ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس قسمت هفتاد وهشتم

وقتی بهروز لباشو گذاشت رو لبای من و با بوسیدنم در واقع خواستگاری و تمایل خودش به از دواج با منو اعلام کردجیغی از خوشحالی کشیده اونو سخت در آغوش کشیدم . حس می کردم که تونستم غرور از دست رفته خودمو پیدا کنم . اونو محکم تر به خودم فشرده و لباشو با فشار بیشتری می مکیدم . پنج  نفر دیگه ای که شاهد این صحنه بودند کاری کردند که اگه سپیده تا اون لحظه هم متوجه جریان  پیروزی من در این قضیه نبود دیگه راحت متوجه می شد . دسته جمعی شروع کردن به سوت زدن و هورا کشیدن . طوری که انگاری اونجا رو به زیر سلطه خودشون در آوردند . عین سرخپوستها جیغ می کشیدن . سپیده چشاشو باز کرده بود . کاوه رفته بود طرف سپیده اونو در آغوش کشیده و بهش گفت عزیزم من از اولشم می دونستم . بهروز و روشنک برای هم ساخته شدن همون جوری که من و تو برای هم ساخته شدیم . من کنارت هستم و هیچوقت تنهات نمیذارم . دل آدم اگه چیزی رو نخواد که نمی تونه کاری بکنه . کاوه در حال نصیحت کردن بود و بقیه هم که داشتند حال می کردند از این که تکلیفشون مشخص شده . من و بهروز هم که کلا داشتیم حال می کردیم و عین خیالمون نبود شرایط و وضعیت ما دیگه به کجا می خواد بکشه . من می شدم زن بک جوون جذاب و شیک و پولدار . ولی نمی دونم چرا به خاطر خودش دوستش داشتم هر چند می دونستم اون به این سادگیها دست از شیطنت خودش ور نمی داره و من باید که خیلی مراقبش باشم . اما خود این سکس گروهی هشت نفره ما هم یه بر نامه و حال جدایی داره که می تونه همه ما رو با طعم خوش زندگی و تنوع بیشتر آشنا کنه .  هر کسی می تونه با چهار نفر حال کنه و این خیلی جالب در میاد . حرص و حسرت رو می شد به خوبی در چهره سپیده دید . با این حال اومد و بهم تبریک گفت . بهروز : حالا به خاطر این شب پر شکوه و این که هر کدوم از ما سر و سامونی می گیرم باید یه جشن حسابی راه بندازیم . یعنی یه بر نامه سکس دیگه رو همین جا پیاده کنیم . کاوه و سپیده بازم با هم جور شده بودند . تازه به نظر من کاوه از سر سپیده هم زیادی بود . جوون به اون خوبی و مسئولیت پذیری و مهربونی رو کجا می خواست گیر بیاره . -بچه ها ما باید هر چه زود تر مقدمات عروسی رو فراهم کنیم . هر کسی هر کاری داره در این فاصله تعطیل می کنه . خونواده ها رو میگیم بیان همین جا لب ساحل . هزینه و مهمونی و هر بند و بساطی از این دست  با من . حالا یه سری خواستند هزینه های اضافی بکنند پای خودشون . چهار تا پیوند با شکوه در هتل یا هتلهای من انجام میشه . اون شب چهار تا عروس و چهار تا داماد خواهیم داشت . اما این  قسمت قضیه رو نباید کسی متوجه شه و اون این که این چهار تا عروس و چهار تا داما د با هم به حجله گاه میرن . یه چیز جالب و منحصر به فرده . از اونجایی که هر دامادی بالاخره به عروس خودش میرسه ما واسه این که یه تنوعی ایجاد کنیم یه عروس و دو ماد فرعی رو به هم می رسونیم  آخر شب اصلی ها میرن اتاق خودشون . -چطوره بچه ها .  سپیده : من یکی که قاطی کردم ولی دوست دارم دوماد فرعی اولیه ام تو باشی . -سپیده جان ابن جوری که معلومه تو مطلب رو از بقیه راحت تر گرفتی . -من همیشه هر چیزی رو راحت می گیرم .. از اونجایی که احساس پیروزی و غرور می کردم و حال سپیده هم گرفته شد یه خورده دلسوزی و محبت و دست نوازش بر سر سپیده رو هم کشیدن بد ندونسته و از بهروز خواستم که اگه می تونه در این سکس گروهی که می خواستیم پیاده کنیم اول هوای سپیده رو داشته باشه که از دلش در آد. بهروز رفت طرف سپیده و منم قاطی بقیه شدم . دیگه برام مهم نبود که چی میشه . چون ما هشت نفر ائتلاف کرده بودیم و حسادت در میون ما مفهومی نداشت . اصل قضیه که به خیر گذشته تموم شده بود .  از بس سر خوش بودم اصلا نفهمیدم رو کیر کی نشستم و کیر چه کسی از پشت رفته توی کونم . بهرام رو که  خارج از گود دیدم فهمیدم که کاوه وکیارش دارن با من حال می کنند . کاوه : روشنک حال می کنی با کیر من ؟/؟ -آره ولی کونمو باد آوردی . درد منو بیچاره کرد . در عوض به خوشی نیم ساعت قبل تحملش می کنم -روشنک این شیرینی توست . نگاه کن کیارش از زیر چطور داره به کست حال میده .. کیارش : به نظرم بهروز بهترین کار رو انجام داد . این جوری هم برای تو بهتر شد و هم برای سپیده . من خواهر خودمو خوب می شناسم اون با کاوه خوشبخت تر میشه . و بهروز هم با روحیه تو ساز گار تره . اون از اون مردای هیزیه که فقط تو حریفش میشی . من خوب این جور مردا رو می شناسم . سپیده اگه خود خوری کنه خودشو نابود می کنه . ولی روشنک جون خوب میدونه چطور از پسش بر بیاد و یه جورایی خودشو تسکین بده ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر