ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آبی عشق 86

خانوم بهاری این قدر تحقیرش نکنین . اونم واسه خودش خدایی داره اونم یه انسانه -تو برام از انسانیت حرف نزن . کجا بودی اون شبهایی که به خاطر انسانیت این آقا خواب به چشام نمیومد و تا صبح اشک می ریختم . حالا پا شدی و واسم از عشق و عاشقی میگی ؟/؟ داری بهم درس میدی ؟/؟ آفرین دختر . میگم یه سه واحدی به نام درس عشق واست بذارن که تو استادش باشی . من میام سر کلاست می شینم . ببینم منو میندازی . ؟/؟ بهم نمره نمیدی ؟/؟ نده .. نده .. اون وقت یکی مثل استاد نوروزی میاد پیشت و ازت خواهش می کنه که منو نندازی . ولی نه این طور نیست . من ده ساله آقای نو روزی رو اذیتش کردم . پس اون دیگه نمی تونه از من دفاع کنه . نمی تونه کمکم کنه .. نسیم در حال پرت و پلا گفتن بود و ستایش هم فقط داشت مات و مبهوت اونو نگاه می کرد . عذر خواهی کرد و رفت . فهمید که حرف زدن با این دختر فایده ای نداره . دلش واسه عشقش می سوخت . از این که نتونسته براش کاری کنه . .. پس از رفتن ستایش نسیم تا ساعتها به دور دستها خیره شده بود . خونش به جوش اومده و از این که یه دختر یه رقیب این جور اونو بازی داده خشمگین بود . .. حالا این تازه به دوران رسیده میاد بهم میگه چیکار بکن چیکار نکن . کور خوندی . فکر کردی با این کارات میای  دلمو به دست میاری و منم کمکت کنم که به  نستوه برسی . اون نستوه به هیشکی پای بند نیست . تو نمی تونی اونو به دست بیاری .من بهت اجازه نمیدم . نسیم نسبت به ستایش خیلی حساس شده بود . به شدت داغون بود .. زنگ زد واسه مهری و ازش خواست که شبو بیاد پیشش . دلش گرفته بود . نمی خواست باهاش بابت موضوع نستوه حرفی بزنه ولی دلش می خواست که یکی پیشش باشه .. مهری هم خواست که یک تیر و دو نشونی کرده باشه هم به نسیم نه نگفته باشه و هم این که خودشو نزدیک عشقش نستوه حس کنه . بوی اونو احساس کنه . -نسیم چته دختر .. احساس تنهایی می کنی ؟/؟ دلت گرفته ؟/؟ خونواده ات که هستن .. دختر ناراحت نباش . می دونم بچه ها خیلی اذیتت کردن و روحیه ات کسل شده . عزیز به اینجا میگن دانشگاه آزاد ... خودت رو با جامعه وفق بده .. کجای جامعه درسته که تو بخوای نظام آموزشی اونو اصلاح کنی . نسیم خودشو در آغوش مهری انداخت و زار زار می گریست .. -فدات شدم نسیم . چقدر تو نازکدلی . بگو من چیکار کنم .. -هیچی چیزیم نیست . دوست نداشت دوستش این موضوع رو بدونه . -هیچی مهری .. ببینم اومدی همسایگی عشقت . چه احساسی داری .-نسیم خیلی اذیتم می کنی . اون اصلا این روزا توجهی بهم نداره . تحویلم نمی گیره . اون اواخر ترم قبل تا کلاس تعطیل می شد تا می رفتم اونو پیداش کنم همچین با این دختره ستایش غیبش می زد که اگه بهش اطمینان نداشتم فکر می کردم اونو آورده اینجا -اتفاقا همیشه میاره .. تازه هم همین جا بودند . من که فکر می کنم یه رابطه ای بین اونا هست .. مهری  از خشم و حسادت و ناراحتی  به چهره اش چین افتاده بود و نمی دونست که باید چیکار کنه . -نه امکان نداره نستوه از این دختره لوس خوشش اومده باشه ولی اون خیلی خوشگله و از من جوونتر . می دونه چه جوری خودشو توی دل استادش جا کنه . -مهری تو که گفتی دوستش نداری . تو که گفتی اونو نمی خوای .. -حالا هم میگم ..-ولی صورتت خشمت .. نگاهت و حالتت چیز دیگه ای میگه -مگه تو هم عاشق بودی که درد عاشقا رو می دونی ؟/؟ یه لحظه بازم قلب نسیم لرزید . چون مهری با این جمله اش بدون این که منظور خاصی داشته باشه به نسیم فهمونده  بود که عاشق نستوهه . مهری مثل یه خواهر سر نسیم رو گذاشت رو سینه اش اشکاشو پاک کرد دستشو گذاشت رو سر نسیم و با موهاش بازی کرد . اون آروم شده بود .فکر می کرد نسیم به خاطر جریانات اخیر دانشگاه ناراحته -مهری یه چیزی ازت بپرسم ؟/؟ -بپرس -اگه نستوه ازت بخواد که باهاش ازدواج کنی چی جوابشو میدی ؟/؟ .. ثانیه هایی گذشت . مهری سکوت کرده بود . -مهری داری گریه می کنی ؟/؟ -اون هیچوقت همچین چیزی ازم نمی خواد . اگه بخواد من دنیارو که نمی تونم به پاش بریزم ولی دنیامو  می ریزم به پاش . هر چی که دارم تقدیمش می کنم . مهری مهریه نمی خواد . بهش میگم مهر تو یه لبخند و یه نگاه  اون چشای آبی خوشگلت تا بتونم از اونجا برسم به قلب مهربونت .. -عزیزم فدای تو اشکاتو پاک کن . چرا تا الان  اینا رو بهم نگفتی . الان اون دختره داره اونو از چنگت در میاره . اگه حواست نباشه از دستش میدی ها . -اون اگه منو نخواد من چیکار کنم . چیکار می تونم بکنم . -بعضی وقتا آدم خوشبختی رو که بغل دستش وجود داره نمی بینه و میره و میره و میره به یه راه دور تا اونو پیدا کنه . تو نباید بذاری نستوه منحرف شه . شاید اونم دوستت داره و خودش نمی دونه .. .. نسیم به این فکر می کرد که   چه کاری می تونه واسه دوستش انجام بده . حالا که خودش دیگه نمی تونه گرایشی به نستوه داشته باشه . هر چند عشق و حسرت و نفرت وجودش روبه آتش کشیده بود .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر