ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

لز با دختر خجالتی 12

زیبا جون خوشت میاد ؟/؟ بگو از کدوم حرکت من خوشت میاد همونو بیشتر انجامش بدم . ساکت بودم و حرفی نمی زدم . فقط دلم می خواست با حرکاتش بخوابم . یه کیف خاصی بهم می داد که دلم می خواست بهش بگم همین کارو باهام انجام بده ولم نکنه و من تا هر وقت که دلم می خواد همون جا دراز بکشم . اونم خوب می دونست با هام چیکار کنه . چند بار رفتم که بخوابم ولی هر بار حرکت موج هوس رو دور و بر کس و سینه هام به خوبی حس می کردم که چه جوری به همه جای بدنم رسیده داره منو آتیش می زنه و همین منو در یه حالت خواب و بیداری نگه داشته بود . ولی کیف عجیبی داشت . زهیدا سرشو روی من خم کرده بود دهنشو گذاشته بود روشونه هام و به نرمی میکشون می زد . موهای خیسمو داد به کناری و با نوک زبونش پشت گردنمو لیس می زد . -دخترا سر نرسن ؟/؟ -نه عزیز دلواپس نباش . من  اگه حرکت مشکوکی شنیدم میرم بیرون .. یه لحظه رو کردم . بدن کاملا لخت و خوش تراش اونو دیدم که رو من سوار شده و زل زده به چشام . حالا من طاقباز بودم و اون روی من قرار داشت . چه زود رگ خواب منو تو دستای خودش گرفته بود ولی حس می کردم همچین زود زود هم نبوده .. سعی می کردم توی چشاش نگاه نکنم تا اون بتونه راحت کارشو انجام بده . کف دستاشو هماهنگ کرده بود و دور سینه هام می گردوند . اول از زیر گلوم شروع کرده بود . هر حرکتش هوس انگیز و لذت بخش تر از حرکت قبل نشون می داد . -زیبا هنوز ازم خجالت می کشی ؟/؟ ..-نه -پس چته .. -از خودم خجالت می کشم ..-چرا ..اگه این جوریه پس ما هم باید از خودمون خجالت بکشیم . باور کن ما دخترای بدی نیستیم . هر کی که این کارو می کنه دختر بدی نیست . چقدر حرفاش آرومم می کرد بهم لذت می داد . حس می کردم که اونو دوستش دارم . از یه خواهر بهم نزدیک تر شده ولی نتونستم اینو بهش بگم . شاید هنوز زود بود که بهش بگم یا شایدم از این که به یه دختر اظهار عشق بکنم برام سخت و باور نکردنی بود ولی حالا دیگه دلم می خواست زهیدای مهربون که منو با تمام وجودش درک می کنه تا اونجایی که می تونه و من حسشو دارم به من لذت بده . وقتی نوک زبونشو رو نافم کشید ودو تا دستاشو گذاشت رو پاهام هنوز حس می کردم که سینه هام سنگینه . تیزی نوکشونو حس می کردم و لرزشهایی رو که زیر سینه هام و دورش ایجاد شده و باید با لمس  بدنی دیگه به اوج هوس می رسیدم . می خواستم بگم که سینه هامو بماله و اونا رو میکشون بزنه ولی روم نمی شد . سرش بین ناف و کسم قرار داشت و دستای من رو سینه هام بود از بس با سینه ها ور رفتم که آخرش متوجهش کردم که باید دوباره بیاد رو اونا . حالا دیگه نگاش می کردم که چیکار می کنه . نگاهی در سکوت با دنیایی حرف . اون چه خوب احساس و خواسته منو درک می کرد انگار از نگاه و حرکات دستام فهمیده بود که سینه هام به لباش نیاز دارن .. .. حس کردم که یه چیزی از درون داره منفجرم می کنه . باید خودمو تخلیه می کردم . هوسمو نشون می دادم . اگه این کارو نمی کردم می ترکیدم . سر زهیدا رو سینه هام قرار گرفت . این بار اول کناره های سینه مو آروم میکشون می زد و بعد به طرف بالا طرف نوکشون رفت .. دیگه نتونستم کاری نکنم . دو تا دستانمو گذاشتم پس سر عشقم و اونو   خیلی آروم به طرف سینه ام فشردم . -آهههههه آهههههههه .. هوس به همه جام رسیده بود . نمی دونم چرا نمی تونستم یه جا بند شم . حالا حس می کردم که کسم می خاره و اونم نیاز داره . دلم می خواست دو تا زهیدا این جا بود . یکیش با کسم ور می رفت .. یه لحظه پیش خودم گفتم کاش موهای کسمو می گرفتم . شاید زهیدا این جوری زیادخوشش نیاد ولی اگه این کارو می کردم  و مامان متوجه می شد چیکار می کردم . آخه هنوز گاهی با هم حموم می رفتیم . اون هنوزم براش خیالی نبود که مثل اون وقتا که دختر بچه بودم شورتمو از پام در آره و کس لختمو ببینه . راستش با این که  دختر بزرگی شده بودم هنوز همون حالت دختر بچگی رو پیشش داشتم . همون احساسو .. حس می کردم همون کوچولوی دوست داشتنی مامان دوست داشتنی خودم هستم . نه بذار همین جوری بمونه . زهیدا یه دستشو گذاشته بود رو کسم . این دختر چه خوب می دونست که من چی می خوام به چی نیاز دارم . کسم خیس کرده بود چه جور و چه ترشحی داشت !اسیر یه حالتی شده بودم که دلم می خواست با مشتهای گره کرده ام تمام سرامیک هایی رو که به عنوان کفه حموم زیر پام قرار داشتند بشکنم . به یه حالت در ماندگی رسیده بودم .. وقتی که خودم به خودم حال می دادم تا به این حد حتی نصف این لذت  و هیجانو نداشتم .. دهنشو از رو سینه هام بر داشت یه لحظه حالم گرفته شد ولی به جاش دستاشو گذاشت و این بار لباشو گذاشت روی کسم .. -اوووووخخخخخخ اووووووخخخخخخ اووووووففففف نههههههههه  زهیدا جووووووون -جون دلم زیبا .. بگو چی می خوای .. بگو برات چیکار کنم .. -خوبه ..همین جوری بخورش ..-کجاتو بخورم عزیزم .. بگو اسمشو بگو . من که دارم می خورمش . پس بگو .. خودتو باهام یکی بدون . تو دختر خوشگل و ماهی هستی . مامانی هستی و ناز داری .. اون وقتی گفت مامانی حرفش برام دو تا معنی داشت یکی این که مامانی به ناز بودنم می گفت و یکی دیگه این که شاید منظورش این بود که بچه ننه هستم . -من بچه ننه و لوس نیستم . زهیدا جون -من غلط کرده باشم که همچین حرفی زده باشم .. دهنشو از رو کسم ورداشته بود . فکر کنم حالت صورتم نشون می داد که با تمام وجودم دارم التماس می کنم . -زیبا .. بگو من چیکار کنم . بگو با کجات ور برم . باید اسمشو بگی . باید نشون بدی که دیگه هیچ فاصله ای بین من و تو نیست و وقتی که تن لختمونو گذاشتیم رو هم چیزی رو نباید از هم پوشیده نگه داشته باشیم .. -زهیدا .. اوووووفففففف چرا دهنتو از رو کسم ورداشتی بخورشششش .. کسمو بخورش .. لیس بزن . میکش بزن.. خواهش می کنم .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

2 نظرات:

شهرزاد گفت...

عالی بود
ممنون

ایرانی گفت...

شهرزاد گل و دوست داشتنی و مهربان ! سپاسگزارم از لطفت که هر چند وقت در میون یه سری به ما می زنی . پاینده باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر