ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

انتقام میسترس 9

..فوری نوچه هامو احضارشون کردم . ادای لاتا رو هم در می آوردم . در حالی که آدامسی رو که در حال جویدنش بودم تف کرده انداختم زمین روکردم به اونا  -این چه وضعشه ..-زود باشین این زنو آزادش کنین . ولی اون سه نفربدون توجه به حرفای من بر پیکره اون زن شلاق  می زدند . زن کاملا بر هنه بود و مردا شورت پاشون داشتند که کلفتی کیرشون جلوی شلوارشون مشخص بود . -آقا بهزاد چی دستور می فرمایید . شاخ و شونه شو بشکنیم -یه لحظه امون بدین بچه ها نمی دونم چرا اینا رو تا حالا ندیده بودم . سمیرا داشت داغون می شد ولی جیکش در نمیومد . رفتم طرف سمیرا .. بهزاد فقط داشت نگاه می کرد . گویی منتظر بود که من چیکار می کنم . -دستور میدم آزادش کنین .. بهزاد : ما فقط از تیمور دستور می گیریم . -رئیس اینجا منم . شما رو تا حالا ندیدم . اگه می خواین تو این منطقه زندگی کنین باید از من اطاعت کنین . تازه از کجا معلوم شما نفوذی نباشین .. بهنام : ارباب می شناسمشون . اینا از فداییان تیمور لنگ هستند . -ببینید من الان تیمور لنگو به جایی رسوندم که به زور از جاش پا میشه . سرنوشت اونو ببینین و پند بگیرین .. بهزاد : از نظر ما تیموررئیس اینجاست . به طرف سمیه رفتم تا خودم دست به کار شم .این صحنه خیلی متاثرم کرده بود . به یاد خواهرم افتاده بودم که با چه بد بختی تونسته بود از اون مهلکه جان سالم به در ببره . دلم واسش می سوخت . رفتم دست و پای سمیه رو باز کنم دیدم اون دو نفر اومدن جلو . دو تا کف گرگی در آن واحد به سر و صورتش زدم طوری که تا رفتن به خودشون بیان با دو تا لگد دیگه نقش زمینشون کردم . -بهنام اینا همیشه همین رفتارو با سمیه دارن ؟/؟ -تیمور خان هم خیلی اذیتش می کرد . این آقا بهزاد و تیمور همیشه با هم بودند . دوتایی سر این سمیه خیلی بلا آوردند -شما ها چی ؟/؟ نگین که اصلا اونو اذیت نکردین -ما مجبور بودیم . هرچی که تیمور می گفت گوش می کردیم . تابع دستورات بودیم . -حالا تابع دستورات منین .. بهزاد : من اجازه نمیدم . اومد دستمو رو هوا گرفت . این یکی ظاهرا زورش زیاد بود . نمی دونم چرا این دو سه تا نوچه من اسلحه رو در نمی آوردند . -بچه ها اگه تونستین می تونین یک گلوله تو مغز این چلغوز خالی کنین . حرف حساب سرش نمیشه . دستمو همین جوری داشت . می تونستم یه لگد به کیرش بزنم ولی خواستم جوانمردانه تر حالشو بگیرم . لگدمو زدم به سینه اش و با یه لگد دیگه که به گردنش زدم نفسشو بند آوردم . نوچه هام تعجب می کردند که چطور این همه زور و تکنیک دارم . تکنیکو که داشتم . شاید حس انتقامجویی منو تا این حد شجاع و قوی کرده بود . بهزاد افتاده بود رو زمین . -بچه ها برین تیمور رو بیارین می خوایم یه بر نامه درست و حسابی اینجا راه بندازیم . به این بهزاد خان نشون بدیم که تیمور خان دیگه کیه . .. تیمور رو دست و پا بسته آوردند و به همون صورت و یه خورده بهتر و بد تر به تن ستونی بستند . حالا نوبت بهزاد بود . اونو هم دستور دادم که به جای سمیه ببندند . حالا دو تا اسیر اسلیو داشتم . دو نفری که باید هر چه می گفتم گوش می کردن . -تیمور خان برای آق بهزاد بگومن چه جونوری هستم . افعی دو سرم . در آن واحد می تونم به هر دو تاتون نیش بزنم . بی خود نیست که من اینجا رئیس  شدم .. ولی از این بهزاد باید کمی می ترسیدم . چون زورش در میون اینایی که دیده  بودم بیشتر بود . سمیه آزاد شده بود . اشک می ریخت و به دست و پای من افتاده بود . زیاد بهش آبانس ندادم که رو بیفته . حداقل جلو بقیه خواستم کمی حفظ ظاهر بکنم دلم می خواست بغلش بکنم و ببوسم . آخرشم این کارو کردم . -ببین سمیه می خوام یه حالی از این دو تا بگیرم که تا عمر دارن اسم اینجا رو هم فراموش کنن . اونا باید بدونن که از کی دارن حقوق می گیرن و به اجازه کی دارن جنس می فروشن و بازار شهر رو قبضه کردن ... راستش خودمم داشت خنده ام می گرفت . دوروزاومده بودم اونجا می خواستم آباد کنم . -بچه ها برین یه قیچی تیز بیارین . اگه تیز نباشه همونو فرو می کنم تو شکمتون .. قیچی رو به طرف بهزاد و تیمور گرفته گفتم نترسین آقایون نمی خوام  گوشتونو ببرم . می خوام بهتون درس بدم . مخصوصا تو جناب بهزاد خان آشغال عوضی . شروع کردم به پاره کردن پیراهن اون دو تا اسلیو با قیچی تیزی که برام آورده بودند . حسابی جفت کرده بودند . -تیمور داداش واسه بهروز جونت تعریف کن که شیما چه سگیه . دندونای تیزی داره . . .با اون دندوناش می تونه همه چیزو از ته در بیاره .. بهزاد : کیر منم می تونه از ته در بیاره ؟/؟ -کیر تو رو نه چاره اش این قیچیه . شلوار و شورتشو کشیدم پایین و گفتم اول کیرتو ببرم یا زبونتو .. زبونش از ترس بند اومده بود .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

9 نظرات:

ناشناس گفت...

اگه میشهداستان "مجموعه خاطرات سکسی من و همسرم فرشته جون" رو بزاری یا برام ایمیل کنید. خیلی دنبالش گشتم ولی پیذا نمیشه. خواخش می کنم
ممنون

ایرانی گفت...

با سلام به دوست گل و آشنا .. راستش من اسم این داستانی رو که فرمودید تازه شنیدم و ظاهرا در سایت ما نبود . اگرهم موفق شدم پیداش کنم حتما در خدمت شما خواهم بود . با تشکر ...ایرانی

ناشناس گفت...

سلام
خوب هستند ولی دانلود ندارن من میخوام دانلود کنم

ایرانی گفت...

با سلام خدمت آشنای گلم منم زیاد وارد لینک و دانلود و این چیزا نشدم تا حالا البته مدیریت سایت بیشتر در جریانه و هر وقت بر گشت میگم در این مورد اقداماتی بکنه با تشکر ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی عزیز این سایت در سایت لوتی قرار داشت ولی مدیرانش تپیک رو بسته اند.

ناشناس گفت...

ایرانی عزیز این داستان در سایت لوتی بود ولی میدران تاپیکش رو به خاطر اعتراض بسته اند.

ایرانی گفت...

با سلام به آشنای گلم .. اگر هم تاپیکش بسته شده باشه یعنی حذفش کرده باشند که خب در دسترس نیست . حالا من از یکی ار کاربران اونجا که باهام خوبه وفعلا خودش چند روزه که در دسترس نیست جویا میشم اگه در آرشیوش داشت به خاطر گل روی تو همین جا منتشرش می کنم . اگر نداشت دیگه شرمنده میشیم . ارادتمند شما که امید وارم بتونم در خد مت شما باشم ....ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی عزیز خبری نشد؟؟ این داستان رو کاربری به نام eliot در سایت لوتی می گذاشت!!متاسفانه سایت به من اجازه نمیده باهاش در تماس باشم

ایرانی گفت...

با سلام خدمت دوست نازنین از راهنمایی ات ممنونم . خودت عضو لوتی هستی ؟ اگه عضو باشی و نذارن باهاش تماس بگیری حتما به بقیه هم اجازه نمیدن . ولی پیگیر میشم ببینم جریان چیه . اگه بخواد داستان رو هم بفرسته باید برای کسی بفرسته که براش مهم نباشه ایمیلش فاش شه . من که معمولا ایمیلمو مخفی نگه می دارم . حالا اول ببینیم میشه باهاش تماس گرفت یا نه . شاید اصلا به لوتی دیگه سر نزنه . بعضی ها یک سال در میون هم سر نمی زنن . متشکرم از پیگیری شما ...ایرانی

 

ابزار وبمستر