ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تبسم داغ

اصلا به این فکر نمی کرد که ممکنه یه روزی یه نظر خاصی نسبت بهش داشته باشه . یعنی یه رابطه ای باهاش بر قرار کنه که نه عرف قبولش داشته باشه و نه شرع . ولی چیکار می شد کرد وقتی دل آدم بخواد و نیاز های سرکش جوونی تمام باور های آدمو زیر سوال ببره دیگه شخص مجبور میشه تمام   اون تابوها رو بشکنه . شاید چیزی به اسم معرفت ارزشی نداشته باشه و ممکنه این یه چیز قرار دادی باشه که انسانها  بین خودشون وضع کردن  .  اسمش فرخ بود وجریان مال همین چند وقت پیش .  حدود 20 سالش بود  و دانشجو ی سال دوم رشته کامپیوتر . یه داداش داشت  به اسم فیروز که حدود دوازده سالی ازش  بزرگتربود  و زن داداش خوشگل و نازو تپلی که  اسمشم تبسمه و کمترمی دید  که لبخند از لباش دور شه و بیست و پنج شش سال بیشتر نداشت  .. با پدرش تو طبقه دوم خونه ای زندگی می کرد که طبقه سومشو داداش بزرگه و زن و بچه اش توش بودن ... فیروز یه هشت  سالی می شد که از دواج کرده بود و یه دختر ناز و مامانی داشت به اسم ترانه که تازه رفته بود کلاس اول . در این مدتی که از ازدواجشون می گذشت و فرخ  چند سالی رو در مدرسه درس می خوند مورد خاصی از تبسم لب خندان ندیده بود که تحریک بشه تا این که چند وقت پیش یه شب که بابا مامانش  رفته بودن شهرستان , رفته بود رو تراس طبقه خودشون  و می خواست یه هوایی تازه کنه که یه لحظه به نظرش اومد یه خنده ها و صحبتهایی سکوت نیمه شبو در هم شکسته .. خوب که دقت کرد  دید زن داداش ناز ش  و داداش فیروز چه جور مشغول سکس با همند . اولش  یه خورده پیش خودش خجالت کشید  می خواست مثلا یه رعایتی کرده باشه سرشو بر گردوند ولی حسابی تحریک شده بود . فاصله زیادی با اونا نداشت . فقط خیلی مراقب بود که متوجهش نشن . فیروز کیرشو از چپ و راست نثار تبسم می کرد . راستش قبلا  در این ساعت اصلا به این اتاق خیره نمی شد و اکثرا برقش خاموش بود . اواخر اردیبهشت بود  بود و هوا هم گرم بود . کولرو خاموش کرده بودند تا از هوای سالم و بادی که از باز کردن پنجره ها ایجاد می شد استفاده کنن . فیروز کیرشو فرو می کرد تو دهن تبسم و اون واسش ساک می زد . وقتی که زن داداش واسش قمبل کرد و از پشت کرد تو کوسش بیش از هر لحظه دیگه ای اونو حشری کرد .. رفته بودتو عالم خودش .. یه لحظه حواسش پرت شد و کیرشو از شلوارش کشید بیرون تا باهاش بازی کنه و یه خورده عطش خودشو این جوری بخوابونه . کاش  یکی رو داشت و خودشو باهاش ار ضا می کرد . دلش نمی خواست زود خودشو خالی کنه . اون وقت شاید تماشای این صحنه های مهیج واسش لطف و هیجان کمتری پیدا می کرد .. واسه یه لحظه رنگ از چهره اش پرید . تبسم سرشو بر گردونده متوجه اش شده بود . هر لحظه منتظر یه فاجعه ای بود .دلش می خواست زمین دهن باز کنه اونو ببلعه . ولی به جای این کار به کارش ادامه داد .زن که این صحنه رو دید  صداشو بالاتر برد طوری که فرخ  آه گفتن هاشو می شنید.. -آههههه فیروز فیروز بده بده من میخوام ..  .تبسم که دید یکی هست که اونو زیر نظر داره اولش یکه خورد اصلا نمی تونست فکرشو بکنه که یه روزی برادر شوهر مودب و سر به زیرش بخواد آدم هیزی باشه . نمی دونست چه عکس العملی نشون بده . ولی واسه یه لحظه از این که یه جوون دیگه یکی جوون تر از شوهرش به اون اهمیت میده و اندامش وسوسه اش کرده لذت می برد . دلش می خواست که قدرت خودشو به رخش بکشه و اینجور باهاش حال کنه . می دونست که یه پسر جوون چقدر از دید زدن تن یه زن لخت حالا هر کی که میخواد باشه کیف می کنه . با این که شوهرش فیروز اون جور که باید و شاید اونو ارضاش نمی کرد ولی دوست داشت خودشو بزنه به بی خیالی و با افزودن پیاز داغ حال کردن به نوعی بیشتر حال کنه .. می دونم چیکارت کنم فرخ . بهت نشون میدم که کوس زن چه کار ها که نمی تونه بکنه . حتی می تونه فر مان بده که اسکندر تخت جمشیدو به آتیش بکشه . دوست داشت تن لخت و هوس ها و هیجاناتش بیشتر تو دید بیفته .. هر چند از عشقبازی با فیروز به اوج لذت نمی رسید ولی در اون لحظات حس کرد که حال عجیبی بهش دست داده یه حالی که هوسشو زیاد می کرد . انگاری که دو تا مرد در آن واحد با او در حال سکسند . می دونم چیکارت کنم برادر شوهر کوس دزدم . تو باید همیشه تشنه کوسم باشی . تشنه من  . اون جوری منم همیشه سر حالم و می دونم و می فهمم که حال کردن چقدر حال میده .. ببین ببین این کوس منو ببین . کون منو ببین . تن لخت منو حال کردن منو ببین . ببین چطور دارم به داداشت کوس میدم و تو داری حسرت می کشی .. نه ..نه .. این یه بازی خطر ناکیه . اگه من یه موقع هوس کیر اونو بکنم . اگه خودم بیفتم تو دام .. اگه هوس شیطانی گولم بزنه . .نه نه . من نمی تونم ریسک کنم .. ولی در همین حد می تونم حال کنم  بذار واسه خودم ثابت شه که می تونم بسوزونم و آتیش بدم . هنوز کوسم همه کاره هست و تازه ها واسش سر و دست می شکنند . یه لحظه سرشو بر گردوند و از فاصله چند متری فرخ رو دید .. ای چشم چرون هنوز که اینجایی .. -فیروز فیروز کوسسسسسمو تند تر بکن .. بیشتر باهام ور برو .. حرکات عجیب و غریبی از خودش نشون می داد . -تبسم چقدر امشب حشری شدی تو همونجوری که دوست دارم همیشه باشی هستی .. کوسشو محکم به کیر فیروز می کوبید .. دوستت دارم عزیزم واه کیرت هلاکتم .. کنیزتم .. از اون طرف فرخ با خودش می گفت :   یعنی منو آدم حساب نکرده بود .. یا این که باهام خیلی احساس صمیمیت می کردیا شایدم فرداییش به روم می آورد و از این که به فیروز چیزی نگفته می خواست منت هم رو سرم بذاره ؟/؟ می خواستم همین جا قید دید زدنو بزنه  و بره  پی کارش ولی هیجان نذاشت . دیگه براش اهمیتی نداشت که اونی که داره کوس میده کیه . فقط دلش می خواست و واسش یه آرزو شد که اونو بکنه . کیرشو فرو کنه تو کوسش . باهاش حال کنه و ازش لذت ببره . .بد جوری لو رفته بود . کوبنده ترین صحنه ای که وادارش کرد جلق بزنه آخرین صحنه ای بود که اون شب دید . داداش رو کون قمبل کرده تبسم سوار بود و پس از این که چند تا ضربه به ته کوسش زد کیرشو بیرون کشید . تبسم یه حرکتی کرد که  تونست این حالت اونو بیشتر و بهتر تو دید داشته باشه آب از کوس تبسم ریخت بیرون و یه خورده از کون بر جسته اشو هم خیس کرد . تماشای این حالت یه لذت خاصی بهش می داد که نمی تونست وصفش کنه . فقط یه وقتی متوجه وضعیت خودش شد که دیدم دستاش پرشده از آب کیر . از اون طرف وقتی که فیروز آب کیرشو ریخت تو کوس تبسم و کیرشو بیرون کشید آب از کوس و اطراف کون زن به روی  رون پاش پخش شد و تبسم با یه حرکتای چرخشی و استریپ تیزی که به کونش می داد دل فرخو بیشتر می برد .. ببین حال کن فرخ ببین حال کن ببین این بیشتر حال میده یا کون اون دخترای جوون ودوشیزه ای که دستت بهشون نمی رسه ؟/؟  فرخ اون شب  در عالم خودش از فکر اونچه که دیده بود خوابش نمی برد .. آبروش  پیش تبسم رفته بود . اون حالا در مورد من چی فکر می کنه ؟/؟ این چند سالی همیشه از من به عنوان یه پسر مودب و نجیب و سر به زیر و با کلاس یاد کرده بود . منو جای داداشش می دونست . حالا این داداش اومده تن  لختشو دید زده هیچ , شاهد سکسش هم بوده . هفته ای سه روز کلاس فشرده داشت . اونم در روزهای دو شنبه و سه شنبه و چهار شنبه .. و در اون شرایط این سه روز رو پشت سر گذاشته بود.  چها رروز پشت سر همو می تونست تو خونه باشه ولی باید می زد به چاک که این تبسم  نصیحتش نکنه . صبح پنجشنبه هم رسید و داداش در راه رفتن به سر کارش یعنی کتاب و روز نامه فروشی ترانه رو هم که در کلاس اول درس میخوند رسوند مدرسه . فرخ یه چیزی خورد و  خواست از خونه بزنه  به چاک . پدر و مادرش هم رفته بودند مشهد و تا چند روز دیگه بر نمی گشتند . اگه این یکی دوروزه به خیر می گذشت می تونست مطمئن شه که زن داداش به روش نمیاره . اصلا شایدم صحنه رو ندیده باشه و اون  بی خودی داره  حرص و جوش می زنه . رفت در اتاقو باز کنه و بزنه  به چاک که دید رودست خورده و تبسم با اون تبسم همیشگیش جلوش وایساده . هر چی بود اون یه پنج شش سالی   ازش بزرگتر بود زن داداشش بود و احترامش واجب . هر چند که چند سال کمتر از سنش نشون می داد . صورت پسر عین گچ سفید شده بود قلبش به شدت می زد . جرات نداشت سرشو بالا بگیره . هر چی هوس داشت  داشت می پرید که دیدتبسم  با همون لبخند همیشگی خودش بهم گفت فرخ جان تنهایی ناهار بیا پیشم . با خودش می گفت فکر کردی به همین آسونیها می تونی از چنگم در ری ؟/؟ یه آشی واست بپزم که گوشت تنت داخلش آب شه . .. فرخ از  ترس گفت ممنونم . غذا آماده هست -دست پخت زن داداشتو دوست نداری ؟/؟  هر چی صبر کرد که ترانه بیاد و  یه بهونه ای داشته باشه  که با یکی حرف بزنه  نشد که نشد تا این که رفت تو خونه شون یعنی ساختمون اونا . هیچوقت اونو این جور جلوی خودش  آراسته و میکاپ کرده ندیده بود . یه بلوز یقه باز پوشیده بود که اگه خودشو خم می کرد نصف بیشتر سینه های غلتونش تو دید قرار می گرفت . وقتی مشغول پاک کردن سبزی شد و سر و کمرشو تا حدی خم کرد دوباره سینه ها ش تو دید قرار گرفته تحریکش می کرد و وقتی بیشتر آتیشش می زد که هر چند لحظه در میون دستشو میذاشت زیر سینه هاش و اونو بالاتر می آورد تا تنظیمش کنه ... -فرخ جون کتاباتو می آوردی همین جا درساتو می خوندی . ظاهرا امتحانات آخر ترم هم نزدیکه . یه وقت نگی من باعث شدم درساتو نخوندی ها .. طوری این جمله رو بر زبون آورد که فهمیدم یه کنایه ای تو حرفش نهفته . -نه این طور نیست من همه درسامو مرور کردم و هیچ مشکلی هم ندارم . -خب حالا چرا این قدر چوب می زنی امروز یه خورده احساساتی و عصبی به نظر می رسی . مگه دوست دخترت قالت گذاشته ؟/؟ پسر حواست باشه ها . این روزا دخترا منتظرن یه جوون ساده و پاکدل و چشم پاکی مثل تو رو گیر بیارن بقاپن بگیرن .. بهش گفته بود چشم پاک .بعنی داشت مسخره اش می کرد ؟/؟  یا این که چیزی از جریان دیشبو ندیده بود . چرا این جور داشت باهاش بازی می کرد . -زن داداش تو از دخترای امروزی چی می دونی که داری منو ازشون می ترسونی -کی گفته من می ترسونمت . دارم بهت هشدار میدم . اگه این طور باشه که همه باید از هم بترسن .. سرشو بلند کرد و طوری باهاش حرف زد که فرخ  مجبور شد یه نگاهی تو چشاش بندازه -پسر ! تو که این روزا خیلی شجاع شدی . بازم جای شکرش باقیه . دیگه فهمید که اون همه چی رو فهمیده . شده بود اون کار آگاه  در کتاب جنایت و مکافات داستایوسکی واونم  شده بود اون جنایتکاره . خدا به داد برسه . داداش محل کارش دور بود و دور و برش هم چند تا دبیرستان و مدرسه راهنمایی بود و معمولا ناهار خونه نمیومد و ترانه هم  وقت برگشتن سرویس داشت . -زن داداش دور از جون این روزا نمی دونم چرا مد شده که زنا ی شوهر دار واسه کیف و تفریح خودشون میرن دنبال دوست پسر . خیلی از دوستام با این زنا دوستن . یکی دو تا از این زنا بهم چراغ سبز نشون میدن ولی من بهشون اعتنایی نمی کنم -به به فرخ جان تو که اصلا از این حرفا نمی زدی چی شد ؟/؟ - خب من که نمی تونم دروغ بگم . واقعیته دیگه . به نظرت زن داداش این زنا اگه دلشون بخواد منم باهاشون راه بیام ؟/؟  تبسم تبسمی کرد و با خودش گفت من که می دونم کرمت چیه می خوای منو داغم کنی ؟/؟  من خودم صد تا مث تو رو داغت می کنم . تا لب چشمه می برمت و تشنه بر می گردونمت ..  -ببین فرخ جان هر آدمی روحیات خاص خودشو داره . باید یه مدتی باهاش حرف بزنی ببینی خواسته هاش چیه نیازش چیه . وقتی که حرف حسابشو فهمیدی بقیه به تشخیص و عملکرد خودت ..  -راستی ترانه درسش چطوره کلاس اول باید پایه هاشو محکم کنی ؟/؟ -درساش خوبه ولی من زیاد وقت رسیدگی به اونو ندارم باباش هم همینطور -اگه موافق باشی عمو جونش می تونه جور شما رو بکشه مگه من یه داداش و یه برادرزاده خوشگل بیشتر دارم ؟/؟ -ویه زن داداش -اون که جای خود داره تبسم جون . فقط اون جوری بیشتر باعث زحمتتون میشم . -چه زحمتی اتفاقا بیشتر خوشحالم می کنین . فقط از درساتون نمونین -اتفاقا گیرایی ام قویه ..ترانه اومد و فرخ باهاش خیلی بازی می کرد . پس از خوردن ناهار فرخ و ترانه کنار هم خوابیدند و وقتی عمو جون از خواب پاشد هنوز ترانه خواب بود . وقتی سرشو بلند کرد زن داداششو دید که خودشو خیلی سکسی تر و فانتزی تر از قبل کرده . یه دامنی پوشیده که چاک وسط کونشو به خوبی نشون میده و یه تاپ چسبونی که سینه هاشو سفت و کیپ کرده طوری که انگار می خواد بترکه و بتر کونه .هر چند فرخو ترکونده بود . زیر چشمی نگاههایی به زن داداشش مینداخت ..تبسم پشت به فرخ کرده بود تا اون راحت بتونه اونو زیر نظر داشته باشه .حال کن فرخ ببین .تن و اندامو ببین . هر چی دهنت آب بیفته حقته .خودت می خواستی .. خودت می خواستی .. حس کرد که خودشم داره از این بازی خوشش میاد .. تبسم حواست باشه باید حال بگیری نه این که حال بدی . حواست باشه که زندگیتو خراب نکنی . فرخ داشت به این فکر می کرد که زن داداشش اون زیر شورت پوشیده یا نه . کونش در حال ترکوندن دامن کوتاهش بود . پاهاش از یه وجب زیر کوسش تا پایین لخت لخت بود .  فرخ نمی دونست با هوسش چیکار کنه . کیرش داشت از شلوارش می زد بیرون . -عمو جون .. عمو جون این چیه گذاشتی تو شلوارت .  یه خیلی اومده جلو .. تبسم داشت کیف می کرد . فهمیده بود که کیر برادر شوهرش شق کرده .. فرخ صورتش سرخ شده بود . دستپاچه شده بود . دستشو گذاشت تو شلوارش و کیرشو مثل دنده ماشین جابجا کرد و گذاشتش رو خلاص که که کمتر افتضاح نشون بده . -عمو جون چی اون تو قایم کردی . یکی من ببینم . فرخ خیس عرق شده بود . -ترانه جون برو کتابتو بیار با هم درس کار کنیم .. -بیا با هم بازی کنیم عمو من خسته ام .. اون شب با این که تبسم حال و حوصله و تمایلی واسه سکس نداشت ولی بعد از رفتن فرخ و خوابوندن ترانه  شوهرشو وسوسه کرد که اونو بکنه -عزیزم چی شده آتیشت تند شده . کم سابقه داره که دو شب پشت سر هم حالشو داشته باشی . آخه تو خیلی بیحالی . -حالا که حالشو دارم . پس بریم تو رختخواب -عزیزم برقارو خاموش کنیم -فیروز جون نمی دونی تو روشنایی چقدر حال میده  . دوست دارم تمام زوایای کیرتو ببینم . ببینم چطور میذاری تو کوسم و می کشی بیرون . می خوام این جوری حال کنم . این روبرو که دید نداره و تازه کسی هم که پشت پنجره ما وای نمی ایسته تا ما رو ببینه .. بیا قربونت . فیروز به وجد اومده بود . دوست داشت که تبسم همیشه این طور واسش عشوه گری کنه . فرخ از رو تراس همه چی رو به خوبی می دید . اون حدود یه ساعتی می شد که اونجا سنگر گرفته بود . شاید شب قبل همچین احساسی نداشته بود ولی حالا حس می کرد که داره به داداشش حسادت می کنه . برادرشو یه رقیب جدی واسه خودش می دید . خیلی خنده دار بود مردی می خواست کوس و کون زنشو بکنه ولی اون  طوری رفتار می کرد که انگار ارث پدر طلبکار باشه .. تبسم سرشو بر گردوند به مسیر فرخ  وقتی اونو دید خاطرش جمع شد . فتنه گری رو شروع کرد و جیغ و داد کشیدنو . گوششم بدهکار به حرفای شوهرش نبود که ممکنه صدا به بیرون درز کنه . فیروز هم به وجد اومده بود و از خودش سنگ تموم گذاشت . -بیا تبسم بیا با این کیر من بخند . حالا که خودت می خوای بخند . فرخ دست رو کیرش می کشید و می گفت بازم خوبه که مال من کلفت تر و دراز تر از مال داداشمه . تبسم با خودش می گفت چه کیفی داره . چه لذتی داره آدم زیر کیر یکی باشه و واسه یکی دیگه داره دلبری می کنه . خودشم گیج شده بود و نمی دونست واسه کدومشون داره این همه دست و پا می زنه .  نمی دونم چمه .نمی دونم چرا دوست ندارم دست از این بازی بکشم . نمیدونم اسمشو بذارم بازی هوس یا قدرت .. اون شبم گذشت و فرخ خشمگین و عصبانی از این که داداش چرا داره زنشو می کنه بازم با یه جلق زدن خودشو ار ضا کرد . خیلی ناراحت بود . روز بعد که رفت پیش تبسم  ,  زن داداش متوجه گرفتگی اون شد ..می دونم دردت چیه منم میخوام همین جوری بکشی ..تا بفهمی که کوس زن همه کاری می کنه . فکر کردی زیر کیر یه مرد خوابید و همه چی تموم شد و رفت ؟/؟ می تونم با اون دنیا رو بسوزونم . می تونم تو رو هم بسوزونم فرخ . خیال کردی . شب سوم هم بازم از این حرکات انجام می داد . بیشترم فتنه گری می کرد . دستشو به کوسش می مالید . با سینه هاش ور می رفت . فرخ هم که دید این جوریه در یه صحنه کیرشو همین جور تو دستش نگه داشت و از زن داداش سکسی خودش پنهون نکرد و باهاش ور می رفت .. پسره پررو حالا بهم کیر نشون میده فکر کرده این کا را رو بکنه من به روش میارم و خودمو در اختیارش قرار میدم . ببین . زیبایی رو ببین  . آتیشپاره رو ببین  وواسش آه بکش . خیال کردی به همین سادگیه ؟/؟  حالا بهمون کیر نشون میدی .؟/؟  فکر کردی ما کیر ندیده ایم . خونش به جوش اومده بود ولی حس کرد که یه جورایی بدش نیومده .. می دونم چیکارت کنم فرخ می دونم .. تبسم یه خواهری داشت به اسم تارا که دوازده سیزده سالش بود . اونم دختر خوشگلی بود ولی زیاد رقص وارد نبود و هرچی از خواهربزرگش می خواست که بهش آموزش بده قبول نمی کرد ولی این بار به خاطر این که دل فرخو ببره بهش گفت که بعد از ظهرا بیاد تا بهش آموزش بده . اونم در یه ساعتی که معمولا فرخ واسه درس دادن به  ترانه و دیدنش میومد اونجا . دیگه حال و دل و دماغی واسه داداش کوچیک تره نمونده بود . - فرخ جون مزاحم درستون که نمیشم -نه ولی این ترانه جون هم وسوسه میشه و میگه به منم رقاص بازی یاد بدین . -برادر شوهر عزیزم رقص یه هنره . طوری بهش میگی رقاص بازی که انگاری داری بهش تو هین می کنی تو هین به رقص یعنی تو هین به من . ترانه رفت پیش خاله تارا . هوای رقص تو کله اش افتاده بود -فرخ جون اگه ایراد نداره یه نیمساعتی رو اینجا بشین کارمون که تموم شد می تونی به ترانه جون درس بدی . اگرم  سختته و سلیقه ات نمی گیره که رقص منو ببینی یا قبولش نداری می تونی بری و دوباره بیای . شاید دیدن این صحنه ها واست سخت باشه .. اوخ اوخ عجب متلکی بهش انداخته بود . یه نیشی به اون زده بود که گزندگی اونو از چند زاویه می شد بر رسی کرد . فعلا که زبون فرخ بسته بود -نه زن داداش همین جا می شینم و از رقص شما خوشگلا لذت می برم . تبسم لباسشو عوض کرد . رفت یه دامن مینی مینی چسبون با یه بلوز کیپ یقه چاک پوشید و بر گشت . این بار دیگه فرخ یقین داشت که کون زن داداش اون زیر لخت لخته .. اون دیگه حتی از دختر و خواهرش خجالت نمی کشید . -اول می پردازیم به رقص ایرونی .. هر رقصی با  ریتم آهنگ یه تغییراتی داره اول باید حرکات پا و دستو به خوبی تنظیم کنین . یه آهنگ زیبای ایرونی گذاشت و با اون شروع کرد به رقصیدن . می دونم چطور دلتو ببرم فرخ . با یه حالت بابا کرمی وقتی که کونشو نزدیک زمین می گرفت طوری می گردوند که قسمتی از قاچای کون بر جسته اش تو دید فرخ بیفته .. امید وارم فهمیده باشی کونم لخت لخته .. حال می کنم واسم داری آتیش می گیری . نههههه نههههه منم دارم گر می گیرم .نه نمی خوام خودم آتیش بگیرم . مگه آتیش باید خودشم بسوزه ؟/؟ آتیش فقط باید بسوزونه . از این که بخواد لذت ببره و هوسش به دیدن فرخ زیاد شه هراس داشت . -ببینید بچه ها وقتی در همچین حالتی نزدیک زمین که رسیدین باسنتونو دو دور می گردونین . موهاتونو افشون می کنین و با یه دلبری و عشوه گری خاصی رقصتونو زیبا تر می کنین . فقط تنظیم حرکت دست با پا خیلی مهمه . فرخ جون نظرت چیه ؟/؟ -عالیه عالی . -حالا با اجازه میرم خودمو واسه رقص عربی آماده کنم . خودشو از هر رقاصه عربی فتان تر کرده و بر گشته بود . چقدرم قشنگ می رقصید . با همون تن و بدن نیمه سکس و فانتزی و حالت عربی . فرخ چشم ازش بر نمی داشت .  فرخ و تبسم داشتند با هم موش و گربه بازی می کردند . با این که خیلی از جاهای نادیدنی رو به رخ هم کشیده بودند بازم فرخ سختش بود ولی با همه اینها با لذت به زن داداشش نگاه می کرد . .-فرخ جون می دونم که تو هم رقص بلدی ولی خب شاید یه وقتی خواستی با دوست دخترت همراه با یه آهنگ ملایم و رمانتیک برقصی .. رفت و دوباره با همون لباس اولیه که نه سوتینی زیرش بود و نه شورتی بر گشت . یه آهنگ رقص آروم گذاشت و دو تایی دست توکمر هم مثل عاشقا و معشوقا مشغول شدند . تبسم حس کرد صورتش داغ شده . فرخ هوس رو تو چشای زن داداشش می دید . زن داداشه داشت با خودش کلنجار می رفت . نه نه من باید جلوی این آشوبی رو که  داره منو نابودم می کنه بگیرم . نباید حس کنه که منم دارم حشری میشم . اصلا نمی خوام که بشم چرا که بشم .. نههههه نهههههه . ولی دستای فرخ دور کمرش حلقه شده بود و اونم دستاشو دور کمر برادر شوهره قرار داده بود . یک آن فراموش کرده بودند که دو تا دختر هم اونجا بوده و حرکاتشونو زیر نظر دارن . فرخ بیشتر یادش رفته بود . لباشون به هم نزدیک شده بود . فرخ می رفت تا با یه بوسه شیرین از لبای تبسم داغ خوشی خودشو تکمیل کنه . یک آن تبسم جفت کف دستاشو گذاشت رو سینه فرخ و اونو به عقب هل داد و گفت نه نه .. -چی شده تبسم -هیچی دیگه واسه امروز کافیه . تو برو به درس ترانه برس .. فرخ لجش گرفته بود . حالش گرفته شده و از این که زن داداشه اونو خیطش کرده کلی عصبانی بود . از اون طرف تبسم رفت دستشویی . زیپ دامنشو که باز کرد و دستشو گذاشت رو کوسش .. نه واسه چی خوشم اومده ؟/؟ چرا باید هوس داشته باشم . چرا .. پسره پررو هیز . فکر کرده من از اوناشم . من خودم شوهر دارم . اون تامینم می کنه . حقته که همین جوری بسوزونمت . ابله احمق ! دیوونه ! ولی می دونم از دستم دلخوری و ناراحت .  اومد تو میون جمع و تارا داشت واسه خودش می رقصید و فرخ هم با چهره ای بر افروخته و صدایی گرفته داشت  به ترانه درس می داد ..حتی از ناراحتی واسه شام هم پیش اونا نموند و رفت . فیروز دیگه حسابی شیره اش کشیده شده بود .تعجب می کرد که برای چهارمین شب متوالی زنش از اون میخواد که باهاش سکس داشته باشه . فرخ دیگه نمی خواست بره رو بالکن و همه چی رو زیر نظر بگیره .. تبسم هر چه به پشت سرش نگاه کرد اونو ندید ولی مقاومت مرد در هم شکسته شد و به محض این که زن داداشه دید که برادر شوهره دوباره داره دیدش می زنه قوت قلب گرفت وشروع کرد .دستشو دور کمر شوهرش حلقه زد و لبهاشو به لبای فیروز چسبوند .   بهت نشون میدم فرخ که من بوسه هامو به کی میدم ولی یه لحظه احساس کرد که داره  فرخو می بوسه و با اون حال می کنه .. نه نه من نباید این جوری شم . نباید حس کنم که فرخ جای فیروز قرار گرفته ..نههههه ...من نمی خواستم این جوری شه .. من می ترسم .. می ترسم .. زندگیمو دوست دارم ولی نهههه .. -فیروز کوسمو بخور بخور .. فیروز با هیجان زیاد افتاد رو کوس زنش و طوری اونو میک می زد و لیسش می زد که تا به حال سابقه نداشت . نهههه نههههه حس می کنم که این لب و دهن اونه که رو کوسمه .. نه من نباید اونو بخوام . نباید این قدر ضعیف یاشم .. پاشد و کیر شوهرشو گذاشت تو دهنش و واسش ساک زد .. فرخ سرشو انداخت پایین .. خیلی دلش می خواست که جای کیر داداش کیر اون بود که تو دهن تبسم قرار می داشت .. از این می ترسید که فیروز آبشو تو دهن زنش خالی کنه و دلش بشکنه .. دیگه حتی جلق هم نزد و دلشکسته بر گشت اتاقش .. فرداییش رفت دانشگاه و یکی دوروز بعد مامان و باباش هم از سفر مشهد بر گشتند . موش و گربه بازیهای اونا ادامه داشت . فصل امتحانات مدارس و دانشگاهها به پایان رسید . ابر و باد و مه و خورشید و فلک به کار افتادند تا فرخ و ترانه و تبسم یه دوازده سیزده روز رو در یه توفیق اجباری با هم تنها باشند . جریان از این قرار بود که اول قرار نبود داداش بره مکه و می گفت اصلا به این چیزا اعتقادی نداره و تبسم وخواهرو پدر و مادرش واسه حج عمره اسم نوشته بودند و بعد داداش اعتقاد پیدا می کنه و با پدر و مادرش  ثبت نام می کنه یه کاروان دیگه و با یه شماره فیش دیگه و قرعه کشی که میشه زودتر اسمشون میفته و فرخ  خونه دارشون میشه  .واین که  بالا سر برادر زاده و زن داداشش باشه .  هنوز از فتنه گریهای تبسم خسته نشده بود . هر وقت داداشه میومد خونه یا نزدیک اومدنش بود خودشو جمع و جور می کرد و هر وقت هم  که می رفت بیرون دوباره همون آش بود و همون کاسه . شب اولی بود که مسافرا رفته بودند و فرخ و زن داداش و ترانه با هم تنها بودند . دیگه فرخ نمی تونست تبسمو موقع سکس ببینه . ولی باید کاری می کرد که از این فرصت تقریبا دو هفته ای نهایت بهره رو می برد واونو به دست می آورد کار سختی بود . شاید اون داشت بازیش می داد .  نیمه شبی رفته بود حموم و در شو باز گذاشته بود .  ترانه خواب بود و تبسم رو کوس و کونش دست می کشید . می دونست که فرخ بیداره و داره اونو می پاد . همین کارو با سینه هاش هم انجام می داد .  مثل زنای هوسباز رو کوسش دست می کشید .. می دونم فرخ منو زیر نظر داری .. حس می کنم دارم به دامت میفتم . منم یه زنم احساس دارم غرور دارم هوس دارم . منم دوست دارم زندگیم تنوع داشته باشه .. ولی نه  نه .. نباید تسلیم تو و هوسم شم .  می دونم فرخ آمادگیشو داری . هر وقت اراده کنم طرف منی . ولی نه  من تسلیم تو نمیشم . می دونست دیگه کارش از این حرفا گذشته و داره خودشو گول می زنه .. تو خیال خودش می دید که فرخت اونو از پشت گرفته نمیذاره در ره اون مقاومت می کنه میگه نه نه ..من زن داداشتم .. فرخ هم کیرشو از همون پشت و طرف کونش فرو می کنه تو کوسش و میگه اتفاقا  این دو تا هم با هم فامیلن ... فرخ از یه گوشه ای داشت دید می زد . هیجان زده شده بود . با خودش گفت این دیگه آخرشه و من باید که تسلیمش کنم . از جاش بلند شد و تا رفت روبروی در باز حموم تبسم درو محکم بست و بازم فرخو به حال خودش و تو خماری گذاشت و پسر دیگه کلافه شده بود . چند بار تصمیم گرفته بود که بیفته رو زن داداشش و به زور اونو بگاد اما دید که این تصمیم عاقلانه ای نیست و ممکنه عواقب بدی داشته باشه .. یه فکری به خاطرش رسید که از هیجان تا صبح خوابش نبرد . فردای اون روز هم دیگه توجهی به تبسم نکرد و فقط با ترانه درس کار کرد .  اون  یه جنده  خیلی خوشگل و جوون که یه شب تا صبح رو پنجاه هزار تومن می گرفت و بغل آدم می خوابیدرو اجیر کرد و ازش خواست اون نقشی رو که می خواد براش بازی کنه . حتی ولخرجی کرد و یه دست لباس خیلی خوشگل و گرون واسش خرید و اونو تحویل یه آرایشگر زن درست و حسابی داد و بهش یاد داد که چیکار کنه ..-فقط تو رو خدا مث جنده ها حرف نزنی که حالم گرفته شه و لو بریم .. من میخوام تو رو خانوم یه دکتر معرفی کنم .. شب میام دنبالت . فقط با هیشکی دیگه قرار نذار . پنجاه هزار تومن هم محفوظه اگرم کارتو درست انجام دادی انعام هم بهت مید م . فقط حرفای لاتی و زیر شکمی نزن . -مارو دست کم گرفتی  داداش . فکر کردی از اون جنده های چاله میدونی هستیم ؟/؟ -خواهش می کنم صداتو پایین تر بیار . معذرت میخوام تو از اون جنده های باکلاس وفهمیده ای  . فقط شمرده صحبت کن و اول فکر کن و چیزایی رو که بهت یاد دادم بگو .. بعد از ظهری هم یه موردی پیش اومد که بازم از دست تبسم عصبی شد . رفت تو اتاق تبسم رو سایت امیر سکسی و داستانی رو که در مورد سکس با زن داداش بود آورد رو کار و خودش رفت . تبسم اومد و داستانه رو که خوند با این که کلی حشری شده بود و کوسش خیس کرده بود ولی بازم  از این حرکت فرخ یه جوری شد . انگار انتظار نداشت که اون تا این حد به خودش اجازه پیشروی بده .. با صدای بلند گفت بی شعور فکر کرده من از اوناشم خجالت نمی کشه .. فرخ می خورد و دم نمی کشید . نیمساعتی شد و وقتی که حس کرد زن داداشه کمی خنک شده گفت تبسم جون من امشب یه مهمون دارم . اگه نمی تونی یه شام اضافه درست کنی من ببرمش بیرون یا خونه خودمون یه چیزی با هم بخوریم -سر خونواده رو دیدی رفیق بازی رو شروع کردی ؟/؟ -رفیق نیست . دوست دخترمه .. یعنی دوست زنمه . .. تبسم دوست داشت بذاره زیر گوش فرخ . ولی نخواست که ضعف خودشو نشون بده .. مگه اون دفعه بهت هشدار ندادم ؟/؟ تو خجالت نمی کشی ؟/؟ خودت میدونی .  ببینم بیوه هست ؟/؟ -نه شوهر داره . شوهرشم پزشکه .. -شوهرش پزشکه و اومده دنبال تو؟/؟  -چه اشکال داره . حتما یه چیزی در من دیده که اومده . یه چیزی در من دیده که بقیه چشم دیدنشو ندارن .. تبسم  با خودش گفت فرخ می دونم چیکارت کنم ..  آتیشت می زنم . تو داری باهام مبارزه می کنی . تو می خوای حالمو بگیری .. نه این که نمی تونه اسمش حال گرفتن باشه .. تو میخوای با اون زنه باشی .. اونم خانوم یه دکتر . باید خیلی زشت باشه ..بهتره امشب بگم بیاد اینجا تا حسابی مسخره اش کنم . وگرنه یه زن با کلاس و خوشگل و اسم و رسم دار بیاد به تو حال بده ؟/؟ ولی اگه بخواد بده چی ؟/؟ خب به من چه مربوطه ؟/؟ مگه تو دوست پسرمی . با جملات و واژه ها تو فکر خودش بازی می کرد و به جایی نمی رسید -بیارش همین جا -تبسم جون می تونم ازت خواهش کنم بری تو نخش و ببینی که اهلشه  یا نه ؟/؟ آخه من یه خورده خجالت می کشم  .. در اینجا سر برادر شوهرش فریادی کشید که ترانه از خواب بیدار شد و تا بفهمه چی شده حرفای مامانش تموم شده بود . -پررو شارلاتان حقه باز هیز تو که عادت به چشم چرونی داری چرا از خودش نمی پرسی ؟/؟ تو میخوای باهاش حال کنی من جوابتو بدم ؟/؟ شرم آوره . پدر و مادر و برادرت رفتن مکه تو اینجا واسه ما خانوم بازی راه انداختی ؟/؟ -چیکار کنم زن داداش منم دل دارم .منم جوونم منم نیاز دارم ..-خوبه خوبه تو هم چه غلطا ! -اگه نمی تونی شام درست کنی و می ترسی پیش خانوم دکتر کم بیاری بگو ..-متاسفم برات ..بهش بگو بیاد ببینم چه عفریته و مادر فولاد زره ایه ولی جنده خیلی خوشگلی بود . زری جنده اومد . از این رو به اون رو شده بود . دستشو دور دست فرخ حلقه زده بود و مثل عروس دوماد ولش نمی کرد . یه هدیه هم با پول اون  واسه ترانه خریده بود و یه جعبه شیرینی هم دستش گرفته بود و آورده بود . سلام علیک های اولیه رو کردند و بعد زری گفت تعریف شما رو زیاد شنیدم . فرخ جون از شما همیشه به خوبی یاد می کنه .-نظر لطفشه ..در اینجا تبسم که کاسه صبرش لبریز شده بود گفت خب آقای دکتر رو هم می آوردین ؟/؟ -نه نمی شد .دکتر امشب کشیک هستند و منم گفتم که فرخ جون تنها نباشه گفتم شبو پیشش بمونم  . که البته اون بهم گفت از شما مراقبت می کنه . در هر حال این سعادتی بود که با شما آشنا شم . اگه سختتون نیست و نمی ترسین من و فرخ شبو خوابیدن بریم خونه فرخ اینا وگرنه می تونیم تو یکی از همین اتاقا سر کنیم .. اوخ که این فرخ داشت کیف می کرد از این که می دید تبسم داره منفجر میشه و کاسه سرش داره می ترکه . شامو که خوردند فرخ از اونا فاصله گرفت و رفت یه گوشه ای پنهون شد و به حرفاشون توجه می کرد . -خانوم دکتر میشه یه چیزی ازتون بپرسم -خواهش می کنم بفر مایید .-شما با این خوشگلی و وجاهت و شوهرخوب داشتن چطور شد که دوست پسر گرفتین اونم اینو .. -متاسفم برای شما که در مورد برادر شوهر آقاو فهمیده و اجتماعیتون این جور قضاوت می کنین . از اینها گذشته یه زن مثل یه مرد نیاز به تنوع داره . اگه بخواد با یکی باشه زندگی و اون سکس و شور و حال هوس واسش یکنواخت میشه . یه شوک و هیجانی واسه زندگی لازمه و من تصادفی با این جوون برازنده آشنا شدم و از این که جسم و روحمو در اختیارش بذارم احساس رضایت و آرامش می کنم -راستی شما دوست پسر ندارین ؟/؟ تبسم داشت به خودش می گفت خاک تو سرت که داری از دستش میدی . خاک تو سر تو و غرور بیجات ولی حالتو می گیرم فرخ . تو فقط این خانوم دکترو بکن  . من میدونم و تو . آبروتو می برم ..نه تو نباید این کارو بکنی ....به خودش اومد و به خانوم دکتر گفت نه .. ولی حس کرد که می خواد فرخو داشته باشه .نمی خواد کس دیگه ای اونو از چنگش در آره ..نمی دونم باید چیکار کنم . واقعا باید چیکار کنم . بذارم اونا برن خونه پدر شوهرم و هر غلطی که دلشون میخواد بکنن ؟/؟ یا این که اونا رو همین جا نگه داشته باشم که  پیش چشم خودم خودمو عذاب بدم  . بالاخره قبول کرد که اونا شبو اونجا بمونن . از اون طرف فرخ با یه ترفندی یه شربت خواب به ترانه خوراند که مطمئن بود تا صبح بیدار نمیشه . -زن داداش اگه کاری نداری من و زری بریم تو رختخواب . ببینم نظرت چیه ؟/؟ -در مورد کار کثیف شما یا این خانوم دکتر کثیف . لیاقت همین پیر و پاتالها رو داری دیگه . -زن داداش نازم همسن توست . تبسم اتاقی رو که برای زری و فرخ در نظر گرفته بود روبروی حمام قرار داشت .. این دفعه کاری می کنم که  یادش بره زری کیه و چیه .. تبسم رفت به حموم درو هم باز گذاشت . خودشو لخت کرد . زری و فرخ با یه خورده خم کردن خودشون می تونستن اونو ببینن . فرخ خیلی آروم به زری گفت می بینی اصلا شیر آبو باز نمی کنه -باور کن این کوسش آماده آماده هست . یه تلنگری میخواد که راه بیفته . اون بیشتر از تو دیوونه حال کردنه ولی نمیدونم چرا قاطی داره . یه جنون خود آزاری و دیگر آزاری داره -تو نباید جنده می شدی .باید روانشناس می شدی . زری آماده ای -کاملا ..صداشونو بردن بالاتر -ببینم زری نظرت در مورد زن داداشم چیه -زن خوبیه ولی زیاد تو فکر خودش نیست به زندگی یکنواختش چسبیده .. نمی دونم چرا . هیچ شور و حالی نداره . ببینم نکنه هوس سکس با تبسمو کردی -این حرفا چیه اون زن داداشمه -خب باشه . یه کیر میخواد بره تو کوس . اصلا کدوم قانون گفته غلطه . یه دلیل منطقی و توجیه کننده بیار که این کار اشتباهه . حالا بهداشتشو کار ندارم اون قابل حله ولی علت زشتی این کار چی می تونه باشه . یه چیز لوله مانند گوشتی داغ میخواد بره توی یه سوراخ داغ . این همه قانون و مقررات وضع کردن که نداره . من خیلی خوابم گرفته فرخ . اگه میشه چند ساعت تو بغل هم بخوابیم بعدا یه کاری بکنیم . -تو بخواب زری جون من شاید یه سری به خونه بزنم ایرادی که نداره  نه برو .. یه چند دقیقه ای گذشت و فرخ خودشو رسوند دم در حموم . تبسم پشت به اون قرار داشت ..  با خودش می گفت میدونم که به من نزدیک شدی . حالا که اون خوابیده اومدی سراغم ؟/؟ می دونم چیکارت کنم .. از اون طرف فرخ هم به خودش می گفت همون کاری رو که زری گفته می کنم . اگه این دفعه بخوای سر به سرم بذاری حالتو می گیرم . دیگه بهت رحم نمی کنم . تا بیای به خودت بجنبی کیرمو تو کوست می بینی .. تبسم رفت تو فکر و خیال خودش ..فرخ یعنی من این همه مدت طالب کیرت بودم ؟/؟ پس چرا واسه فرو کردنش تو کوسم هیچ کاری نمی کنم ؟/؟ من که در قبال شوهر و دخترم احساس شرمی نمی کنم و این چیزا وام مسئله ای نیس . بالاخره زری فر هنگش بالاست و بهتر می فهمه که لذت بردن چیه . یه چیز گوشتی و داغ وارد یه سوراخ داغ گوشتی میشه و این دو تا اشک شوق وجودو می لرزونه . آب زن و آب کیر مرد .  اگه فرخ بیاد طرفم چیکار کنم . اگه نیاد ..اگه من خودمو در اختیارش نذارم و اون بره طرف زری ..حالا که چند ساعتی سکسشون عقب افتاده چرا من از این فرصت استفاده نکنم . حالا که هیچ خطری تهدیدم نمی کنه . فیروز که هزاران کیلومتر از اینجا دوره ونمی دونه که من دارم چیکار می کنم .. اوخ که چقدر حال میده .. ولی خیلی پررو شده واسم میره یه رقیب میاره  . فرخ یواش یه تقی به در زد و گفت زن داداش من یه چند دقیقه ای خونه کار دارم . -چه لزومی داشت در بزنی تو الان چند دقیقه ایه که همین جوری داری دیدم می زنی . بیخود نیست این روزا دنبال زنای مردمی . -دنبال تو یکی که نیستم . -نشونت می دم فرخ -تو تا حالا خیلی چیزا نشونم دادی . .. ....چرا این بر خوردش این جوری شده ؟/؟حتما پشتش به زری گرمه .. دارم اونو از دست میدم . نه نباید این طوری شه .. -فرخ یه خورده صبر کن باهات کار دارم . اینجا نمی تونم خوب حرف بزنم .میخوام یه جای خلوت باهات صحبت کنم . -منتظر میشم از حموم در آی و بریم خونه مون -باشه .. دوتایی رفتند خونه بابای فرخ . این بار یه دامن کشی چین دار کوتاه که برشهای کونشو به خوبی نمایان می کرد پوشید و یه تاپ خیلی بدن نما .  به جای خط کون خود کون مشخص بود .وقتی که مستقر شدند تبسم نمی دونست چه جوری سر صحبتو باز کنه .. بهتره موضوع رو به زری بکشونم -فرخ جون اگه مامان و بابا بفهمن خیلی بد میشه . نمی دونی طرف شدن با یک زن شوهر دار چه گناهی داره . -از نظر من اگه طرفین راضی باشن هیج گناهی نداره . -فقط اومدی همینو بهم بگی ؟/؟  من و زری با هم حال می کنیم و هیچ گناهی هم نداره . هیشکی هم نمی تونه جلوی ما رو بگیره و هیچ غلطی هم نمیتونه بکنه . اگه سختته اونو میارمش همین جا و باهاش حال می کنم . حس حسادت تبسم تحریک شده بود . دستشو آورد بالا و زد زیر گوش فرخ . فرخ هم امونش نداد و درجا جوابشو داد .. -فکر کردی من همون آدم سابقم ؟/؟ بزنی می زنمت . من مثل تو نیستم که مثل مرتاضای هندی ریاضت بکشم و مثل خر کیف کنم . جواب منو نده . جواب کوستو چی میخوای بدی ؟/؟ تبسم انتظار این تکیه کلامها رو از فرخ نداشت . -من که خوب می دونم  زیر دامن و زیر تاپت چه خبره و چی داری .. می دونم که چقدر دلبری می کنی .. چقدر هوس داری .. چقدر تشنه ای .. شایذ بتونی خودتو گول بزنی من یکی رو نمی تونی گول بزنی . شونه های تبسم رو تو دستاش گرفت .. بازم زن رفت تو فکر .. مثل این که دیگه نمیشه فرار کرد . حالا دیگه وقتشه . وقتشه که  دیگه خودمو بذارم در اختیارش .. منم میخوام . چرا خودمو گول بزنم .. چرا بذارم که زری و زری ها اونو ازم بگیرن .. چقدر کوس خیسمو بذارم در اختیار یکی که زیاد بهش علاقه ندارم و منو به هیجان نمیاره .. - چشم به چشم و لب  به لب نزدیک تر می شد . فرخ این بار قبل از این که تبسم بخواد از زیر دستش در ره اونو در آغوش کشید . طوری اونو می بوسید که انگار واسش مقدس ترین چیزیه که تو دنیا وجود داره . چقدر تن و بدن تبسم داغ بود . در همین لحظه  تبسم به یاد ترانه افتاد . -دخترم اون طرف خوابه اگه بیدار شه وگریه کنه چی ؟/؟ .. فرخ می خواست بهش بگه که به اون شربت خواب خورونده ولی ترسید که باز خواست شه و یه جریمه سنگین مثلا معافیت از سکس واسش در نظر گرفته شه . -ببینم زن داداش اگه بریم خونه و زری بیدار شه چیکار کنیم . -بذار بیدار شه . دیگه از این که من و تو رو تو بغل هم ببینه ابایی ندارم . بره گمشه جنده خانوم .. -زن داداش تو که از این تکیه کلامها نداشتی -حالا دارم . -پس یه دقیقه صبر کن من اون اتاق کار دارم ... برادر شوهره رفت و یه زنگی واسه زری زد و گفت که نقشه شماره دو پیاده میشه .. برگشت پیش تبسم . موبایلش زنگ خورد . زری بود و گفت  که باید اونجا رو ترک کنه چون بر نامه کشیک شوهره لغو شده و اومد ه خونه و اون گفته که خونه یکی از دوستاش مهمونیه و تا گند کار در نیومده باید بره .. دوتایی بر گشتن خونه . زری رفت و اونا رو به حال خودشون گذاشت . -تبسم جون رو تخت بریم یا حموم . کجا بیشتر خوشت میاد . -حالا میری یکی دیگه رو واسه مون علم می کنی ؟/؟ تو خجالت نمی کشی ؟/؟ چیه دوست داشتی باهاش سکس کنی و منم شاهد عشقبازی شما باشم ؟/؟ -چت شده زن داداش . اگه نمی خوای کوس  بدی بگو . یه دختر این قدر واسه پرده خودش ارزش قائل نیست که تو به کوس خودت می نازی . -حق دارم که بنازم . خوشگل نیستم که هستم . جوون نیستم که هستم . تبسم دامن و تاپشو در آورد و کاملا رو تخت دراز کشید . -آدم تو خونه خودش امنیت نداره ؟/؟  یعنی چه ؟/؟  فرخ هم نکرد کم کاری و خودشو کاملا بر هنه کرد . -جرات داری بیا این طرف بهم دست بزن . .. تبسم غرق در هوس و تردید دمر کرده و کوس لختشو به تخت می فشرد . دهنشو چفت کرده بود تا از هوس ناله نکنه .. وای من چرا این جوری شدم . چرا .. ترانه و فیروز .. هوس .. عشق و حال .. کیر فرخ .. اون اگه بهم حمله کنه .. اگه با یه حالت تجاوزی بپره روم .. این جوری بهتره کاش همین کارو بکنه .. کونشو رو تخت می گردوند و با این کارش  اونو بیشتر وسوسه می کرد .. بیاااااا اگه بیاد رو کوسم .. وای .. دیگه همه چی تموم میشه .. بیش از هر وقت دیگه ای به کیر نیاز دارم .. کاش می شد بیشتر کیرشو ببینم . فقط یه لحظه دیدم . چقدر کلفته و شق تر از کیر فیروز میشه . دراز تر . همون یه لحظه حساب کار دستم اومد .. اگه تو کونمم بذاره قبولش دارم .. ولی نه نباید فکر کنه منو مفت به دست آورده .. خوبه که ترانه بیدار نشه . -زن داداش ! داداش تو رو سپرده دست من . مطمئنی که کیر نمی خوای ؟/؟  اینم از اون چیزاییه که باید تامین شی . درهمین لحظه موبایل تبسم زنگ خورد . فیروز از خارج از کشور تماس می گرفت . واسه یه لحظه که زن موبایلو بر داشت یه نگاهی هم به کیر برادر شوهرهش انداخت . این بار بیشتر طالبش شد .. می خوامش می خوامش . گوشی رو بر داشت و دوباره به همون حالت دمر افتاد رو تخت و با فیروز شرو ع کرد به صحبت کردن .. بعد از احوالپرسی معمولی .. فیروز : عزیزم دلم برات تنگ شده .. اگه گفتی این ساعت مخصوص چه کاری بود -اوووووفففففف نگو نگو فیروز وقتش بود که تو با کیرت بکنی تا ته کوسسسسم . دلم واسه کیر لک زده . نمی دونی چقدر هوس کیر دارم . -معلوم هست چی داری میگی زن ؟/؟  تبسم که متوجه شده بود سوتی داده گفت عزیزم منظورم اینه که دلم واسه کیر تو تنگ شده . کیرتو می خوام . -مال توست عزیزم . در همین لحظه فرخ از فرصت استفاده کرد و پرید رو تخت و کون تبسم رو از دو طرف باز کرد و قبل از این که اون متوجه شه جریان از چه قراره کیرشو کرد تا ته کوسش . -اوووووههههه چیکار می کنی .. اوووووففففف نکن .. بد جنس کثافت .. فرخ مواظب بود که حرفی نزنه .. فیروز : عزیزم چی شده اتفاقی افتاده کسی اونجاست . -نه نه کسی اینحا نیست .. من یاد حرفای تند سکسی که از رو هوس می زدم افتادم  ...بازم رفت تو عالم خودش .. بد جنس پررو از فرصت استفاده کرده گذاشته تو کوسم .. وای چقدر دارم حال می کنم . چقدر داغ شدم . چقدر هوس دارم . همینو می خواستم . نه نباید به این زودی منو رام شده فرض کنه . هر چند کوسم منو لو داده . بالاخره کارشو کرد . بالا خره منو گایید . نه ..نه ..چقدر مزه میده . فیروز : عزیزم چرا ساکت شدی .. -یاد سکس با تو افتادم . دلم میخواد حرفای سکسی بزنم .. به شدت پاها و پهلوهای فرخ رو نشگون می گرفت تا مثلا بهش بگه که این کارت زشته فرخ هم با لذت همه این درد ها رو که واسش شیرین تر از عسل بود تحمل می کرد . داداش کوچیکه که دیده بود فیروز تو کوس تبسم آب ریخته اونم بیخیال شده بود و دیگه نتونست جلوی ریزش لذت و هوسشو بگیره با چند تا ضربه کیرشو همونجا ته کوس زن داداش سکسی ثابت نگه داشت و به قدری لذت می برد که در همون شرایط آب کیر زیادی رو ریخت تو کوس تبسم . کوس تبسم مثل سایر اعضای بدنش داغ داغ بود . مثل لبخند زیباش . مثل موهای سرش که تا کمرش ریخته بود . مثل چشای شهوتی و هوس انگیزش که فعلا تو دیدش نبود ... -چقدر زود آبت اومد .. بازم باید بهم حال بدی .. خواهش می کنم -عزیزم خیلی قشنگ داری فیلم بازی می کنی طوری که فکر می کنم الان رو کوستم و دارم باهات حال می کنم . -اوخ فیروز نمی دونی چقدر دوستت دارم . تو هم حالتو بکن منم این طرف با همین حرفا خودمو راضی می کنم .  -قربون تو همسر گل و خوشگلم بشم که از این راه دور به یاد کیر من و سکس با من داری حال می کنی . دلم واست تنگ شده حالتو بکن . -وایییییی بزن بزن منو بزن بذار تو کوسسسسم آبتو خالی کردی ولم نکن . دوباره منو بکن . بکن . کیرت باید مث اول شق شه . میخوام راضیم کنی .. -تبسم کاشکی همین جور که صدام از هزاران کیلومتر اون طرف تر بهت می رسید کیر منم می تونست بیاد تو کوست و بر گرده . اگه بدونی با این ناز و عشوه هات که از ته دلته کیرم چقدر شق کرده .. می خواستم برم زیارت .. -برو برو عزیزم برو من نمیخوام گناه تو گردن من بیفته . باز بعدا باهام تماس بگیر . دوستت دارم .  گوشی رو قطع کرد و تا رفت یه چیزی بگه فرخ دو تا دستاشو گذاشت رو شونه هاش و اونو محکم به تخت فشارش داد وبا کیر دوباره شق شده اش ضربات چکشی و موشکی خودشو به کوس تبسم وارد می کرد . -آهههههه کی گففففففته سر خود بذاری تو کوسسسسسم کی گفته کیرتو بکنی توش کی گفته منو این جوری از حال ببریش . کی گفته آتیشم بزنی بد جنس .. حسابتو می رسم بد جنس تو که می خواستی با زری جونت حال کنی . -تو اگه حال نمی دادی این کارو می کردم . -پدرتو در می آوردم -ببینم تو که میری به فیروز داداش کوس میدی منم باید پدرتو در بیارم ؟/؟ -آخه اون شوهرمه . -خب من زن ندارم چیکار کنم ؟/؟ برم بمیرم ؟/؟ -خدا نکنه عزیزم ....اون لحظه ای که فرخ کیرشو تو کوس زن داداشش فرو کرد به تمام اما واگر ها خاتمه داده بود . تبسم زیبایی رو لبای تبسم زیبا نقش بسته  بود . به زیبایی شاهکار داوینچی . -ولم نکن ولم نکن فرخ . نمی دونی الان چند شبه که به یاد و فکر تو و کیر تو می خوابم .. بززززززن کوسسسسسسمو جررررررشششششش بده پارررررشششششش کن . کییییییییررررررررتو همون داخل داشته باش میخوام همیشه همرام باشه .. اوخخخخخخخ تند تر .. -زن داداش تو که این جوری بودی چرا این قدر اذیتم می کردی ؟/؟ -نمی دونم شاید از دیوونگیم بود شاید غرور .. شایدم می ترسیدم از این که نمی دونستم و نمی تونستم بفهمم که این طرف قضیه چیه و از بس ما زنا رو از آبرو ریزی و قباحت این کار ترسونده بودند  استرس خاصی داشتم .. شایدم از دختر و شوهرم خجالت می کشیدم -ولی من فکر کنم بیشترش از غرور وشیطنتت بود و این که می خواستی خودتو اثبات کنی -بززززن با کیرت بزن . نمی دونی چند دفعه خوابشو دیدم -معلوم بود با چه هیجانی با داداش سکس می کردی -اونم شاید واسه این بود که می خواستم بگم اگه توبهم اعتنا نکنی یکی هست که با هام باشه . -یادم باشه تشکر کنم از این که آگاهم کردی . -دیوونه حالا مسخره ام می کنی ؟/؟ -ببین اگه من بخوام همین کارو با زری انجام بدم و اون وقت تو صحنه رو ببینی خوبه ؟/؟ -اگه یه بار دیگه از این حرفا بزنی و اسم اونو ببری دیگه از کوس خودم محرومت می کنم -منو میندازی بغل اون ؟/؟ دستت درد نکنه . -فکرکردی . آبروتو همه جا می برم . جفت سینه های خوشگل و سفت تبسمو تو دستاش گرفته و با نگاه کردن به سوراخ ریز کونش کوسشو هدف می گرفت . -ببینم زن داداش دیگه اذیتم می کنی ؟/؟ اگه میخوای حالمو بگیری بگو که دیگه نگامت . یه حرکتی کرد که کیرش از کوسش اومد بیرون و در جا یه نیم دور گشت و روبروی فرخ قرار گرفت . -ببوس منو ببوس . من تسلیم توام . خواهش می کنم . من همه چیزمو در اختیار تو گذاشتم . -ببینم دوست داری همین جا ولت کنم ؟/؟  تو صددفعه منو تا لب چشمه بردی و تشنه بر گردوندی ولی من حداقل تا حالا چند تا جرعه آب که بهت رسوندم . -بازم میخوام بازم میخوام .. وای ترانه یادم رفت -اون خوابش سنگینه  این قدر نگران دخترت نباش . تبسم رفت در اتاق دخترشو قفل کرد و بر گشت . -اگه بیدار شه و چیزی بخواد سر و صدا می کنه و ما می فهمیم .. چه خوب کردی که منوگاییدی و دیگه به استخاره کردن من خاتمه دادی .-کاش خیلی زود تر از اینا این کارو می کردم -می دونی داداش فیروزت در مورد تو چی سفارش می کرد ؟/؟ می گفت که خیلی مراقب باشم که یه زنی دختری خونه نیاری .. منم خاطرشو آسوده کردم که تا من اینجا هستم داداشت جرات نداره ست از پا خطاکنه .. -حتی در مورد تو ؟/؟ -در مورد من هر خطایی کنی صوابه و ثوابه . من دارم از حق خودم بهت میدم . من حق توام . دلم میخواد تمام وجودم میخواد . -تبسم به من کونم میدی ؟/؟  -این کون بد قیافه چی داره که شما مردا همه عاشقشین -از کیر باید پرسید که به هیجان میاد . فرخ که کیرشو از روبرو کرده بود تو کوس تبسم و با نکته گویی هاش هوس اونو بیشتر می کرد کیرشو کشید بیرون وشروع کرد به مزه گرفتن از کوسش .. -وااااای عالیه . عالیه .. همینجا رو ادامه بده .. زدی تو خال .. ولم نکن .. هر جوری و به هر شکلی که باهام حال می کنی به بهترین وجهی رو من پیاده می کنی . وووووویییییی نهههههه نههههههه این جوری که تو داری کوسمو آبش می کنی خودمم دارم از درون آب میشم .. نه . نه .. یواش تر یواش تر ترانه بیدار میشه .. در اینجا فرخ با فشار بیشتری به میک زدن کوس پرداخت یه دستشو گذاشت جلو دهنش ولی دلش نمیومد رو دهنش فشار بیاره و همین باعث شد که زن داداش از هوس زیاد دستشو گاز بگیره . فرخ کیف می کرد . کوسشو به سرعت میک می زد و چوچوله هاشو تو دهنش میذاشت . با لبه ها و پهلوهای کوسش بازی می کرد و ور می رفت . دستاشو گذاشته بود رو کون فرخ و چنگشون می گرفت . فرخ اونو اسیر خودش کرده بود . حس کرد لب و لوچه هاش یه تری و داغی خاص پیدا کرده . دور و بر کوسش خیس تر از اول کار شده بود . طوری که فکر می کردی رو و اطراف کوسش با لیوانی از آب خیس شده باشه . زن داداش دیگه دست برادر شوهرشو گاز نمی گرفت . حالا خیلی آروم آب و کیر و آب کیر می خواست . این بار کف دستشو گذاشت رو کوس و کیر رو یه بار دیگه گذاشت که راهشو پیدا کنه و اونقدر تبسمو گایید و گایید و گایید که دیگه نایی واسش نمونده بود . یهو رو تبسم خمو شد و بوسه داغشو نثار تبسم داغ کرده دستاشو دور کمرش حلقه کرد و کمرشو بالا تر آورد و با لذت توی کوس زن داداش با حالش خیس کرد . -واییییی عزیزم فرخ چه حالی داد . کوسم چقدر تشنه اش بود . آبشو از دست داده بود و دوباره بهش جون دادی.. فرخ هم در حالی که توان زیادی واسش نمونده بود گفت منم به این کوس و حال نیاز داشتم . جووووون . آبم که تو کوست می ریزه نمیدونی چه حالی می کنم و چه حالی بهم دست میده . تبسم خودشو ول کرد تا کیر فرخ بیاد بیرون . کیر از خیسی کوس خیس بود و چند قطره از منی هم دور و بر کوسش در حال بر گشت بودند .تبسم  کیربرادر شوهرشو گرفت گذاشت دهنش و ساک زدنو شروع کرد ..فرخ  هنوز از گاییدن سیر نشده بود ولی از ساک زدن تبسم فوق العاده حال می کرد . زن داداش به این فکر می کرد که طوری  کیر برادر شوهرشو ساک بزنه که اون دیگه هوس کوس زری به سرش نیفته و این که خانوم دکتر بخواد واسش ساک بزنه . فرخ که خیلی بیحال شده بود دو طرف صورت تبسمو بین دو تا کف دستش قرار داده اونو به طرف دهنش فشار می داد . هر جای بدن همو که لمس می کردند سرشار از لذت و هوس شده ودیگه موش و گربه بازیهای روز های اخیر از یادشون رفته بود . صبح که از خواب پاشدن دیدن لخت تو بغل همند و ترانه چه جور داره در می زنه .. زود خودشونو جمع و جور کردند . از آن سوی مرز ها داداش فیروز واسه زنش تبسم زنگ زد خوشش میومد از اون حرفای شب گذشته بین اون و زنش رد و بدل شه و الحق و والانصاف که تبسم در این مورد سنگ تموم گذاشته بود ولی حضور ترانه سبب شده بود که اون جوری که دلش می خواد نتونه حال کلامی با شوهرش بکنه . اون دوست داشت کیر فرخ تو کوسش باشه و این حرفا رو تحویل شوهرش بده .. یه حرف جالب دیگه ای که به فیروز زد این بود که شوهرش بهش گفته بود فقط هوای این داداشمو داشته باش که دست از پا خطا نکنه . اونم گفته بود وقتی من هستم هیچوقت همچین کاری نمی کنه ...  چند ساعتی گذشت و یه بار دیگه هر دو حس کردند که بازم دوست دارن تو بغل هم باشن ولی ترانه مزاحم بود . بعد از ظهری مادره به دختره آموزش رقص می داد در حالی که خودش یه شلوار و بلوز چرم براق به رنگ مشکی تنش کرده بود که پوست سفید و خوشگلشو بیش از پیش سفید تر و جذاب ترش کرده بود . کون بر جسته اشو هم طوری توی دید قرار داده بود که انگاری لخت لخت بیرون زده و میخواد بپره توی بغل فرخ ... خوب می تونست نگاه فرخو بخونه .. وقتی گوشی زنگ خورد و با پدرش یعنی پدر بزرگ ترانه صحبت کرد با خودش گفت حالتو می گیرم فرخ .. یه کاری می کنم که همیشه تشنه من باشی .. ولی دوست داشت که در اون لحظه دخترش خونه نبود و بازم مث شب قبل می تونست از فرخ کام دل بگیره . فکر می کنی منو گاییدی همه چی تموم شد و رفت ؟/؟ اون وقت واسه کیف و تنوع بری دنبال زری ؟/؟ کور خوندی . وقتی ترانه رفت دستشویی فرخ که از دیدن هیکل توپ و بتر کون زن داداش دیوونه شده بود خودشو به اون چسبوند و گفت که امشب اول کونتو میگام . -خواب دیدی خیر باشه . این بابام بود قراره امشب پیش ترانه بخوابه . نمی دونی اون دو تا چقدر همو دوست دارن . -تو اینو جدی نمیگی ؟/؟ -مگه با تو شوخی دارم . -پس من و تو چی . یعنی امشب هیچی ؟/؟  -نمی دونم . خودت می دونی . فرخ دست زن داداشو گرفت و اونو برد به یه اتاق دیگه . بدن تبسم سست شده بود . داشت از حال می رفت . فرخ اونو به سینه هاش فشرد و لباشو رو لباش گذاشت . دوستت دارم دوستت دارم تبسم . بازم از اون لبخندات واسم بزن . -منم دوستت دارم فرخ . ببینم تو امشب که نمیری خونه خودت . -خب اگه بابات بیاد موندن من ضرورتی نداره . حس حسادت تبسم گل کرده بود . -تو فقط امشب پاتو از این خونه بذار بیرون . اگه این کارو بکنی دیگه نباید اسم منو ببری . -ولی ما که نمی تونیم کاری بکنیم . -فکر می کنی زندگی فقط یعنی این ؟/؟ -تبسم بازم از حالت چشات و صورتت و طرز صحبتت می فهمم که چقدر هوس داری و حشری هستی . من که می دونم دوای همه درد هات لای شلوارمه . واسه چی امشب ما رو خراب کردی .. -حالا می مونی امشب یا نه . تو چشای زن داداش نگاه کرد و گفت باشه بازم با چشات و نگات گولم زدی ... تبسم خیلی بیحال شده بود و با خودش می گفت اگه بدونی که این تویی که با نگات با هوست با کیرت با جاذبه جنسیت فریبم دادی و منو سوزوندی و داری می سوزونی .. اگه بدونی که چقدر هلاکتم دیگه این قدر بهم نگاه نمی کنی . من تشنه باید همیشه تو رو این طور تشنه و شهوتی نگه داشته باشم .. -مامان مامان عمو جون شما کجایین . تبسم و فرخ زود از هم جدا شدند و فرخ موند و نگاههای حسرت بارش و تبسم که لذت می برد از این که یک بار دیگه برادر شوهر خوش تیپ و جوون تر از خودشو در حسرت کونش نگه داشته . بعد از این که ناهارو خوردند مادر رفت رو تخت دو نفره ای که شب قبلش توسط عموی بچه اش گاییده شده بود دراز کشید -ترانه عزیزم بیا پهلوم دراز بکش -چت شده تبسم . امشب که نمی تونیم کاری بکنیم چرا بعد از ظهرو از دست ما می گیری . شلوار و بلوزشو عوض کرد دوباره دامن کوتا ه و چین داری پوشید که زیرش شورتی نداشت و وقتی که روی تخت و پشت به فرخ دراز کشید پس از بالا رفتن چین دامنش تمامی کونش از اون زیر مشخص شده بود . مادر و دختر رو تخت یه پهلو بو ده و یه گردش به چپ داشتند . فرخ هم لبه تخت کنار زن داداشه نشست و در حالی که روی اون دونفر به سمت دیگه ای بود دستشو گذاشت رو کون تبسم . می خواست بالاتر بره  و به اون قسمتهای حساس دست بزنه و از اونجایی که زن داداشه نمی خواست که اون متوجه هوسش و خیسی کوسش شه یکی زد پشت دست فرخ و اونو در حسرت یه انگولک ساده گذاشت .  و خیلی آروم به پسر حشری و بیحال شده گفت فعلا یه خورده جلق بزن تا بعد . با این حال وقتی که برادر شوهره دستاشو از محل پایین تری روی رون و پاهاش می کشید آروم آروم میومد پایین تر به طرف مچ پاش چیزی نگفت فقط همینو می دونست که با لذت داره حال می کنه و لحظه به لحظه خیسی کوسش داره زیاد تر میشه . آروم زیر گوش تبسم گفت -ببین وقتی بابا امشب اومد  با یه بهونه ای میریم خونه ما و اونجا یه نیم ساعتی رو با هم حال می کنیم . -من از خونه خودم تکون نمی خورم . -اگه زری بخواد بیاد چی ؟/؟ اجازه دارم برم ؟/؟ -اونو دیگه صاحب اختیاری . من نمی دونم . یه بار حرف خودمو زدم . برام فرق نمی کنه . چه زری بخواد بیاد و چه نیاد یه بار بهت گفتم تو امشب همین جا می مونی و از جات تکون نمی خوری مگه بابام میخواد بخوردت ؟/؟ اتفاقا ترانه هم که خیلی دوستت داره . می تونه امشبو در کنار پدر بزرگش  بخوابه و منم برم یه خورده با خودم فکر کنم که این روزا چه بر سرم اومده . تبسم صدای نفس زدنهای ناشی از جلق زدن فرخ رو پشت سرش احساس می کرد . لبخندی رو لباش نقش بسته بود . خودمو همیشه واست تازه نگه می دارم . تو باید همیشه واسم حرص بزنی . کوسشو محکم به زمین فشار می داد با یه حالتی که فرخ نفهمه . خیلی دوست داشت که این کیر حالا آبشو تو کوس اون خالی می کرد ولی سیاستشو چیکار می کرد . نمی تونست حالت فرخو ببینه و اونو زیر نظر داشته باشه با این حال دستشو خیلی آروم رسوند به لبه شورتش . با ترس و لرز یه خورده شورت خودشو کشید پایین . دستشو گذاشت  رو کوسش . فقط خودشو حشری تر کرده بود .  در همون حالت خوابش برد و وقتی چشاشو باز کرد حس کرد که یه دستی داره با خط درز کونش و لاپاش ور میره . از وقتی که بیدار شد و هوشیار به این که فرخ داره چه کاری باهاش انجام میده خیس کردن کوسش شروع شد . فرخ اینو حس کرده بود . فهمید که تبسم داره لذت می بره و همه اینا یه نوع ناز کردنه . دستشو بیشتر به طرف داخل کوس هدایت کرد . -نهههههه نهههههههه فرخ نکن . الان ترانه بیدار میشه .. -من تا کی باید صبر کنم بابات بره و یهو دیدی مامانتم اومد و خواستن که دو تایی شون اینجا بمونن -خب بمونن مگه ایرادی داره . انگشتاتو بفرست داخل کوسم . حال بده . بذار عشق کنم . -خوشم میاد می بینم کوست خیس کرده و داره حال می کنه -این از عادتشه . -یعنی هوس نداری ؟/؟ -خب دارم ولی نه به اندازه تو -میگی دستمو بکشم .. زن ساکت شد ولی فرخ صورتشو گذاشت رو کون تبسم . چین دامنشو داد بالا . شلوارشو  پایین کشید  -نه حالا نه .. ترانه بیدار میشه .. -خیلی باهام چپی تبسم . من که آتیشتو حس می کنم . هوستو می بینم . چرا اذیتم می کنی . خوشت میاد تسلیم شدن منو ببینی  ؟/؟  دوست داری بشنوی که واسه تو رو داشتن جون میدم ؟/؟ همه اینا رو میگم . کیرشو به طرف سوراخ کوس تبسم نشونه رفت که صدای ترانه در اومد .. بیدار شده بود و اینم یه ضد حال دیگه . هردوشون حس می کردند که خیلی داغون شدن . تازه زن تسلیم خواسته دلش شده بود و می خواست کیر فرخو با آغوش باز تو دامن کون و سوراخ کوسش بپذیره که دخترش بیدار شد . غروبی  تیمور خان پدر تبسم اومد تا با نوه اش باشه . فرخ پس از یه سلام علیک  نصفه و نیمه واسه این که ناراحتی خودشو نشون نده رفت یه اتاق دیگه .  نیمساعت نکشید که دید صدای در اتاقش اومد . ترانه و پدر بزرگه بودند . اومدن ازش خدا حافظی کنن برن خونه بابا بزرگه . اصلا قرار نبود شبو اونجا بمونن . تبسم حقه زده بود و به باباش گفته بود که او ن و چند تن از دوستاش قراره فقط خود خانوما بدون شوهر و بچه چند روز برن به یک ییلاقی اطراف تهرون و یه خوشی و دور هم بودن زنونه داشته باشن و از پدرش خواهش کرده بود که  ترانه یه چند روزی رو با اون باشه .پدر بزرگه و نوه با هم مشکلی نداشتن . فرخ که از جریان چیزی نمی دونست . وقتی اونا رفتن و تبسم موضوع رو واسه فرخ تعریف کرد پسر ته دلش خیلی خوشحال شد ولی حس کرد که این چند ساعته رو زن داداش داشت حالشو می گرفت و این جوری باهاش حال می کرد . لجش گرفته بود از این که تبسم دوست داشت سوختن اونو ببینه در حالی که خودش  حشری تر از اون بود . -حالا حالمو می گیری . می دونم چیکارت کنم زن داداش -می خواستم برات سور پرایز باشه . غافلگیرت کنم . خوشحالت کنم . -در این که خوشحالم کردی شکی نیست . ولی این رسمش نیست که من چند ساعت زار بزنم و تو بهم اعتنایی نکنی . ازم فاصله بگیری و احساسات و نیاز های من برات مهم نباشه . -عزیزم اگه برام مهم نبود و مهم نبودی که پیش بابام این دروغا رو نمی ساختم که بتونم چند روزی رو با تو تنها باشم . -همه اینا درست ولی تو به نیاز و احساسات من می خندیدی . من برات اهمیت نداشته و ندارم . خودت واسه خودت مهمی . من دارم میرم . -اگه بری هر چی دیدی از چش خودت دیدی فرخ -هر کاری دوست داری انجام بده خانوم رئیس . همین جا بمون و واسه در و دیوار ریاست کن . ما نیستیم .مارو از بازی خودت بنداز بیرون .  فرخ منتظر بود که زن داداش یه اقدامی بکنه چون اون اصلا خیال ترک صحنه رو نداشت . تبسم یه خورده جدی گرفته بود . فوری خودشو لخت کرد و تن و بدن خوش تراش خودشو تو دید برادر شوهره انداخت . -می خوای از این بگذری ؟/؟ فرخ نتونست لبخند خودشو پنهون کنه . اونم همون کاری رو کرد که تبسم کرده بود . خودشو کاملا بر هنه کرد . تبسم حرکت بعدی اونو حدس زده بود . حالا که یه بار دیگه طعمه رو رام شده می دید هوس بازی به سرش زده بود . فرخ هم متوجه شده بود که بازم داره یه فکرایی تو سر زن داداشه دور می زنه و می خواد به نحوی شیطنت کنه . یه خیز به طرفش بر داشت ولی تبسم مثل برق و باد از چنگش گریخت رفت و رفت داخل پذیرایی و از اونجا خواست بره به یه اتاق دیگه که فرخ بهش رسید پاشو گذاشت جلو در و با یه پرش خودشو انداخت رو تن لخت تبسم . -کجا ؟/؟ کجا زن داداش خوشگل و نازم . داری با من تفریح می کنی ؟