ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

من و زندایی وزفاف

اون روز وقتی که حسام بهم گفت عطا زن دایی تو از اون حال بده هاست و می تونی خیلی راحت تورش کنی باورم نمی شد . راستش اولش دلم نمیومد بخوام جسارتی بهش بکنم ولی وقتی دیدم که توی عروسی خواهرم حسابی سنگ تموم گذاشته و  با هر کسی که از راه می رسه می رقصه دیگه تصمیم گرفتم که منم باهاش برقصم . ریحانه زندایی خوشگل و خوش کون من فقط سی سالش بود و من پنج سالی ازش کوچیک تر بودم . اون شب یه لباس آلبالویی خیلی شیک و چسبون تنش کرده بود که فقط تا زیر باسنش میومد . شده بود یه زندایی گیلاسی .. از لباش بگیر لپاش بگیر . پشت چشاش . کفشش .. همه جاش به رنگ گیلاس بود .  خیلی هوامو داشت و می دونست از اونجایی که زن ندارم چشام به دنبال دختراست دستمو گرفت و با هم رفتیم یه گوشه ای .- ببین عطا جون گول این دخترا رو نخوری ها و از راه به درت می کنن . -پس میگی چیکار کنم زندایی جون  .. چقدر سر و صورتش از این اکلیل هایی که به خودش زده بود برق می زد . منو به یاد جنده های خوشگل مینداخت . تا حالا به خاطر دایی جون و احترام به اون نخواسته بودم که کاری کنم ولی وقتی که حسام کس شناس بهم اون حرفو زد دیگه فهمیدم که زندایی جون اگه پا بده از اوناست . شمعی که به خانه رواست بر مسجد حرامه . البته ریحونه جون که مال خونه ما نبود ولی با توجه به این که فامیل ما بوده حق آبچک داشتم . -عطا تو باید یه دوست زن بگیری که خوب سر حالت کنه -واووووووو زندایی جون تو خودت یه زنی چطور می تونی واسه یه زن تبلیغ کنی -حتما باید اون زنم شوهر داشته باشه -پس که چی ؟/؟ این جوری درد سرش کمتره . من و زندایی شروع کردیم به رقصیدن . ریحانه خودشو خیلی بهم می چسبوند . وقتی سرشو خم می کرد سینه های توپشو می دیدم که چه جوری به پیرهن خوشگلش چسبیده . دستمو دور کمرش گذاشته بودم و همرا ه با رقص کف دستمو هم رو کمرش می رقصوندم . . اون فقط می خندید -ریحانه جون منو با یکی از همین زنایی که خودت می دونی و می شناسی و مورد اعتمادن آشنا می کنی ؟/؟ -خیلی شیطون شدی ها حالا من یه چیزی گفتم . تو چرا این جوری حساس شدی .. با نگاهش می خواست یه چیزی بهم بگه . -عطا جون کلید اتاق  خوابو می دونی کجاست یه وسیله ای رو میز توالت مامانته باید بر دارم .. انگار نه انگار عروسی خواهرم بود  و من برادر عروس بودم . تمام فکر و ذهنم این بود که یه جوری ریحانه رو ردیف کنم . اوخخخخخخ بیخود نبود که حسام بهش می گفت کس . اون کون هم بود . دو تا قاچای کونش داشت قسمت دامن پیرهنشو پاره می کرد . رفتیم تو اتاق خواب خواب مامان .. -عطا درو از داخل ببند .. من داشتم می رفتم بیرون . -پسر تو وایسا کجا داری میری . کارت دارم بیا جلوتر . دستم به پشت نمی رسه زیپ این پیرهنمو بکش پایین -زندایی زشت نیست .؟/؟ -بیا خودت رو لوس نکن . نمی دونستم می خواد چیکار کنه .. ووووووییییییی عجب کمر سفیدی داشت . یه سوتین صورتی کم رنگ هم بسته بود که با لباسش که گیلاسی بود ست بود . چقدر هم به کمرش میومد . زیپ رو تا سر باسنش کشیدم پایین .سرمو برگردوندم به طرفی زندایی از تو آینه دیده بود . -حالا خودت رو این قدر لوس نکن . داشتی با نگات زنای لختو می خوردی . حالا به من که رسیدی داری جا نماز آب می کشی . -آخه تو جزو ناموس ما و سهم دایی جون هستی . -دایی ات با چهل سال سن و بی حالی اصلا زن نمی دونه چیه . منو دیگه به حرف نیار .. یواش یواش حرفای حسام که می گفت زندایی ات کوسه داشت رو من اثر می کرد . -عطا !من می خوام سوتین خودمو باز کنم خیلی تنگه اذیتم می کنه . لباسم کیپه . تو باید از سر شونه یه خورده پیرهنمو بدی پایین تر تا از جلو باز تر شه راحت از پشت درش بیاری -کی ؟/؟ من درش بیارم ؟/؟ -نه عمه ام در بیاره .. دستامو گذاشتم رو شونه هاش و سر آستین رو از رو بازوهاش شل کرده و دادم کنار .. از تو آینه می دیدمش که چطور خمار شده . سینه هاش از داخل سوتین نمای خیلی زیبایی داشت . اون حالا از نیمتنه لخت بود . .کیرم داخل شلوار شق کرده بود . -ریحانه تو خوشگل ترین زندایی دنیا هستی . یه خورده کونشو داد عقب و بر جستگی کیرم حالا در تماس با کونش قرار داشت . با یه نگاه شیطانی که از داخل آینه مراقبم بود گفت نمی خوای درش بیاری ؟/؟ می دونست چه جوری باهام بازی کنه و آتیشم بده . طوری حرف زده بود که هم می تونستم اونو به کیرم نسبت بدم هم به سوتینش .. -چرا الان درش میارم .. خیلی آروم و با معطلی سگک سوتینشو باز کرده دستامو گذاشتم رو کمرش . اون دستاشو گذاشت رو سینه هاش .. -عطا به نظرت چطوره .. چه سینه هایی داشت سفید و درشت و یک دست بدون این که دور نوکش کبودی زیادی داشته باشه .. -صاحبش خیر ببینه .. -فقط صاحبش ؟/؟ دستشو از رو سینه اش بر داشت . خودمو بهش چسبوندم و دستامو گذاشتم رو سینه هاش . صورتشو به صورتم چسبوند . دیگه نفهمیدم دارم چیکار می کنم . فهمیدنو که می فهمیدم ولی دیگه به چیزی کار نداشتم . لب و صورت ریحانه رو غرق بوسه کرده بودم . اون خودش دست به کار شد و بقیه لباسشو در آورد .. دلم می خواست فقط شورتشو گاز می زدم . شورت توری نازک ..به رنگ صورتی که کس کوچولو و سفیدش رو به خوبی نشون می داد . کون تقریبا بر جسته و خوش دست ریحانه جون هم حسابی دل و دین منو برده بود -حالا نمی خوای درش بیاری ؟/؟ بازم منو شک انداخته بود . نمی دونستم به شورتش میگه یا به کیرم . می دونستم که شورتشو که در میارم . امون ندادم . خودمو سه سوته لخت کردم . لباساموهم طوری مرتب کردم که بعدا بتونم بپوشمش . یک زنگ برای پسرعموم زدم .. سر و صدا و همهمه نمی ذاشت خوب صداشو بشنوم . -عارف گوشی رو بده به عاطفه .. عاطفه خواهرمن همون عروس خانوم مجلس بود .. -داداش کجایی همه خبر تو رو می گیرن .. -عاطی جون فدای عروس گل گلی و یه دونه خواهرم بشم . من و یکی از دوست دخترام رفتیم یه گوشه ای . فعلا کاری به کارم نداشته باش بعدا میام -داداش می خوایم عکس بگیریم . -بابا بر می گردم -عطا کار دست خودت ندی ها . من هزار تا دختر خوب برات سراغ دارم . -چه جوری به همه برسم عاطی جون -خیلی شیطونی داداش .فقط یکیشون بسه .. -حالا خداحافظ .. از این بابت خاطرم جمع شد . دیگه این بار صبر نکردم که ریحانه چی داره میگه خودم شورت اونو در آوردم . . خیلی سکسی تر و پر جاذبه تر از اونی بود که من فکرشو می کردم و به قول حسام کس تر . رفتیم رو تخت بابا مامان .. شب عروسی خواهرم بود و من وزندایی داشتیم زفاف می گرفتیم . فقط خدا کنه سر و کله مامان این ورا پیداش نشه . از داخل  کلید کرده بودم . فکرشو هم کرده بودم که فوقش زندایی رو داخل حموم اتاق خواب قایمش کنم . دستشو رسوند به کیر 18 سانتی و کلفت من و گفت دایی ات بهت نرفته .. -واسه همینه دوست داری باهام حال کنی ؟/؟ -من از خیلی وقت پیشا دوست داشتم باهات حال کنم . -پس چرا زود تر نگفتی ریحانه جون .. -باید یه چراغ سبزی نشون می دادم که ببینم می تونی ماشینتو برونی یا نه .. -اگه بدونی گاییدن زن دایی چه کیفی داره . زندایی یعنی زن خود آدم . .-.من ریحانه تو هستم . -تر و تازه ای فدای تو .. حشرش زده بود بالا . نمی دونم شاید از بس دستکاری شده بود که دوست داشت همه کاراش عجولانه باشه . اونو غرق بوسه اش کرده بودم . کسش مثل کس های دخترای نوجوون زیر 18 ساله ای بود که گوگل در اینترنت نشون می داد و می گفت که زیر 18 ساله ها نباید این زیر 18 ساله ها رو ببینند . سرو صدای آهنگ و عروسی و هیاهو هوسمو بیشتر می کرد . من و ریحانه فارغ از همه اینا در آغوش هم بودیم . کس زندایی نازنینمو مثل یک کیک خوشمزه گذاشتم توی دهنم واقعا که مزه یک کیک خوشمزه رو می داد . سفید و برق انداخته . دایی جون حقا که نمی  دونی چه جوری بخوریش .. با چه آهنگ تو دهنی سرگرم مکیدن کس زندایی شدم . پاهاشو عین حرکات قورباغه ای در آب این طرف و اون طرف می کرد ولی من یکی ول کنش نبودم . موهای سرمو از ریشه کنده بود . چه حالی می داد این خوشگله . هوس سینه هاشو هم کرده بودم .دهنمو از رو کسش بر داشته جا رو دادم به کیرم . در حالی که دهنمو می بردم طرف سینه هاش از ریحانه جون پرسیدم -اجازه ؟/؟ -مجازه . -اووووووفففففف سر کیرمو سوزوندیش --مواظب باش قدش کوچیک نشه و دورش هم کم نشه .. من نمی دونم چرا هر وقت پامو میذارم به مراسم عروسی واین تشکیلات رو می بینم هوسم زیاد میشه .. -بشه عزیزم . تا هر وقت دوست داری می تونی زیر کیر من باشی و با هاش حال کنی .. چقدر تنگه ریحانه جون -مال تو هم خیلی کلفته . سینه های خوش عطر و طعم ریحانه رو که خوشبو تر از عطر ریحان و ملایم تر از گل یاس و لطیف تر از بر گ گل بود گذاشتم تو دهنم .. لباشو باز و بسته می کرد . در حالی که کیرمو توی کس زندایی جون می جنبوندم لبامو از سینه ها رسوندم به لباش . آخ که چه صورت کشیده و قشنگی داشت . حالت موهای سرشو سعی کردم که دیگه بر هم نزنم . جاااااااان چه حالی میده این تن و بدن . کسش منو غرق غرق کرده بود . خیسی های کسش غیر عادی شده بود . بازم شروع کرد به کشیدن موهای سرم . چند بار محکم کشید و بعد به ناگهان آروم شذ . ولی من همچنان داشتم با کس نازش حال می کردم . زندایی اهل تفریح من هنوزم بچه نمی خواست وقرص می خورد . ازم خواست که سیرابش کنم . -توی دهنت بریزم یا توی کست . -یه بار توی دهن و یه بار توی کس و یه بار توی کونم بریز .. حالا هر جایی که داخلشه رو بریز ..- اوووووفففففف ریحانه جون عشوه هات منو کشته .. پاهاشو انداختم رو شونه هام و چند بار گفتم به سلامتی دایی جون و آبمو ریختم توی کسش . همون کیرمو فرو کردم توی دهنش . چه حالی می داد چهره سرخ و سفید زندایی وقتی اون لبای سرخ و گیلاسی و یا قوتیشو دور کیرم حلقه می زد و با یه مکش شدید چند قطره دیگه از اب کیرم رفت توی دهن ریجانه . بازم به سلامتی دایی . دایی جون احسنت به سلیقه ات  هر چند خودت هیچ پخی نیستی . . عجب زنی گرفتی . چه کون سفید و خوش پوستی . وقتی تن خودمو کنارش قرار دادم تازه فهمیدم که من با همه خوش پوستی و سفیدی خودم در مقابل اون زرد پوستم ..عجب کون و هیکلی .. یه چند تا انگشت کرم روی کونش یعنی همون سوراخ کونش خالی کرده و فشار کیر رو بر سر سوراخ آورده و بالاخره سوراخ کون خوشگلش که یادم رفته بود ماچش کنم اجازه ورود به کیرم داد .-ریحانه کیرم اون داخل چقدر نرم و داغ شده -نرم ؟/؟ تو که ما رو جرمون دادی . ولی خودمونیم با این کیری که کردی توی کونم یه جورایی منم دارم باهاش حال می کنم . اگه آروم تر بکنی بهم مزه میده -زندایی ؟/؟ ریحانه جون از این به بعد هر جا عروسی داریم منو هم با خودت می بری -چی داری میگی مگه اتاق خواب مردم هم مال ماست ؟/؟ -من می ترسم که یکی دیگه جای منو بگیره -عزیز دلم اگه سیرم کنی هیچم از این حرفا نیست .. توی دلم گفتم مرده شور دایی جونو بردن که بهت گشنگی میده ولی دستش درد نکنه که از برکت وجود این کس خل بازیهای دایی جونه که ما به یه نوایی رسیدیم . الان معلوم نیست کجا نشسته داره عرق می خوره تریاک می کشه زنش داره به خواهر زاده اش کس میده . کونشو نگه داشته و تند و تند تلنبه می زدم . دلم نمیومد زود کونشو پر آب کنم . اصلا یادمون رفته بود که عروسی داریم من و زندایی جون داشتیم زفافمونو جشن می گرفتیم . -خیلی بیستی ریحانه . از امشب دیگه هر شب خواب کونتو می بینم -اوووفففففف منو بکن محکم تر .. از این به بعد هر وقت دایی جونت خونه نیست هفته ای دو سه بار میگم بیای و در بیداری هم ببینیش . سرشو بر گردوند طرف من و تا لبام رفت رو لباش از اون طرف آب کیر منم خالی شد توی کون زن دایی حشری من . اول اونو فرستادم بره .. بعد هم خودمو مرتب کردم واز اونجایی که لامپ روشن نبود فقط لباسا و استیل موهاموبه طور کلی مرتب کردم  رفتم پیش عروس خانوم که خواهرم باشه در مسیر زن و مرد و دختر و پسر به طرز عجیبی بهم نگاه می کردند . عاطقه خواهر گلم تا منو دید گفت داداش این چه وضعشه سر و صورتت همه پر از اکلیل شده و دیگه عین یه دختر داری همه جا برق میندازی ببینم چند نفرو بغل کردی . انشاءالله دفعه بعد اینجا عروسی داداش گلمو داشته باشیم . -عاطی جون من مزه عروسی رو گرفتم این همه سر و صدا برای فقط ......حرفمو قطع کردم . زشت بود از این حرفای زفافی پیش خواهرم بزنم .وبگم واسه یه کس کردن خودمو اسیر زن نمی کنم . آ خه اون چه می دونست من و زندایی ریحانه مراسم پرشکوه شب زفاف رو در اتاق خواب بابا مامان گلم انجام دادیم . .... پایان ... نویسنده ... ایرانی 

1 نظرات:

ناشناس گفت...

check out the leading [url=http://sextoysfun.net/]sex toys[/url] clearence! Top [url=http://www.realcazinoz.com/]online casino[/url] offers!

 

ابزار وبمستر