ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 146

چند روز بعد مادر بزرگ پری برام زنگ زد و گفت آریا چه نشسته ای بیا اینجا که گاومون  زایید .-پری جون چی شده این جوری که داری میگی من هول کردم . نمی دونم چی داری میگی -فعلا مسئله مهمی نیست . پشت تلفن نمیشه مفصل توضیح داد رفتم اونجا . استرس داشتم . نمی دونستم که در مورد چی می خواد حرف بزنه . -نمی دونم تو عفت خانوم و پسرش عارف رو می شناسی یا نه . اونا یکی از پسر عمو زاده های منن . یعنی خود عفت خانومو میگم . عارف باید 18 سالش باشه و عفت هم 45 میشه . -نه من اونا رو نمی شناسم . خاندان ما اون قدر بزرگ هستند که من حتی گاهی درجه دو ها شو هم نمی شناسم چه برسه به سه و چهار . -در هر حال آریا جان اونا یه مدت در خارج از کشور زندگی می کردند . یعنی عادل خان و عارف  از اونجایی که  جزو بسیج و سپاه و این جور ار گانها بودند رفته بودند به لبنان و اونجا  مفت می خوردند و می خوابیدند و معلوم نبود چه غلطی می کردند . یه دختر هم داشتند که شوهر کرد . این عادل خان فعلا  عمرشو داد به عزرائیل .. حالا عفت و عارف یعنی این مادر و پسر برای ما شاخ شدند و میگن ما شنیدیم که بر نامه های غیر قانونی مغایر با شئونات اسلامی و بر خلاف مصلحت نظام در خونه تون راه انداختین و از اونجایی که فامیل هستین فعلا کارتون ندارم ولی اخطار می کنم که این مجالس نباید برگزار شه و اگه دفعه دیگه ببینم که از این جور بر نامه ها راه افتاده من می دونم و شما . و از این حرفایی که نمی دونم این هم واجب عینی و هم کفایی هست که ما باید گزارش کنیم . پسرش عارف هم اینجا با مادرش بحث دینی راه انداخته بودند که مادر مگه میشه یک چیز هم واجب عینی باشه هم واجب کفایی ؟/؟ تازه عارف به منم می گفت که باید حجاب اسلامی رو رعایت کنم . منم اونو پشم کس خودمم به حساب نیاوردم . با چشای هیزش منو می پایید و منم آدم حسابش نکردم . قراره که امشب هم دوباره بیان اینجا من و آرمان باهاشون بحث کنیم و حرفامونو بزنیم . پدر بزرگت آدم تر سوییه و می دونم زود وا میده برای همین از تو خواستم که اگه می تونی موقع صحبت در کنار من باشی . یه جوری حرف بزنی که اونا متوجه شن که این مجلس ما با جنده  بازی حرفه ای فرق می کنه و حسابش از حساب اون جداست . -پری جون با این طایفه یکی به دو کردن کار حضرت فیله . تازه چه حیف شد قرار بود پس از یک مجلس سکس خانوادگی بعدی با هم بریم سرعین آب گرم و طرف آذر بایجان . چه حالی می داد . اونا اگه بخوان بیان و مانع کار ما شن دیگه نمی دونم چیکار کنم . -عزیزم آریای خوشگلم ما فامیلا چقدر با هم خوش بودیم . حال می کردیم . دلم نمی خواد بر نامه های ما به هم بریزه . اصلا دوست ندارم این جوری بشه . -مطمئن باش من تلاش خودمو می کنم -با این عارف زیاد بر خورد نداشتم . چون اونا مدتها بود که رفتن به سفر خارج ولی از مامانش تا اونجایی که شناخت دارم اینه که خیلی خشکه مقدس و جا نماز آب کشه . اگه دست خودش باشه میگه خروس هم منو نبینه . از اون دستکش های مشکی  پارچه ای یا بهتره بگم بازو بندهایی می ذاره به دستش تا  آرنج دستشو می پوشونه تا حجابشو حفظ کنه . از اون دستمال به دستها هم هستند . من می ترسم .در هر حال من رفتم اونجا  .. بغلش زدم و گفتم ایرادی نداره . نگران نباش اگه این بر نامه های ما هم به هم بخوره من و تو که در کنار هم هستیم . من هیچوقت تو و خوبیهای تو رو فراموش نمی کنم پری جون . شب شد و بعد از شامی مادر و پسر وارد شدند .همون جوری که پری جون می گفت بودند . زنه خودشو خیلی پوشونده بود . بازم جای شکرش باقی بود که قالب صورتش کاملا مشخص بود و می شد به خوبی نمونه بر داری کرد . سفید و خوشگل و گوشتالو بود . به درد یک بار گاییدن می خورد . پسرش هم جوانی بود نه لاغر و نه چاق . با همون ریش و سبیلهای پشمکی مخصوص برادران و یه لباس سبز روشن که یقه پیر هنش منو به یاد بچه طلبه ها مینداخت . با هم دست دادیم . پسر زیر لب داشت دعا می خوند و مادره هم ساکت بود . سلام کردم و مراسم معارفه انجام شد .عفت : حتما می دونین که واسه چی اینجاییم . آریا خان برای چی اینجا تشریف دارن ؟/؟ -اون همه کاره منه .. یه نگاهی  به چشای عفت بسیجی انداخته و چشم ازش نمی گرفتم تا این که خودش سرشو آورد بالا و منم با همون نگاه ادامه دادم . خیلی سخت بود راز نگاهشو خوندن ولی حالا اونم چشم ازم بر نمی گرفت .. -عفت خانوم اگه ناراحت میشین من برم . ..چند بار سوالمو تکرار کردم . انگاری که اون مسخ شده بود -نه نه .. تشریف داشته باشین حالا که پری جون فرمایش می کنند که شما همه کاره اونین موردی نداره .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

داداشم عالی بود خیلی عالی بود این دوتا شخصیت مامانه و پسره همون چیزی که فکر میکردم بودن بعدشم اون یتکه ای که پری گفت من ازشون می ترسم خیلی عالی بود مرسی داداشم

ایرانی گفت...

ممنونم دلفین عزیز و گلم .اگرم بعضی نکات شبیه نشد بعدا یه جای دیگه ردیف می کنم . البته مجلس عمومی بعدی رو خلاصه کرده بیشتر یه اشاره ای به این دو نفر می کنم که یواش یواش یک سفر دسته جمعی به آب گرم داشته باشند و این مادر پسره هم همراهشون برن و اونجا هم ماجراهای جالبی پیش بیاد . فعلا که باید آریا از مادره و پری هم از پسره امتحان ورودی بگیره .. باید کنکور اختصاصی بدن . شاد باشی داداش ....ایرانی

 

ابزار وبمستر