/؟  حالا یه خورده پیاده شو بذار ما سوارشیم -تو که همین حالاشم سواری . محکم اونو به زمین فشار داد -نکن دردم می گیره -هنوز درد بزرگو حس نکردی . اونو تو بغلش گرفت و هر چی دست و پا می زد اعتنایی نکرد . یه قوطی کرم از رو میز توالت اتاق خواب برداشت و از اونجا زن داداشه رو برد طرف حموم و انداختش کف حموم . -تکون نمی خوری تا اول اون جوری که دوست دارم و عشقمه باهات حال کنم . دستشو گذاشت رو کمر تبسم و اونو به زمین فشرد -بد جنس تنم درد گرفت می خوای چیکار کنی -حقته که خشک خشک بکنم تو کونت . -ولم کن من خودم راحت و داوطلبانه بهت میدم . -من تا بهت نشون ندم که اینجا مرد کیه ول کنت نیستم . حالا می بینی . با یه دست اونو به زمین فشار می داد و با دست دیگه اش دور سوراخ کون تنگ تبسم رو کرم مالی می کرد .-حالا بهم کلک می زنی که شب پدر بزرگه می خواد بیاد اینجا ؟/؟ -من بهت کلک نزدم . دروغ که نگفتم . گفتم بابا بزرگ ترانه می خواد بیاد اینجا خب اومد . گفتم که میخواد که شبو کنار نوه اش بخوابه خب بازم دروغ نگفتم . تو خودت فکر می کردی که اون شبو اینجا می مونه تقصیر من چیه . -مار مولک شیطون من تو رو خوب می شناسم تو دوست داشتی که من همین فکروکنم شیطون حقه باز . ولی من می دونم چیکار کنم . وقتی که خوب سوراخ کون تبسم رو کرم مالی کرد بدون تو جه به سر و صدا و تهدیداش که می گفت  اول باید کوسمو بکنی بعد فرو کنی تو کونم یه دادی زد سرش و گفت همیشه که نباید حرف تو باشه . -اوخ اگه بدونی چه حالی میده تماشای کونت و کردن تو سوراخش . -کوفتت بشه بر تو حرام -اولا که گوارای وجودمه ولی بر من حرامو به تو حق میدم مگه بر من حلاله ؟/؟ این حرفتو قبول دارم . نگاه نگا .. البته تو که نمی بینی ولی حسش می کنی . اوخ که چقدر کیف میده .. -نهههههههه نههههههه جر خوردم . -عیبی نداره عوضش حالت جا میاد . اگه جر بخوری  و کونت پاره شه آخر سر از اون پماد های مخصوص می ریزم که خوب و فوری زخمو جوش میده . ببین رفت حالا نصف کیر من تو کونته . می دونم که خوشت میاد . می دونم که داری حال می کنی زن داداش . از کوه غرورت بیا پایین . تو الان رو قله کیر من سواری . تو باید به قله کیر من بنازی نه به تسلیم شدن تپه کون و دامنه کوست . تبسم حس کرد که کون دادن هم خیلی کیف میده با این که کوسش در التهاب کیر و هماغوشی با اون می سوخت ولی از این که بیشتر کیر فرخو تو کونش حس می کرد خوشحال بود . -اوخ عزیزم از کی تا حالا ادبی کار می کنی . تسلیمتم  فرخ هر کاری دوست داری باهام بکن . می دونی که چقدر نیازمه . -منم نیازم به با تو بودنه . همین حرفا رو دیشب هم می زدی ولی امروز نمی دونم چت شد . می خوام همیشه دوستم داشته باشی . در کنارم باشی . واسه تن من واسه خودمن حریص باشی . فرخ کیرشو از تو کون تبسم بیرون کشید و همونو فرو کرد تو کوس خیس و داغش . -اینم واسه اینه که بهت نشون بدم چقدر دوستت دارم و عاشقتم و خود خواه نیستم و بهت اهمیت میدم . -عزیزم واسه همین مرامته که دوستت دارم و عاشقتم . حس می کنم که امروز کیرت کلفت تر شده . -واسه یه خانوم خوشگل و دوست داشتنی مث توهه عزیزم . قول میدی دیگه حالمو نگیری ؟/؟ -دوست دارم باهات حال کنم . اینا همه از علاقه زیا دیه و یه زن دوست داره همیشه جوون بمونه . همیشه احساس تازگی کنه . حس کنه که  یکی هست که بهش اهمیت میده و قلبش به خاطر اون می تپه . فرخ بزن . بیشتر بهم حال بده . دوست دارم از این لحظات تنهایی بیشتر استفاده کنیم . من به بابا گفتم سه چهار روز دیگه بر می گردم ولی می تونم تمدیدش کنم . تازه ترانه هم بر گرده خیالی نیست . فیروزشم بر گرده خیالی نیست  .  هر طوری که شده یه راهی پیدا می کنم که خودمو بهت برسونم . می دونی زنا حتی می تونن شیطونو هم فریب بدن .. شیطون ازدیدن اونا می لرزه -ببینم منو هم فریب میدی ؟/؟ -تو که شیطون نیستی تو عزیز دل منی . بعد از پشت سر گذاشتن یک دوره سختی اگه بدونی چه حالی میده سکس با یه زن داداش با حال و سکسی -البته سکسی واسه برادر شوهر خوش تیپ و با وفاش که دیگه نه به  خانوم دکترا توجه داره نه به دخترای دانشگاهی و نه به هیچکس دیگه ای جز زن داداشش . .. فرخ تن و بدن زن داداششو لیف مالی کرد-چقدر خوشگل و کفی شدی تبسم . -بیا منم تو رو همین جور کفی کنم . دوتایی رفتن تو تن کفی و لغزنده هم .  فقط داشتن حال می کردن . لغزندگی  ناشی از کف صابون روی کیر و کوس این دو نفر یه لذت و هیجان زیادی به وجود آورده بود . فرخ با کوس تبسم ور می رفت و تبسم هم دستش رو کیر فرخ بود .-دوباره بذار تو کوسم . حالا بکن تو کوسم . رفتن تو وان حموم و تو بغل همدیگه قرار گرفتن . تبسم به دیواره وان تکیه داد و فرخ رفت روش . -لاپاتو بازکن .. تبسم با تبسم همیشگی و زیباش در حالی که لباشو غنچه کرده بود گفت ناچ .. اگه باز نکنم می خوای چیکار کنی . پاهامو از دو طرف جرش میدی ؟/؟ . این بار فرخ گذاشت هر جوری زن داداشه دوست داره عمل کنه . چون تو نگاش عشق و هوسو به خوبی می دید و می خوند . می دونست که داره ناز می کنه . اگه اون نخواد کیرشو تو کوسش فرو کنه تبسم رضایت نمیده . این زن حشری تا حسابی گاییده نشه ول کنش نیست . خودشو آروم آروم به تبسم نزدیک کرد .اونو دیگه ته دیواره وان گیر انداخته بود . لباشو قفل کرد و از پایین هم کیرش به وسط پاهای زن چسبیده بود . تبسم آروم آروم لاپاشو باز کرد . با چشای خمارش به فرخ نگاهی کرد و دوباره لبخند زد . -شیطون ! -تو که خودت خوب می دونی این آخر خطه -عزیزم برای منی که دوستت دارم این تازه اول خطه . تبسم به هیجان اومده بود . از این جور حرف زدنا و اظهار علاقه کردنای فرخ لذت می برد و هیجان زده می شد دستاشو دور کمر فرخ حلقه زد . پسر داخل همون آب و وان به زن داداشه امون نمی داد . صدای شلپ شلیپ حاصل از گاییدن هر دوی اونا رو ملتهب تر و هیجانی تر کرده بود . فرخ سرشو خم کرد و نوک سینه های تبسمو گذاشت تو دهنش . داغی کوسو رو کیرش احساس می کرد و این حرارت تمام تنشو داغ کرده بود . -فرخ فرخ کوسسسسسمو ولششششششش نکن .. کییییییییرررررررت دارررررره خیلی باحال بهش حال میده میخوامش میخوامش تند تر بزن .. بیرون نکش . -منم کوستو میخوام عزیزم . بااین که هردو شون کمی خسته شده بودند ولی لذتشون از نهایت گذشته بود . تبسم از داخل آب بیضه های فرخو تو دستاش گرفته بود و با اونا بازی می کرد . یه لحظه دستش از حرکت وایساد . -اومد عزیزم . قربون کیرت . فدای اون لبای خوشگلت اومد ولم نکن . آبتو خالی کن . دوباره با بیضه های فرخ ور رفت . پسر حس می کرد که یه دست جادویی داره با بیضه هاش ور میره . -تبسم عزیزم عشق من ادامه بده داره آبم میاد خیلی راحت و روون . کیر فرخ به ته کوس تبسم رسیده بود و با مالیده شدن بیضه هاش طوری سست و بیحس شده بود که دوست داشت در همون حالت خالی کنه . -داره میاد عزیزم آب کیرم داره می ریزه تو کوست .. فرخ حس کرد که داره رو ابرا پرواز می کنه . اون با این احساس آب کیرشو تو کوس زن داداش خوشگلش خالی کرد . از آب اومدن بیرون . شامشونو خوردند . دوتایی لخت تو خونه می گشتند و این بار تبسم رو تخت قرار گرفت کونشو به طرف فرخ قمبل کر د و انگشتشو گذاشت رو سوراخ کونشو گفت اینم کیر می خواد می خواد حال کنه و حال بده . با یه حالت دورانی و چرخشی وسوسه اش کرد . فرخ دیگه نتونست مقاومت کنه . ضربتی سوراخ کونشو چرب کرد و کیرشو کرد توش . یه آبی هم ریخت تو کونش . بعد از گاییدن کون زن داداش طوری اونو غرق بوسه اش کرده بود که تبسم یه حال و هوای عاشقونه ای بهش دست داده بود . ولی می دونست که این رابطه رو در حد همین هوس باید نگه داشته باشه . اونا یه هفته با هم بودن . شب و روز . بعد از یه هفته ای به یاد ماندنی و رویایی و پر خاطره ترانه به خونه بر گشت و دو سه روز بعدش هم  به حج رفته ها هم بر گشتند ولی  فرخ و تبسم تازه مزه عشق و حال کردنو گرفته بودند . یکی از این روزا که ترانه رفته بود خونه مامان بزرگ مادریش و فرخ و تبسم لخت تو بغل هم  سکس می کردند برادر شوهره به زن داداش گفت باورم نمیشه  تو همونی باشی که منو تا لب چشمه می بردی و تشنه بر می گردوندی -ببینم اگه یادت رفته می خوای کاری کنم که دوباره باورت شه -شوخی کردم دیوونه . -ببینم فرخ راستشو بگو هنوزم همون هیجان روزای اولو داری -خیلی بیشتر طوری که دوست دارم فقط مال من باشی . -راستی دیگه رو تراس نمیای تا چشم چرونی کنی ؟/؟  یه لحظه  متوجه شد که حرف بدی زده .. چهره فرخ در هم شده بود -ممنونم که این حقیقت تلخو به یادم آوردی . تو که خودت خوب می دونی من دلشو ندارم که تو رو بایکی دیگه ببینم . میخوای چی رو ثابت کنی ؟/؟ این که من این صحنه ها رو ببینم و حرص بخورم -عزیزم باور کن من فقط از بودن با تو لذت می برم و این تویی که ارضام می کنی .  این بار تبسم حسابی واسه فرخ سنگ تموم گذاشت تا این که از دلش در آورد .. -عزیزم منو بخشیدی ؟/؟ -نمی دونم چرا هر چی میخورمت سیرنمیشم تبسم . هم تنت داغه و هم اون لبخندای قشنگت . راستی به نظرت ما تا کجا می تونیم پیش بریم . فکر می کنی یه روزی همه چی آفتابی بشه ؟/؟  تبسم با خودش فکر می کرد که نه عزیزم اگه زن بخواد اگه زرنگ باشه و حواسش جفت .. هیچی نمی تونه سبب بشه که اون از لذت سکس دور شه . طعم این لذتو تازه چشیدم . تازه فهمیدم که آرامش ار گاسم به چی میگن . محاله که لو برم . فقط باید وجدانمو زیر پا بذارم و تا می تونم فیلم بازی کنم . این جوری همه چی بیشتر حال میده . چقدر زندگی  من پر از شادی و نشاط شده . حس می کنم یه انگیزه بهتر و بیشتری واسه زندگی دارم . همه چی واسم متنوع شده .. ولی بهتره زیاد از این صحبتا با فرخ نکنم که یه موقع فیلش یاد زری میفته .. -راستی جوابمو ندادی آخر و عاقبت ما به کجا می رسه ؟/؟  تبسم در حالی که تبسمی داغ رو لباش نقش بسته بود بدون این که پاسخی به پرسش فرخ بده دستاشو به طرفش دراز کرد تا با یه بوسه داغ جوابی واسه گفتن داشته باشه .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

12 نظرات:

دلفین گفت...

داداش گلم مرسی خیلی قشنگ بود حال کردم عالی بود دمت گرم

ناشناس گفت...

سلام دادش ایرانی گلم شب خوش من هیچوقت لطف دوستان بزرگواررافراموش نمی کنم برای همین الان امدم تشکر ویژه ای ازجنابعالی داشته باشم تااززحماتت قدردانی بکنم.من نخونده نمره 20رابرایت تقدیم میکنم چون واقعا کارت همیشه 20.ممنون فدات فردین

ایرانی گفت...

سلام به همه شب زنده داران شب جمعه ..به خاطر این که شخصیت پردازی در این داستان کاملتر صورت بگیره راوی را خود نویسنده یا همون سوم شخص مفرد در نظر گرفتم و به خاطر اشاره بیشتر به لطایف سکسی و جاذبه های آن واحساسات درونی با ترفند خاصی گاه به زبان وروایت تبسم وفرخ نیز مطالبی را بیان کرده که بایک برگردان خاصی از سوم شخص به اول شخص تبدیل کرده ام مثلا ..تبسم با خودش فکر می کرد ....طعم این لذتو تازه چشیدم ...که در این جا جمله با خودش فکرمی کرد نوعی برگردان بوده برای بیان احساسات شخصی اززبان او به من. جاداشت که مقدمه چینیها و حال گرفتنهای قبل از سکس توسط تبسمو زیاد ترش می کردم ولی داستان خیلی طولانی می شد در عوض تصمیم گرفتم این نقیصه را با عشوه گریها و شیرین کاریها واذیت کردنهای تبسم در بعد از سکس اول جبران کنم وسکس بعدی نیز تمکی داشته باشد. فردین جان امیدوارم تو و سایر خوانندگان گل و دوست داشتنی کم و کاستیها را به بزرگواری خود ببخشایید . خوش وخرم وتندرت باشید ..ایرانی

ABBAS گفت...

من که وقت نکمذدم بخونمش فقذ بابا چی نوشتی چه حوصله ای اینقد تایپ کردی واقعا خسته نباشی

ناشناس گفت...

ایرانی جون جذابیتش درسطح فوق العاده بلایی قرارداشت میشه گفت بازهم اثر ماندگاروجالب وهیجانی ازایرانی نامداربزرگ داستانهای ایرانی .تقدیم به دوست عزیزمایرانی ودوستارانش. جنس اصل مارک دار بخر داستان ایرانی بخون .فدات فردین

ایرانی گفت...

با سلام به دوستان گل و نازنینم دلفین وفردین و داداش عباس ! صبح جمعه شما به خیر ! ممنونم از اظهار محبت شما . هسته اصلی این داستان به درخواست فردین خان بوده ..خدا نگه دار همگی ..ایرانی

علی تنها گفت...

فقط اینو می تونم بگم بهترین نویسنده داستان های سکسی در کل تاریخ ایران تو هستی ایرانی.
به خدا شاهکاری.
دمت گرم.

ایرانی گفت...

فردین جان دوست داشتنی جز این که بگم به خاطر این همه محبت و دلگرمی دادنهات ازت ممنونم چی می تونم بگم . امیدوارم بتونم داستانهایی بهتر بنویسم تا شرمنده شما نشم . روز و روزگارت خوش و خرم باد ..ایرانی

ایرانی گفت...

علی آقای مهربان و خوب من . با این تعریف دیگه بی نهایت شرمنده ام کردی . من شاگرد و مرید همه پیشکسوتان و استادان گرامی خود هستم ومطالعه آثارشان هر چند اندک بوده ولی برایم بسیار پرمایه بوده است و بیش از همه اینها به وجود خوانندگانی چون تو ودیگران افتخار می کنم که با امید و دلگرمی دادن به من دست و اندیشه و قلم مرا برای نوشتن آثاری بهتر آماده می سازید . امیدوارم این سایت و داستانهای آن در کنار مسائل سکسی جولانگاهی برای طرح مسائل اخلاقی و اجتماعی و عشقی نیز باشد . چون این خانه خانه عشق است . علی جان من بهترین نیستم ولی بهترین دوستان را دارم دوستانی که با تمام وجود دوستشان می دارم و بهترین حامی و مشوق و مددکار, استاد امیر که هنوز در گیر مشغله های زندگی و شغلی می باشد ..از همه شما سپاسگزارم . علی جان شاد و پیروز باشی ..ایرانی

جيبر گفت...

واقعا واقعا واقعا خسته نباشي داستان جذاب پرفراز و نشيب زيبا وباحالي بود وهمچنين طولاني بازم از اين كارابكن_جيبر

ایرانی گفت...

درود بر تو جیبر عزیزم ! خسته نباشی که وقت گذاشتی و این داستانو خوندی . از حمایتهای تو و سایر دوستان بی اندازه سپاسگزارم ..ایرانی

ناشناس گفت...

Louer Levitra Generique All Day Chemist Retin A Cialis Controindicazioni Profilo [url=http://byuvaigranonile.com]viagra[/url] Priligy Ebay

 

ابزار وبمستر