تحمل کردم . خیلی تلاش کردم تا جسم و روح تو رو آماده کنم . من در بدترین شرایطی که نیاز داشتم پدرت بهم برسه اون توجه زیادی بهم نداشت . هفته دو شب که خونه نبود و روزای دیگه از بس تو مطب مریض می دید و یا این که تو اتاق عمل سرگرم جراحی بود خستگی نمیذاشت فعالیت جنسی داشته باشه یا اگرم می داشت با بیحالی بود . منم دیدم که این بهترین راهه . بهنام منو ببخش تا کی می خوای واسه این مسئله رو من منت بذاری ... طوری اشک از چشای مادر سرازیر شده بود که دلم به حالش سوخت -مطمئن باشم که در این ده سالی یک کیر هم نخوردی ؟/؟ -به تو پسر گلم که از همه دنیا واسم عزیز تری قسم که راستشو می گم . فقط با کیر تو ور رفتم و یه سری کیر هایی مصنوعی ویبره داشتم که هر وقت خونه نبودی دور از چشم تو با اون خودمو ار گاسم می کردم ولی کیر گوشتی و طبیعی چیز دیگه ایه .. -منو داری دیگه غم نداری . اونو خوابوندم گوشه دیوار و حالا دیگه بهناز جونمو خیلی خوشگل و وسوسه انگیز می دیدم . از تماشای کوس و کونش لذت می بردم . کونش به طرف من بود . سرمو خم کردم و زبونمو گذاشتم رو کوسش . همون کوسی رو که خودم براقش کرده بودم شروع کردم به لیسیدنش . -اوووووههههه بهنام بهنام جون فدای زبونت . فدای گردنت گردنت درد می گیره پسرم .. -نه مامان خوشگلم .. تو دلت درد نگیره گردن من ایرادی نداره . کوس خوشمزه مامان زیر دهن و حملات چپ و راست زبون و دندونام قرار داشت .. مادر کف حموم طاقباز دراز کشید و پاهاشو به دو طرف باز کرد و گفت حالا این طوری لیس بزنی هم تو راحت تری و هم من بیشتر حال می کنم . راست می گفت دیگه گردنم درد نمی گرفت . حالا دیگه می دونستم چرا سینه های مامان گاه تیز میشه و گاه نرم . اون هر وقت حشری می شد نوک سینه هاش سیخ وای می ایستاد . کیرمو جای زبونم قرار داده و لب و زبونمو رسوندم به سینه هاش ... پس اون چیزی رو که مامان می گفت یه روزی می فهمی همین خیسی هوسش بود . در حال بوسیدن سینه هاش و مکیدن نوک اون کیر م یواش یواش رفت داخل کوسش .... -جاااااااان ده ساله که با یه کیر زنده ار گاسم نشدم .. بهناز بهناز حشری تو چه صبری داشتی که تونستی تحمل کنی .. -مامان صبر تلخ نتیجه شیرینی داره و تو داری جواب این همه استقامت و تحملو  ریاضت رو می گیری ..  -آخ بهنام پسرم می میرم واسه کیرت اگه این صبر به اندازه یک جنگ بیست ساله هم طول می کشید من همچنان ایستاده بودم . بهنازو با تمام وجود در آغوش کشیده کمرشو از زیر گرفتم و اونو بالاتر آورده لبامو رو لباش قرار داده و کیرمو از همون زیر تند تند می کردم تو کوسش و درش می آوردم . -بهنام بهنام عزیزم خشکم کن . زیادی خیسم . دستمال کاغذی رو تا یه عمقی از کوسش فرو کردم . چند تا دستمال خشک در جا خیس شد و بازم هوس بهناز در حال پخش شدن بود . برای چندمین بار کیرمو کردم تو کوس بهناز . دیگه با این فضا به خوبی آشنا بودم  . مردمک چشای مامان رو به بالا بود و سفیدی اون کاملا مشخص شده و یه درشت نمایی خاصی پیدا کرده بود . کوسش به محاصره کیر من در اومده و دیگه نمی تونست که در ره . کمر بهنازو به دیواره حموم فشار داده و کف جفت دستامو گذاشتم رو سینه هاش وپاهامو به دو طرف باز کرده و کوسشو می گاییدم که این حرکت در اون شرایط کمی واسم سخت بود . -بهنام خواهش می کنم ولم نکن . این بار صاف و دراز کش و طاقباز قرار گرفت و من روش قرار گرفتم . این جوری راحت تر می گاییدمش . مامان با دو تا دستش دو طرف صورت منو فشرد . لباشو غنچه کرد . منم دیگه بهش رحم نکردم . خیلی راحت تر از پوزیشن قبلی اونو می گاییدم . -مامان هنوز سیر نشدی . کیرم وقتی تو کوسته از داغی صد تا جلق زدن هم بیشتره . خیلی بیشتر حال میده . بهناز حرفی نمی زد .. -یه خورده صبر کن عزیزم بذار تو حال خودم باشم ... چند لحظه بعد گفت اگه دوست داری خالی کن تو کوسم . منم با هر ضربه ای که تا ته کوسش فرو می کردم با یه داغی و لذتی خاص آبو تو کوسش می ریختم . سر تاپاشو لیس می زدم . شستمش و اونم منو شست و دوتایی مون رفتیم رو تخت . این بار نوبت گاییدن کون بهناز جون بود . از هر چه که بگوییم سخن کون خوشترست . مامان خیلی کیف می کرد از این که دارم با کونش حال می کنم . کیف می کرد از این که اونو غرق بوسه اش کردم . کون آبدار و تازه از حموم بر گشته مامانو . ملچ ملوج حسابی راه انداخته بودم . سوراخ کون بهناز بوی عطر یه صابون خوشبو رو می داد . قوطی کرمو بر داشته و سوراخشو با کرم آغشته کردم . سوراخ کونش اونقدر واسم ناز کرد تا بالاخره دهنشو واسه سر کیرم باز کرد و کیرم خودشو واسش دراز کرد . وقتی کیر رفت تو کونش حس کردم دیگه رفته تو یه باز داشتگاهی که  نمی تونه حرکت کنه . دوبار آبم خالی شده بود و با همه لذتی که می بردم می تونستم آبو تو کمرم داشته باشم ولی تو گاییدن کون بهناز یه دلی از عزا در آوردم . -بهنام دیگه واسه  این سری بسه . ضعیف میشی . شب و روزو که از دست ما نگرفتن . -مامان خیلی از کون و کپلت خوشم میاد . تازه دارم حال می کنم . -عزیزم حرفمو گوش کن . دوبار خالی کردی . اخلاق سکسی تو,  تو همین یکی دوساعته اومد دستم . اگه  چند دقیقه دیگه همی جوری به گاییدن کونم ادامه بدی بازم هوس خیس کردن به سرت می زنه ... در هر حال من و مامان بازم شبو پیش هم خوابیدیم این بار با هیجان و هوسی بیشتر و روز بعدش یعنی بعد از ظهر روز بعدش وقتی که از بیرون بر گشتم مامان واویلا شده بود . یه بلوز توری شبیه به لباس خواب و یه شورت کون نما تنش کرده پاهش لخت بود شورت و سوتین هم نداشت . بااین که روز قبل اونو چند بار گاییده بودم ولی یه خورده سختم بود که بگم هوسشو کردم -چیه بهنام . مثل غریبه ها بهم نگاه می کنی . چی شد تا چند روز پیش که منو لخت مادر زاد می دیدی و خیالت نبود . حالا وضع فرق کرده ؟/؟ -خیلی خواستنی و تو دل برو شدی . دستمو گذاشتم لای شلوارم و اونم دستشو از پشت فرو کرد تو شورتش و به کونش دست می مالید . کمرشو گرفته و این بار انداختمش رو تخت -حریص دیوونه حشری ! بهنام خوشگله من ..همش مال خودته . تموم نمیشه . دیروز  گاییدن کون من سیرت نکرد امروز می خوام حسابی سیرابت کنم . -مامان اگه دیروز بیشتر می گاییدمت بازم جا داشتم ولی امروز نمی دونم .. -کون نمیخوای ؟/؟ هنوز این حرف تموم شده و نشده دیگه نتونستم تحمل کنم شورتشو در آورده کیرمو گذاشتم تو کونش . بدون این که چیزی به سوراخش بمالم . کونش انگار تپل تر و خوشگل تر از روز قبل شده بود . هیجان دست و بدنمو می لرزوند . بهناز خودشو به من می مالید .کونشو دور کیر من می گردوند . کیرمن توی کون در حال حرکت وضعی و انتقالی بود که یهو دیدم  کیر خودشو ول کرد و آب از دور و بر سوراخ کون مامان ریخت پایین . چفدر هم زیاد بود . حالا این مامان بود که سیر نشده بود و سنگ خودشو به سینه می زد و من خودمو کشتم تا تونستم اونو به ار گاسم برسونم .... چند روز گذشت و من به در خواست پدر یه شب رفتم که پیش اون بمونم . سراغ مامانو می گرفت . ازم پرسید آیا بازم با یه غریبه ای رابطه داره و منم به اون پاسخ منفی دادم . -پسرم در عفو لذتی هست که در انتقام نیست . اگه  حس می کنی مادرت تنبیه شده و سرش تو لاک خودشه بهم بگو تا یه فرصت دیگه بهش بدم . جریانو با مامان در میون گذاشتم . -من دلم میخواد تو رو خوشحال کنم پسرم . دو تا اشکال وجود داره اولا پدرت نمی تونه منو ارضام کنه در ثانی من و تو تازه با هم حال کردنو شروع کردیم . چطور می تونیم از هم دست بکشیم ؟/؟ بهنام به یه شرط این بخشش بابای تو رو قبول می کنم که من و تو رابطه مون قطع نشه . چون می دونم پدرت ارضام بکن نیست و دوباره همون آش میشه و همون کاسه . داشتم فکر می کردم که باید واقعا چیکار کنم . -باشه مامان قبوله .. مامان و بابا با خوشحا لی هر چه تمامتر با هم آشتی کردند . منم به بابا دروغ نگفتم . گفته بود آیا مامان باغریبه ای ارتباط داره منم جواب دادم نه . اولین شبی که قرار بود  بابا مامانم کنار هم بخوابن  یه کاری پیش اومد که پدر مجبور شد شبو در بیمارستان بمونه و من و مامان بهناز این توفیق نصیبمون شد که با هم سکس داشته باشیم . وقتی کار تموم شد و پس از ارگاسم تو کوسش آب ریختم قبل از بوسیدن لباش گفتم مامان جون اینم از شیرینی پیمان مجدد تو و بابا .. به نظر تو اسمش خیانته یا ایثار گری ؟/؟ !.. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

ناشناس گفت...

خسته نباشی ایرانی جان.داستان خوب ومتفاوتی بود.خیلی وقته منتظر داستانی مثل آموزش سکس به دخترهام هستم که میدونم داستان حرف حرف بابا رو احتمالا با درنظر گرفتن سلیقه افرادی مثل من نوشتی.با اینه خوب میدونم تکمیل کردن این همه داستان سریالی کار خیلی وقت گیریه ولی بازم ازت خواهش میکنم تو اولین فرصت سراغ داستانهایی مثل آموزش...و سکس ضربدری خانوادگی مثل دوتا خواهر و برادر بری.میدونم خواسته هام زیاده و میدونم که دم تو گرمه!!!(نادر)

ناشناس گفت...

داداش ایرانی دمت گره حرف نداره.فردین

دلفین گفت...

دمت گرم دادش گلم

ایرانی گفت...

فردین عزیز و دلفین گرامی ممنونم از شما دوستان با محبتم .پیروز باشید ..ایرانی

ایرانی گفت...

نادر جان ! خسته نباشی . چون یه نفرم نوشتن این همه داستان چه دنباله دار و چه تک قسمتی ممکنه یه خورده زمان ببره . یه سری داستانهاست که به اختیار خودم می نویسم چون فکر می کنم ممکنه بد نباشه . یه سری رو هم به پیشنهاد دوستان می نویسم .وقتی به در خواست یه دوستی جواب میدم بعدش معمولا میرم سراغ در خواست سایر دوستان و اما در مورد داستان ضربدری دو خواهر دو برادر به نظرم دو سه ماه پیش یه تک قسمتی که دو تا خواهر با دو تا برادر سکس ضربدری کنن نوشتم یه خورده فکر کردم شانسی اسمش یادم اومد فکر کنم برادران با جناق خواهران جاری اسمش بود که اینا با هم از دواج کرده بودند . نکته دیگه این که من یه داستانی که می خوام بنویسم سعی می کنم یا جدید باشه و یا اگه شباهتی به داستان دیگه ای داره کپی اون نباشه . داستان آموزش سکس به دختر هام رو شاید خیلی سریع و در کمتر از بیست دقیقه خونده باشم و سه چهار سطر ش بیشتر یادم نمونده اونم قسمتهایی که پدره داشت جزئیات بدن دخترا رو بررسی می کرد یا اونا رو حموم می کرد . منم یه سری آموزشهایی رو به اختیار و قلم خودم در داستان بابا تقسیم بر سه در نظر گرفتم که شاید عین اون داستان نشه ولی لطایف خاص خودشو داره و میشه در همون مایه ها در نظرش گرفت . این داستان از دوشنبه آینده شروع میشه . داستان داداش مر گ من یواش که امشب قسمت آخرشو میذارم اونم یه نسیم و باد ملایمی از سکس میترا و داداشش رو حس کرده با نکات تازه دیگه ای . در هر حال امید وارم جانشین داستان حرف حرف بابایعنی بابا تقسیم بر سه بتونه تا حدودی اون جوری که دوست داری در بیاد . بازم خوشحالم که تو و دوستان گلم اونقدر احساس صمیمیت می کنید که خواسته هاتون رو میگید و منم واقعا شرمنده ام که به خاطر کمبود وقت که چه عرض کنم بیشترش به خاطر زیاد بودن داستانها نمی تونم سریع به همه در خواستها جواب بدم . وگرنه خودمن اگه حمل بر تعریف نشه که هیچوقت ادعایی ندارم ولی این یه واقعیته چه از نظر تایپ و چه از نظر سرعت انتقال اندیشه به روی کاغذ یا صفحه نمایش در صورت تمرکز فوق العاده سریع هستم و علت اصلی عدم پاسخگویی مناسب کثرت داستانها می باشد . مثلا روز گذشته چهار ساعت در حال نوشتن یک داستان تک قسمتی به اسم تبسم داغ بودم که فکر کنم هنوز چهل درصدش با قیمونده . گذاشتم واسه امروزو یه خورده طولانی شده .ازطرفی پاسخ به نظرات و ادیت داستانهای روز و انتشار آنها هم زمان بره . نوشتن داستان نیمه کاره تک قسمتی تبسم داغ به نظرم ضروری اومد و رسیدگی به بقیه داستانها و نیمه کاره ها اون وقت یه خورده درش وقفه افتاده . در هر حال میخوام اینو بدونید که در خواست همه شما عزیزان برام بسیار اهمیت داره ولی در حال حاضر می تونم به بیشتر اونایی که بشه یک قسمتی و کوتاه باشه توجه کنم . چون فعلا جایی برای جایگزینی ادامه دار های جدید ندارم و اضافه کردن هم رسیدگی می خواد . پس نادر جان هفته آینده بابا تقسیم بر سه که خب اوایلش یه خورده مقدمه چینی داره یادت نره . پدری که همسرشو از دست میده و سه تا دختر واسش می مونه و....بقیه ماجرا ..شاد و سر بلند باشی ...ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی جان شرمنده این همه توجهتم.ممنونم و حتما اگر عمری باقی باشه اون داستان رو که از همین حالا در من اشتیاق خاصی ایجاد کرده دنبال میکنم.(نادر)

ناشناس گفت...

زيبا عالي جذاب باحال خسته نباشي_ جيبر

ایرانی گفت...

جیبر دوست داشتنی ! شما هم خسته نباشی . داستان تک قسمتی فرداشب یه داستان خیلی طولانیه که در طولانی های تک قسمتی که من نوشتم مدال تقره رو داره . اسم اون مدال طلایی رو یادم رفته یک وجب از این یکی بیشتره . شاد و سر بلند باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر